قدرت در موسیقی یعنی مجموعهای از عوامل که باعث میشود تا وقتی میخواهم
درباره پارهای از مسائل صحبت کنم ابتدا از شیوه گفتنم عذرخواهی کنم و بعد نیز باید
منتظر عواقب و پیامدهای آن باشم که احتمالا هزینههایی را نیز در پی دارد. این یکی
از ساختارهای قدرت در موسیقی است. من پیش از این نیز هزینههای بسیار سنگینی برای نوشتن
در حوزه موسیقی به مکانیزمهای قدرتی که در موسیقی وجود دارند پرداختهام و این نشان
میدهد که «ساخت قدرت» در موسیقی ما وجود دارد.
منظور از موسیقی معنای فرهنگی است که حوزههای گوناگون و گستره وسیع و
مجریان بسیاری را دربرمیگیرد و تنیده با روابط بسیار زیادی است. درباره قدرت و موسیقیدان
چهار لایه مختلف یا طبقهبندی را برای افراد در نظر گرفتهام؛ اول کسانی هستند که چندان
به حساب نمیآیند و صحبت درباره آنها هزینهای در بر ندارد. دوم کسانی هستند که جزو
رده میانی هستند و تمایل دارند حتی اگر شده با نقد منفی هم دربارهشان سخن گفته شود.
سوم کسانی هستند که رده ماقبل آخر محسوب میشوند و میتوان دربارهشان صحبت کرد اما
میبایست ادب و احترام را در یاد کردن از آنها مراعات کرد؛ آدمهایی مانند مجید درخشانی
و حمید متبسم که همنسلان من محسوب میشوند در این رده قرار میگیرند. چهارم نیز کسانی
هستند که «اولمپ» موسیقی که «تابو»ی موسیقی نیز نامیده میشود محسوب میشوند و چیزی
دربارهشان نمیتوان بر زبان آورد.
«ساخت قدرتی» که ما دربارهاش صحبت میکنیم ساختاری است که در ۳۵سال اخیر
شکل گرفته که صبحت و نقد درباره آن نهتنها گناه محسوب میشود بلکه آب به آسیاب دشمن
ناشناخته ریختن از منظر آنهاست. این زیر ضرب بودن هر نقد و صحبتی درباره آنها، دیوارهای
ساخته که پشت آن هر کاری میشود انجام داد. حرفهای تکراری، کارهای نازل، فالش خواندنها
و فالش نواختنها، و بسیاری کارهای دیگر پشت همین دیوار انجام میشود و جالب اینکه
شما نباید درباره آن چیزی بگویید؛ چرا که اگر چنین کنید آن وقت با بدنه جامعه سر و
کار دارید.
موسیقی ایران در هیچ دورهای تا به این حد بهدور از ممیزی و عیارسنجی
نبوده و حرکت نکرده است. در گذشته عیارسنجی و ممیزی از سوی فعالان این حوزه نسبت به
آثار و آدمها وجود داشته است. پروسهای وجود داشته که طی آن موزیسین از سوی اساتید
و مخاطبان و کارگزارانش مورد بررسی قرار میگرفته و ساختار عمودی نان و نام برایش براساس
تواناییهایش اتفاق میافتاده است. تاج اصفهانی، قمرالملوک وزیری، ظلی، طاهرزاده و
خیلیهای دیگر یکشبه به جایگاه مهمی دست پیدا نکردهاند.
چگونه یک نفر، تبدیل به نماینده یک گفتمان میشود و هیچ نظارتی نیز روی
او صورت نمیگیرد. موسیقی ما اتوبانی یکطرفه شده که یکسری نیروها یک نفر را با یک
پروسه خودانگیخته حرکت میدهند تا تبدیل به یک طلبکار از جامعه و مسئولان شود. کسی
که برای یاد گرفتن یک ساز وارد حوزه نوازندگی میشود پس از طی دوره آموزشیاش تبدیل
به یک موزیسین میشود و این خاصیت ذاتی موسیقی ماست. اما زمانی که این فرد میخواهد
وارد بازار کار شود میبایست به یکی از «ساختهای قدرت» در موسیقی متمایل شود. یا باید
این کار را بکند یا میبایست از موسیقی بهعنوان یک شغل دست بردارد.
دستورالعملی زیستی برای حفظ بقا در موسیقی ما وجود دارد. شما باید ابتدا
حکومت یک تفکر را بپذیرید. قدرت، حاشیه امنی ایجاد میکند که این حاشیه و منطقه امن
متعلق به هیچ کس نیست و از آن نمیتوان سئوالی به میان آورد چرا که این سئوال کل ساخت
قدرت را زیر سئوال خواهد برد. اتفاقی
که متاسفانه مدتی پیش روی داد را میتوان بهعنوان مثالی به میان آورد که طی آن در
دیواره یک «ساخت قدرت» ترکی ایجاد کرد و چالشی را بهوجود آورد. یکی از نوازندگان برجسته
کشورمان کتابی را رونویسی کرد که بهگواهی سهتن از اساتید دانشگاه این اتفاق تایید
شده است. فضایی خاکستری بین اقتباس تا سرقت وجود دارد؛ بزرگان موسیقی ما نیز در برههای
از زمان دست به بازخوانی و بازسازی و استفاده از تصانیف قدیمی بدون در نظر گرفتن هیچ
ملاحظهای کردند. این کار که از آن زمان شدت گرفته امروز به جایی رسیده که هر کسی با
هر اثری هر کار دلش بخواهد میکند. هیچ کس نمیتواند بگوید بازسازی بدون ملاحظه آثار
گذشتگان کمتر از رونویسی یک کتاب بد است. امید من این است که بالاخره با روشن شدن این بیاخلاق فرهنگی،
آرامآرام فضایی در مطبوعات کشور برای گفتوگو بین موزیسینها و منتقدان باز شود و
با نگاهی پژوهشی بسیاری از این مسائل مورد بررسی قرار گیرد. زحماتی که ایشان برای موسیقی
ما کشیدهاند نیز پا برجاست و جای تقدیر دارد. قرار بوده و باید قرار باشد که هزینه
چنین بیاخلاقیهای فرهنگی پرداخت شود و اگر اینگونه نشد همان داستان «ساخت قدرت»
و سکوت ادامه پیدا خواهد کرد و در روزگار آینده شاهد اتفاقات بدتری خواهیم بود.
ما نباید به این سمت برویم که چراغ قوه برداریم و بهدنبال خطاکار بگردیم
و این قطعا اتفاق مطلوبی نیست اما میبایست با رفتاری درست از اتفاقات بدتر جلوگیری
شود. در مبحث «قدرت در موسیقی» که به آن اشارههایی شد قدرت برخاسته از ویرتوزیته یک
نوازنده یا خواننده که کارش بسیار ارزشمند و مهم است طی یک دگردیسی عجیب و غریب مبدل
به حکومت و تسلط یک نوع نگاه شده است. این رویه به جایی رسیده که ما شاهد تکصدایی
در خوانندگی و نوازندگی شدهایم و نشان از توان و ارزش و پویایی موسیقی ما نیست؛ این
بیشتر نمایانگر نوعی ضعف میتواند باشد. حیات و ارزش موسیقی ما در حیات ژانرهای مختلف
و نگاههای متفاوت است. چیزی که در تکصدایی زیر ضرب گرفته میشود درواقع شعور مخاطب
و موسیقی ماست.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است