نمایش «عددهای نشده» با نویسندگی و کارگردانی محمد میرعلیاکبری
هر روز بهغیر از شنبهها ساعت ۱۹:۳۰ در سالن شماره سه پردیس تئاتر شهرزاد روی
صحنه میرود. سیامک ادیب، محمد اللهدادی، علی راسخ، مسعود شاکرمی، محمد صدیقیمهر،
آیه کیانپور، پریسا محمدی و مهدی نصرتی، گروه بازیگران این نمایش هفتاد دقیقهای
را تشکیل میدهند. «عدداهی نشده» داستان
افرادی است که بسیار رویا و آرزو داشتند و دارند و هیچ عددی نشدهاند. به بهانه
این اجرا با محمد میرعلیاکبری؛ نویسنده و کارگردان «عددهای نشده» گفتوگو کردهایم
که در ادامه میخوانید.
«عددهای نشده» نمایش متفاوتی نسبت به آثاری که
پیش از این از شما دیده بودیم، محسوب میشود. در این نمایش شما رویکردی رئال در
شخصیتپردازیها و داستان داشتید. درباره این تغییر رویکرد بگویید.
پس از بیست سال که نمایشنامههای فانتزی، آوانگارد و کولاژی
اجرا میکردم و جهانها و دنیاها را با هم تلفیق میکردم و حقیقت و خیال را ب هم
میبافتم و کولاژ میکردم، حدود یک یا دو سال است که صرفا به نمایشنامههای
رئالیستی و قصههای رئالیستی و اجتماعی روی آوردهام و این فضاها برایم جذابیت
دارند و دوست دارم در این فضاها قلم بزنم. سال گذشته نمایشی به نام «پولانسکی» را
اجرا کردم که بخشهایی از «عددهای نشده»
در آن نمایش وجود داشت اما دوستانم به من گفتند که بهتر است این نمایش را بهصورت
یک اثر مستقل اجرا کنم. درنتیجه آن بخشها را بهصورت واحد از «پولانسکی» استخراج
کردم و آن را به نمایشی هفتاد دقیقهای کمدی اجتماعی تبدیل کنیم. نمایشنامه
«عددهای نشده» را تحتتاثیر کمدیهای وودی آلن نوشتهام چون خودم فضای آثار او را بسیار
دوست دارم. یکی از دلایلی که از موسیقی شوپن در نمایش استفاده کردم، این بود که
وودی آلن وقتی درباره مسائلی معمولی همچون روابط زن و مرد صحبت میکند، از موسیقی
کلاسیک استفاده میکند تا جلای دیگری به اثر بدهد و وجه دیگری از شرایط را نشان
دهد. سعی کردم از موقعیتهایی که وودی آلن در داستانهایش استفاده میکند وام
بگیرم و کمی تحتتاثیر وودی آلن این نمایش را آماده کردم.
در این نمایش شاهد ارجاعهایی هستیم همچون «ماه
تلخ» به کارگردانی رومن پولانسکی و یا اشاره به آثار سلین که میتواند در شخصیتپردازی
و نشان دادن جنس اتفاقها به مخاطب کمک کند. چه میزان برای مخاطب ناآشنا با این
فیلم و یا سلین، این ارجاعها میتواند کارکرد داشته باشد؟
واقعیت این است که مخاطبان آگاه به این آثار بیشر شخصیتها
را میشناسند و مخاطبان مناسبتری برای این نمایش هستند. البته این نکته را در نظر
بگیرید که شخصیتهای نمایش من، واقعا سلین نخواندهاند چون واقعا خواندن داستانهای
سلین و طنز تلخ آن برای بسیاری دشوار است. خود من چون دغدغه نوشتن دارم، آثار این
نویسنده را خواندهام. شخصیتهای نمایش من از این نام و نویسنده برای هنرمند نشان
دادن خود استفاده میکنند.
البته در طراحیهای نمایش شاهد شرایط رئال
نیستیم؛ صحنه نمایش شما از شش تخت تشکیل شدهاند که آکسسوآرهای صحنه در زیر این
تختها دیده میشوند. و همهچیز در صحنه با قرارداد پیش میرود. چه شد که این نوع
طراحی را برای نمایش رئال خود در نظر گرفتید؟
از نظر قصه و روایت نمایش رئال است اما از نظر دکور، لباس،
گریم و حتی بازی، به سمت مینیمالیسم رفتیم چون فضای مینیمالیسم و حداقلگرایی
فضایی بسایر خوب و مناسب برای زدن حرفهایی
از این جنس است چون فضای مینیمال ساده و بانمک است که در پس خود حرفهای اجتمعی
بسایر زیادی دارد که به مخاطب زده میشود. شرایط امروز تئاتر در سالنهای خصوصی اصلا مناسب نیست و در هر سالنی
شاهد دو الی سه اجرا در روز هستیم و این مساله سبب شده است گروهها به اجرای نمایشها
با دکورهای سبک روی بیاورند چون واقعا سالنهای شرایط مناسبی برای طراحیهای سنگین
ندارند و از سویی دیگر شرایط مادی این اجازه را به گروهها نمیدهد که از دکورهای
سنگین استفاده کنند و به دکور مینیمال و حداقلگرا روی میآورند، اما خود من حتی
اگر شرایط مادی و وضعیت سالنها هم اجازه استفاده از دکور سنگین و رئال را بدهد،
باز هم ترجیح میدهم از یک دکور مینیمال استفاده کنم تا یک دکور رئالیسیتی بسیار
دقیق یا ناتورالیستی پر از جزئیات.
یکی از نکاتی که در نمایش شما دیده میشود این
است که تمام تعویپ صحنهها در مدتزمانی کوتاه و در نوری اندک انجام میشود با توجه به اینکه نمایش با شکلوشمایل
اپیزودیک اجرا میشود اما داستانی واحد با شخصیتهای یکسان روایت میشود، آیا این
طراحی را برای حفظ تمرکز مخاطب در نظر گرفته بودید؟
صحنههای نمایش متعدد است و به همین دلیل نوری ۱۰ درصدی در
زمان تعویض صحنهها در نظر گرفتم که تماشاگر از اجرا جدا نشود و درگیر داستان باقی
بماند. حتی بازیگران نمایش در زمان تعویض صحنه با هم صحبت میکنند تا نوعی پیوستگی
در جریان کار وجود داشته باشد و تماشاگر بتواند در این هفتاد دقیقه نمایش را دنبال
کند و تمرکز او دچار خلل نشود.
صحنه نمایش فضای پنهانی ندارد و مخاطب تمام
آکسسوآرهای صحنه را در مقابل چشم خود میبیند و منتظر است بداند چه زمانی از آنها
استفاده میشود. چه شد تصمیم گرفتید به مخاطب پیشآگاهیهای مداوم دهید؟
این ایده در نمایشهای شرقی هم دیده میشود. در نمایشهای
شرقی، یک صحنه بسیار ساده وجود دارد و یکسری آکسسوآر روی صحنه قرار داده شده است
و بازیگران در زمان ورود و به فراخور نیازی که در آن لحظه دارند، از این آکسسوآرها
استفاده میکنند. در نمایشهای آیینی ایران، هند، چین و ژاپن کاملا این رویکرد
دیده میشود. احساس کردیم با این ایده بیشتر میتوانیم بهسمت مینیمالیسم برویم و
به کار ما کمک میکند. حتی شش تختی که روی صحنه قرار دارد هم میتواند نوعی فضای
تختحوضی را به مخاطب منتقل کند.
در «عددهای نشده» شاهد شخصیتهای متفاوتی هستیم
که هر یک بهعنوان نماد قشری از جامعه در اثر حضور دارند. بهنام؛ شخصیت هنرمند
نمایش محسوب میشود که با عقدهها و حسادتهای خاص خود دست به گریبان است. این
شخصی بسیار پوچ و توخالی
ما در این نمایش با قشری روبهرو هستیم که هنرمندنما است.
او درواقع میخواست آرتیست شود اما اتفاقی برای او نیفتاده است و دچار سرخوردگی
شده است. این سرخوردگی باعث کینه، بغض و حسادت است. یکی از دلایل رفتارهای تخریبی
بهنام با شراره دارد، بهخاطر همین مساله است. البته این رفتار تنها به شیوا منحصر
نمیشود و او با همه این نوع رفتار را دارد. متاسفانه در جامعه شاهد هستیم حتی
افرادی که میخواهند روشنفکر باشند، حتی از نظر کتاب خواندن و سواد هم شرایط
مناسبی ندارند. آنها تنها بر اساس شنیدههایشان یا اطلاعات پشتجلد کتاب و فوقفوقش
با خواندن دو صفحه مقدمه کتاب، در مجالسی اظهار فضل کنند و به قول معروف برای
دیگران اظهار فضل کنند تا آنها را به خود جذب کنند. حتی در بخشی از نمایش میبینید
شراره بهقدری محو معلومات نداشته بهنام شده است که نهتنها در بدترین شرایط کنار
او میماند بلکه هزینههای زندگی او از قبیل پول سیگار و غذا و … را هم تامین میکند.
در این میان شخصیت شروین با بهنام بسیار متفاوت
است و مخاطب این نکته را که شروین آگاه از هنر است را راحتتر درک میکند اما او
هم دچار مشکلات فراوانی میشود و از آنچه بهدنبالش بود؛ دور میشود. این شخصیت
را نماینده کدام قشر از جامعه ساختید؟
در بخش نخست به هنرمندنماهایی پرداختم که در بهنام و تا
حدودی شراره مشخص شده است اما بخش دوم به هنرمندانی مربوط است که میتوان شروین را
نماینده آنها دانست، این افراد بهدنبال هنر اصیل و هنر برای هنر هستند. فیلمهای
آنجلو پلوس، بلاتار و تارکوفسسکی مدینه فاضله او است و میخواهد به آن فضا و آرمان
برسد اما این آدم هم تسلیم فضا و اجتماعی که در آن قرار گرفته است، میشود و به
رنگ این اجتماع درمیآید، با دختر اختر علامه با آن شرایط فرهنگی و اجتماعی سطح
پایین وصلت میکند. این دختر نمادی از سیاهیها و پلیدیهایی جامعه است که شروین
در آن ذوب میشود و به همان جنس آدمها تبدیل میشود.
در این نمایش همچنان شاهد شخصیتهایی هستیم که
از فرهنگ پایینی برخوردار هستند و شروین را دچار مشکل میکنند. چگونه زیست این
شخصیتها و مواجهه آنها را ساختید؟
من به این شخصیتها، انسانهای بیفرهنگ میگویم و اصلا
مکان خاصی را برای آنها در نظر نگرفتهام چون در پایینشهر آدمهای بسیار
بافرهنگی هم زندگی میکنند و در بالای شهر هم شاهد حضور آدمها بیفرهنگ هستیم.
فضایی که درباره آن صحبت میکنم، فضایی بیفرهنگ و بیاصالت است و در آن مردمی بیسواد
و بیاصالت را تصویر کردهام. شروین وارد این فضا شده است. این آدمها، در جامعه
ما وجود دارند و بهصورت احمقانهای میبینیم که این آدمها در کنار آدمی باسواد و
صاحب اندیشه قرار میگیرند؛ بهعنوانمثال میبینیم شروین در کنار رضا؛ ضخصیتی لات
که از فیلمهایی فیلمفارسیوار حرف میزند قرار میگیرد و ناچار است با او زندگی
کند. حتی وقتی از رضا فرار میکند، چون درگیر نتورکمارکتینگ شده است و ناچار است
برای تامین مالی افرادی را به زیرمجموعه خود اضافه کند، دوباره بهسراغ همان شخصیت
لات میآید!
نمایش «عددهای نشده» در موقعیت زمانی نامناسبی
اجرا میشود؛ در تهران که روزانه صد نمایش روی صحنه میروند، شما نمایش خود را در
بحبوحه مسابقات جام جهانی اجرا کردهاید. چه شد که این زمان را برای اجرای اثر خود
در نظر گرفتید؟
قرار بود نمایشی به نام «عناصر خودسر» را تیرماه اجرا کنیم و
دو ماه این نمایش را تمرین کرده بودیم اما شرایطی پیش آمد که بههمراه گروه تصمیم
گرفتیم بهجای آن نمایش، «عددهای نشده» را آماده اجرا کنیم. یک ماه این نمایش را
تمرین کردیم و پیشنهادی که پردیس تئاتر شهرزاد برای اجرا در این زمان به ما داد،
پیشنهاد بسیار مناسبی بود و ما قبول کردیم که در این تاریخ نمایش «عددهاش نشده» را
در سالن شماره سه شهرزاد اجرا کنیم.
مینا صفار