صدرالدین زاهد که او را بهعنوان یکی از بنیانگذاران سالن
چهارسوی تئاتر شهر میشناسیم، از سال۱۳۵۸ از ایران رفت و در فرانسه به فعالیت خود
در حوزه تئاتر ادامه داد. او سال گذشته به ایران بازگشت و نمایش «افسانه ببر» را
در قالب سیوششمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر روی صحنه برد. سپس این نمایش را
در پردیس تئاتر شهرزاد بهصورت بسیار محدود اجرا کرد. او از شش ماه پیش که به
ایران بازگشته، در کشور ماندگار شده است و قصد دارد از ۲۹تیرماه تور اجراهای
«افسانه ببر» نوشته داریو فو را در کرمان کلید بزند و در کنار این اجرا، به
برگزاری دورههای کوتاه «کارگاههای عملی بازیگری» برای اهالی این استان بپردازد.
این تور ۲۹تیرماه در سیرجان آغاز و ۱۶مردادماه در شهر کرمان خاتمه مییابد. به
بهانه این برنامه، با صدرالدین زاهد؛ مترجم، کارگردان، طراح و بازیگر «افسانه ببر»
گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
قرار است تور کرمان نمایش «افسانه ببر» به
همراه ورکشاپ و سخنرانی و… برگزار شود. کمی درباره این برنامه بگویید.
قرار است در شهرستانهای استان کرمان، نمایش «افسانه ببر»
اجرا شود و در کنار آن شاهد برگزاری ورکشاپهای یکهفتهای باشیم. البته این مدتزمان
برای برگزاری ورکشاپ بسیار اندکی است و بسیار بهتر بود اگر کار مداومت داشت چون
بهعنوانمثال در یکی از جنبههای بازیگری که کار بدنی است، استمرار وجود نداشته
باشد، فراموش میشود. واقعا بازیگری مانند عطر است؛ وقتی به خود عطر میزنید بین
یک ساعت الی یک روز رایحه آن را میشنوید، بعد از این زمان، در هوا پراکنده میشود.
برخی تصور میکنند فقط بخش بدن این شرایط را دارد درحالیکه صوتی، ارتباطی، حس
بازیگر، روی متن کار کردن و… نیاز به مداومت دارند. تئاتر به یک استمرار نیاز
دارد تا تمام این وجوه در بازیگر نشست پیدا کند و تازه بعد از این اتفاق، اگر خود
را بهروز نکنید، در کار خود شکست خواهید خورد و از این هنر فاصله خواهید گرفت و
عملی که باید روی صحنه اتفاق بیفتد، رخ نمیدهد. امیدوارم نتیجه این دورهها نهتنها
در استان کرمان بلکه در استانهای دیگری که به من پیشنهاد شده است، استمرار داشته
باشد.
«افسانه ببر» یک دوره اجرایی کوتاه اما موفق را
در پردیس تئاتر شهرزاد گذرانده است و الان میخواهید آن را در کرمان روی صحنه
ببرید. باتوجه به اینکه همواره با تغییر فضا و شرایط و مکان اجرا نمایش را تغییر
میدهید، برای کرمان چه برنامهای دارید و این نمایش با چه تغییراتی نسبت به اجرای
تهران روی صحنه میرود؟
من نام اتفاقهایی که برای نمایش در کشورهای مختلف و طی
دوره اجراهای مختلف میافتد را تغییر نمیگذارم؛ ما با کودکی به نام «افسانه ببر»
مواجهیم. مدتی اجرا شده است، او را در یک جایی حفظ کردهایم و الان دوباره میخواهیم
به سراغ آن برویم؛ این بچه باید از مکان خود بیرون آورده شود، تمیز و مرتب شود،
لباس عوض کند و آماده اجرا شود. درواقع این نمایش با یک بازسازی دوباره روی صحنه
میرود. از سویی دیگر صدرالدین زاهدی که میخواهد «افسانه ببر» را در کرمان اجرا
کند با صدرالدین زاهدی که بهمنماه سال گذشته تازه از فرنگ بازگشته بود و در
جشنواره بینالمللی تئاتر فجر نمایش خود را اجرا کرد، نیست؛ او یک آشنایی عمیقتری
نسبت به جامعهای که سالها از آن دور بوده، پیدا کرده است. نگاه من به جامعه
ایران نسبت به شش ماه قبل، بسیار متفاوت است. البته تنها این مسائل روی اجرای
نمایش تاثیر نمیگذارند، حتی فصل، فضا، موقعیت من در مقابل آدمها، فضایی که در
اختیار من قرار داده میشود تا بازی کنم، روی اجرا تاثیر میگذارد. بهعنوانمثال
من ابتدا نمایش را در قالب جشنواره و در سالن چهارسو اجرا کردم و سپس به پردیس
تئاتر شهرزاد رفتم و ۱۰ شب هم در این سالن نمایش اجرا شد، طبیعتا فضای کار من در
این دو سالن کاملا باهم متفاوت بود. از همین الان مطمئن هستم که فضای بازی من در
سیرجان با کرمان هماهنگی ندارد و… این هماهنگ کردن که از زنده بودن تئاتر نشأت
میگیرد، بسیار جذاب است.
آیا منظور شما این است که مجموع شرایط روی
اجراها تاثیر میگذارند و باتوجه به این شرایط، هر اجرا در هر شهرستان نسبت به
سایر اجراها متفاوت است؟
تئاتر یک هنر زنده است که در مواجهه با تماشاگر و حتی باتوجه
به تعداد تماشاگر، فضایی که اجرا میشود، حال و روز مخاطبی که به سالن آمده است و…
روی نمایش و بهتبع آن بازیگر تاثیر آنی میگذارد. تمام این مسائل روی نمایش تاثیر
میگذارد اما در اصل ماجرا و حرفی که من میخواهم با استفاده از این نمایش بزنم و
حرفی که در «افسانه ببر» مستتر است، تغییری به وجود نیامده است. من همان حرف را در
موقعیتی دیگر، برای افرادی دیگر و در شرایط دیگری میزنم و طبیعتا باید شرایط را
بسنجم تا بدانم بهترین و کوتاهترین راه به چشم و دل این آدمها پیدا کنم.
زمانی که سال گذشته نمایش را در پردیس تئاتر
شهرزاد روی صحنه بردید، از برنامهریزیها برای اجرای نمایش در سالن استاد
سمندریان تماشاخانه ایرانشهر گفته بودید. این برنامه به کجا رسید؟
من به حسین پارسایی تقاضای خودم را دادهام و او مرا در
لیست رزرو قرار داده است اما تا امروز هیچ خبری به من نرسیده است. البته من تقاضای
اجرای نمایش را به سالنهای بسیار زیادی دادهام چون از دید خودم «افسانه ببر» در
تهران اجرا نشده است چراکه دو اجرا در چهارسو داشتیم و سپس در موقعیتی بسیار بسیار
نامناسب از ۲۲بهمن تا چهارم اسفند که اصلا روزهای خوبی برای اجرای تئاتر نیستند،
نمایش را روی صحنه بردم. نمایش در ۲۲بهمن افتتاح شد که سالگرد انقلاب است و ما با
حدود ۱۰ مخاطب نمایش را روی صحنه بردیم و پس از آن هم چون دو جشنواره بزرگ؛ یعنی
فیلم و تئاتر فجر برگزار شده بود، با ریزش بسیار شدید مخاطب مواجه شدیم. درنتیجه
من اصلا این اجراها را به حساب نمیآورم و درصدد این هستم که سازمان یا مسئولی به
من لطف کند و شرایطی فراهم شود تا بتوانم این نمایش را در تهران اجرا کنم.
نمایش «افسانه ببر» یک اثر ۹۰دقیقهای و تکپرسوناژ
است که چندان تعویض صحنه و… هم در آن دیده نمیشود. چه راهکاری داشتید که این
نمایش بههیچعنوان مخاطب را خسته نکند؟
کار بهخصوصی نکردم. در وهله نخست باید بدانیم که کلام
تئاتر بسیار مهم است؛ دیالوگ بسیار مهم است؛ هر چند در «افسانه ببر» این دیالوگ بهصورت
مونولوگ نمود پیدا میکند اما بازهم این کلام باید شنونده خود را با خود همراه
کند. ممکن است شنونده در سکوت کار را ببیند اما او با نگاه و انتقال حس خود و عکسالعمل
و هیجاناتش با من حرف میزند. باید این ارتباط برقرار شود. پس اولین پایه ارتباطی
ما زبان است، باید زبان تئاتر را بشناسیم تا بتوانیم در داخل آن، نمایش را پرورش
دهیم. زمانی که برای اولین بار تصمیم گرفتم «افسانه ببر» را بهصورت نسخهای درخور
فارسیزبان آماده اجرا کنم، تمام هموغم خود را بر این گذاشتم که بیواسطه مفاهیم
به مخاطب منتقل شود و با خود فکر میکردم اگر خودم را بهجای تماشاگر عادی نمایش
قرار دهم، چه عکسالعملی خواهم داشت. باور کنید گاهگاهی خود من ازجملهای که مینوشتم،
خندهام میگرفت و یا به شوق میآمدم. باید حروف و کلماتی که هر روز استفاده میشود
را بهشکلی کنار هم قرار دهیم که جذاب باشد. سوال بعدی این بود که چگونه چنین نثری
را به زمان امروز بیاورم و به آن شکلوشمایل تئاتری و گفتوگوی دموکراسی بدهم. بعد
از اینکه از این مرحله عبور کردم، از شیوههای تئاتریای استفاده کردم که یا ریشه
در سنتهای نمایش ایرانی، از روحوضی گرفته تا تعزیه و حتی روضهخوانی و شاهنامهخوانی
و ریتمهای موسیقی ما داشتند چون میدانستم «آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند».
ریتم و موسیقی و ضرب زورخانهای و تمبک بیشتر از بتهوون بر دل تماشاگر ما مینشیند.
درواقع تلاش کردم به قصه چینی داریو فو، شکل و شمایل ایرانی بدهم و آن را درخور
فارسیزبانان کنم. البته تمام ابن بخشها مرحلهبهمرحله انجام شد. هرچند از
فراوردههای علمی تئاتر غرب همچون پرورش بازیگر، پرورش حسی او، ارتباط با تماشاگر،
فن بیان و… هم استفاده کردم و تلاش کردم تبلوری صددرصدی داشته باشد چراکه میدانستم
لذت تماشاگر در این است که راحت لم بدهد و صدای مرا بشنود.
مینا صفار