نمایش «دستورالعملهای پرواز برای خدمه و خلبان» با
نویسندگی، طراحی و کارگردانی فرهاد فزونی که هرشب ساعت۲۰:۵۰ و بهمدت ۵۸دقیقه روی
صحنه میرود، این روزها، آخرین اجراهای خود را در سالن شماره۲ تماشاخانه پالیز پشتسر
میگذارد. پگاه آهنگرانی، مارین ونهولک، فرشاد فزونی و نکیسا بهشتی؛ گروه
بازیگران نمایش را تشکیل میدهند و صابر ابر بهعنوان صداپیشه، در این اثر حضور دارد.
به بهانه این اجرا با فرهاد فزونی؛ نویسنده، طراح و کارگردان این نمایش و مارین ونهولک و پگاه آهنگرانی؛ بازیگران اثر گفتوگو کردهایم.
در «دستوالعملهای پرواز برای خدمه و خلبان»،
شاهد ستارهسازی بهرسم مالوف تئاتر نیستیم و بازیگران نمایش همه در خدمت یک تصویر
و اتفاق هستند و بهرخکشیدن در بازیها به چشم نمیخورد. درباره پروسهای که طی
شد تا به شرایطی برسید که اتفاق و نه بازیگران خود را نشان دهند، بگویید.
فرهاد فزونی: ما همواره گفتهایم که دو سال تمرین کردیم و این تصور بهوجود آمده است که دو
سال قبل همهچیز مشخص بود و ما تمرینهای حرکت و بازی کار کردهایم درحالیکه اینگونه
نبوده است. ما حدود یکسالواندی بیشتر از اینکه بر روی بازی، حرکت و تصاویر کار
کنیم، روی خودمان متمرکز شدیم. همواره دیدهایم در چنین اجراهایی شرایط پیچیده میشود
چون بحثهایی همچون این مسئله که کدام بازیگر قرار است چه نقشی داشته باشد و کدام
نقش پررنگتر است و… در تئاتر و سینما دیده میشود. تمرینی که ما برای خودمان
انجام دادیم در این راستا بود که موفق شویم از تصویری که برای خودمان ساختهایم با
تصوری که میخواهیم از خودمان بهعنوان بازیگر یا طراح بسازیم، خارج شویم و به خود
واقعیمان برگردیم و تلاش کنیم که خود واقعی روی صحنه اتفاق بیفتد چون از دید من
این تنها راهی است که میتوان به درون مخاطب ورود پیدا کرد؛ وقتی تصویر یا تصوری
از خودتان را به مخاطب ارائه میدهید، مخاطب گارد میگیرد و اجازه نمیدهد او را
به مفاهیمی که مدنظر شماست، وارد کنید و بهجای اینکه با لایههای درونی ذهنش با
کار مواجه شود، با لایههای بیرونی ذهن و احساسش به کار ورود میکند. در این صورت
است که مخاطب وقتی از سالن خارج میشود، درباره خوب بازی کردن بازیگران یا زیبایی
طراحیها و جذابیتهای قصه بهعنوان قصه دیگری، حرف میزند. درحالیکه ما میخواستیم
آدمها پس از خروج از سالن درباره زندگی خود حرف بزنند و فکر کنند، همانطور که ما
تلاش کردیم این اتفاق در درون خودمان بیفتد. درنتیجه ما تمام طراحان نمایش، از
موسیقی گرفته تا طراحی حرکت، لباس و… بههمراه بازیگران بهصورت درونی تمرینهایی
انجام دادیم تا این اتفاق برای مخاطب بیفتد.
پگاه آهنگرانی: فرهاد فزونی همواره تکرار میکرد تمرینها بهاندازه اجرا اهمیت دارند و اجرا
اصلا مهمتر از پروسهای که در تمرینها طی کردیم، نیست بلکه اجرا بخشی از تمرین
است. ما تمرین کردیم تا این اتفاق رخ دهد. از این موقعیتها که بازیگر بتواند جنبههای
خوب شخصیت خود را بهکار بیندازد، بسیار کم پیش میآید.
مارین ونهولک: در جریان نمایش با مخاطب مواجه میشویم و بهترین شکل خودمان را نشان میدهیم و
سعی میکنیم نشان دهیم چقدر دوستداشتنی هستیم. تمام بازیگران دوست دارند این را
به مخاطب نشان دهند و من هم از این قائده مستثنی نیستم. این تصویر بهمرور شکسته نمیشود
بلکه باز میشود و چیزهای دیگری نشان داده میشود. این تصویر با بسیاری اتفاقهای
درونی همراه میشود که نتیجه را روی صحنه میبینید.
نمایش «دستورالعملهای پرواز برای خدمه و
خلبان» نمایشی مدرن محسوب میشود و این مدرنیزم در تمام جوانب نمایش به چشم میآمد
اما برخلاف عادت مألوف، این نمایش از یک قصه بهره میبرد. چگونه نمایش را پیش
بردید که قصه فانتزی نمایش، با سایر شرایط همخوانی داشته باشد؟
فرهاد فزونی: از روز نخست قرار بود نمایش قصه داشته باشد البته طبیعتا باتوجه به تجربیاتی
که در پنج تا شش سال اخیر داشتم، شکل جدیدی از قصهگویی را انتخاب کردم. بهلحاظ
بصری، معاصر بودن نمایش برای
من و گروه طراحی بسیار طبیعی بود چون فضای ذهنی ما در همین سمتوسو هست و سالهاست
چه در زمینه گرافیک و چه بخشهای دیگر هنری، با ذهنیتی معاصر پیش رفتهایم.
بنابراین این مدل طراحی در صدا، موسیقی، صحنه، نور، گرافیک و حرکت، بر قصه سوار شد
تا بتوانیم قصه را بهشکلی متفاوت پیش ببریم.
داستان نمایش، در ابتدا برای مخاطب باورپذیر
نیست اما درنهایت با یک ارجاع به زندگی امروز مواجه میشویم که عنصر باورپذیری را
هم برای مخاطب بهوجود میآورد. چه راهی را طی کردید که مخاطب را به همذاتپنداری
با داستان بسیار فانتزی نمایش برسانید؟
فرهاد فزونی: اگر از بیرون به قصه زندگی هر کدام از ما نگاه کنیم، درمییابیم تکتک این قصهها،
میتوانند بسیار عجیب، فانتزی و یا غیرقابلباور باشند اما ما به آنچه در اطرافمان
اتفاق میافتد، عادت کردهایم. درواقع ما شاهد چیزی عجیبوغریب که نام آن را زندگی
گذاشتهایم، هستیم و حواسمان نیست هر لحظه از همین زندگی، یک معجزه و چیزی عجیب
است. درنتیجه این قصهای که در ابتدا برای مخاطب روایت میکنیم، اتفاقی عادی شده
اما درعینحال غریب است. مواجهه با مرگ عجیب است و اگر لحظهای بتوانیم به دنیا
بازگردیم و دوباره این لحظه را نگاه کنیم، درمییابیم چیزی غریب را از سر گذراندهایم.
از اول بنا بود قصه یک فضای خلاف عادت باشد و ما در ذهن کسی حضور داشته باشیم و
تصویرهای ذهنی و خوابهای او را ببینیم. درنتیجه همانقدر که وقتی از خواب بیدار
میشویم، آنچه دیدهایم برایمان هم غیرعادی است و هم عادی، در نمایش هم شاهد وصل
شدن واقعیت و چیزهای غیرواقعی به هم و با چیزی که در بدو امر غیرواقعی بود اما
حالا دیگر امکان وجود یافته، مواجه میشویم.
شما با نورپردازی توهم رنگ را بهصورت عملی به
مخاطب نشان دادید و همین امر سبب شد مخاطب توجه بیشتری به صحنه نمایش داشته باشد.
چگونه به این طراحیها رسیدید؟
فرهاد فزونی: ما خواستیم با بههم ریختن ذهن مخاطب درباره «وایتبالانس» کاری کنیم که
ترکیبی از طراحی لباس، طراحیصحنه و طراحی نور به هم کمک کنند تا مخاطب نوری
غیرواقعی و غیرقابل تفکیک ببیند. بهعنوانمثال شما دکور را از نزدیک نمیبینید
اما هر وجه از دکور، یک رنگ دارد البته رنگهایی بسیار نزدیک به یکدیگر انتخاب
کردهایم تا نور و سایه در ذهن مخاطب بههم بریزد. همینکار را با لباس هم انجام
دادیم. رنگ سفید را حذف کردیم در حالی که مخاطب رنگهایی را سفید میانگارد.
مارین ونهولک: فرهاد فزونی به شیوهای کار میکند که به زمان زیادی نیاز است تا تمام اتفاقها
را ببیند. این وجه از کار او برای من بسیار جذاب بود. برای من جالب بود که ببینم
یک آرتیست چطور کار میکند و چطور کار خود را شکل میدهد. بهعنوان بازیگر خودم را
در اختیار کارگردان قرار دادم.
آیا امکانات سالن برای این طراحیهای بسیار
عجیب نور، صدا و موسیقی، مناسب بود؟
فرهاد فزونی: اتفاقهایی که روی صحنه رخ میدهند، بیشتر از اینکه به امکانات احتیاج داشته
باشند، با طراحی سروکار دارد. بهعنوانمثال ما از دستگاه اسلاید استفاده کردیم و
هفت دستگاه اسلاید روی صحنه است که با آنها اسلایدهایی که طراحی کردهام را در
جریان صحنهها و بین صحنهها، پخش میکند. خود دستگاه اسلاید، دستگاه عجیبی نیست و
تا ۱۰ سال پیش در کلاسهای آموزشی و حتی خانهها استفاده میشد و درواقع دستگاه
سادهای است که تصویر را پخش میکند و اجداد ویدئوپروژکشن محسوب میشود. البته
الان پیدا کردن این دستگاهها سخت هست و کمیاب شدهاند. بهلحاظ نور هم از
پرژکتور عجیبی استفاده نکردیم بلکه تلاش کردیم چند فیلتر رنگی خوب پیدا کنیم که
این کار هم چندان دشوار نیست. باید دنبالش گشت اما پیدا میشود. در بخش صوت هم از
دستگاه غریبی استفاده نکردهایم بلکه صدا از باندهای خود سالن پخش میشود. کاری که
عمیقتر درباره نور، رنگ، صحنه، موسیقی و لباس اتفاق میافتند، در طراحیها بوده
است. تکنیکهایی ابداع کردیم، بنابراین بیشتر از امکانات تکنیکی، از خلاقیت طراحی استفاده
کردهایم. ما در این دو سال موفق شدیم تیم طراحی را بههم نزدیک کنیم، پس این
امکان بهوجود آمد که تمام گروه چیزی بسازند که قابل تفکیک نباشد. نور، صحنه،
لباس، حرکت، موسیقی، بازی و حتی قصه را نمیتوان از هم تفکیک کرد چون قصه هم در
همین دو سال نوشته شده است و از ابتدا قصهای وجود نداشته است.
مارین ونهولک: اینکه همه میتوانستند نظر بدهند و حرف خود را بزنند، اتفاق خوبی
بود اما در تئاتر، باید کارگردان حرف نهایی را میزند و بازیگر در راستای آنچه او
میخواهند حرکت کنند. بازیگران و طراحان نمایش، همگی تلاش کردند پشت تصویرسازی
فرهاد فزونی بایستیم و هر کاری که از دستمان برمیآمد را انجام دادیم تا بهتر و
بیشتر این نمایش را پیش ببریم. از دید من تصویر بسیار زیبایی ساختهایم و از نتیجه
کار راضی و خوشحال هستم.
در این نمایش برای مخاطب تصور حضور در هواپیما
را ساختهاید که بهنوعی سبب میشود حس حرکت و سفر در عین سکون به مخاطب منتقل شود
و صدای ضبطشده خدمه پرواز هم به این تصور بسیار کمک کرده است. آیا این سفر مخاطب،
در راستای سفر ذهنیای که در جریان نمایش وجود دارد، در نظر گرفته شده است؟
فرهاد فزونی: این فضای نمایش، ترکیبی است از فضای بیمارستان، فضای فرودگاه و فضاهای خیالیای
که در قصههای موازی نمایش وجود دارد. البته خود مفهوم مسیر در تمام این بخشها
بسیار پررنگ است؛ بیشتر از اینکه بخواهیم قصه بشنویم یا تئاتر ببینیم، حس میکنیم
از نقطهای به نقطهای دیگر حرکت کرده و مسیری را طی کردهایم که همچنان این مسیر
ادامه دارد. درواقع پرداختن به فلسفه طی کردن مسیر مهمترین نکته نمایش بود. در
زندگی خودمان این فلسفه حضوری مداوم دارد اما معمولا تنها به رسیدن به اهدافمان
فکر میکنیم و بخش طی کردن مسیر را از دست میدهیم. بنابراین حضور در هواپیمایی در
حال پرواز ماجرای طی کردن مسیر را به مخاطب نشان میداد، هواپیما طبیعتا وسیلهای
است برای سفر کردن اما ما با شکلهای قدیمیتر هواپیما نظیر کاروان و کشتی و.. آشنا
هستیم و در گذشته از اینها برای مثال زدن درباره زندگی، سفر و مسیر استفاده میکردند
که در آن دوران واقعی بود اما برای ما به کلیشه تبدیل شدهاند. هواپیما مفهوم
امروزی و جایگزین کاروان، کشتی و… است. میخواستیم این مفاهیم قدیمی که کلیشه
شدهاند را حذف کنم و بهوسیلهای امروزی که ما مدام با آنها سروکار داریم،
بپردازم. درنتیجه هواپیما را شبیهسازی کردیم تا بتوانیم سفر بهلحاظ حسی و نهتنها
کاملا بصری را شبیهسازی کنیم تا وقتی مخاطب از سالن خارج شد، حس کند در مکان
متفاوتی نسبت به زمانی که وارد آن شده، قرار دارد.
به روزهای پایانی اجرای «دستورالعملهای پرواز
برای خدمه و خلبان» رسیدهایم. بازخوردها چگونه بودهاند؟
فرهاد فزونی: البته من چندان صلاحیت لازم برای حرف زدن درباره بازخوردها را ندارم چون
طبیعتا آنچه به من گفته میشود ممکن است با آنچه مخاطبان با خود و یا دیگران میگویند،
متفاوت باشد. درنتیجه بازخوردی که من گرفتهام لزوما جامع نیست اما نظر افرادی که
برای من اهمیت دارند را جویا شدهام. این افراد دو دسته هستند، آرتیستهایی که من
آنها را آرتیستهای واقعی میدانم چون در جستوجوی چیزی هستند، سوال دارند، دغدغهمند
هستند و نمیخواهند خود را نشان دهند. از این افراد بازخوردهای احساسی و بسیار
خوبی گرفتم. دومین دسته، مخاطبانی هستند که به آنها مخاطب عام میگویند هرچند
تبلیغات خود مخاطبان یا مدل گرافیکی کار و…. دعوتکننده قشر خاصی از مخاطبان است
و نمیتوانیم مخاطبان نمایش را عام بدانیم. پیش از اجرا بسیاری از دوستان به من
تذکر میدادند که احتمالا برای مخاطب عام نمایش ما سنگین است، بازخوردها اصلا اینگونه
نبود. از لحاظ زیباییشناسی توانسته بودند کشف کنند و زیبایی بصری برای آنها قابل
درک بود و بهلحاظ مفهومی هم توانسته بودند مضامین معنایش را بسیار عمیق درک کنند.
البته در نمایش شما شاهد حضور بسیار پررنگ عنصر
تکرار بودهایم و این تکرار سبب میشد تمام مخاطبان از داستان نمایش باخبر شوند!
فرهاد فزونی: تلاش کردیم شرایط نمایش را به گونهای پیش ببریم که هم برای افرادی که چه بهلحاظ
شغلی و چه باتوجه به تمرینات ذهنیای که داشتهاند، میتوانند بهسرعت نکات مورد
نظر نمایش را درک کنند، نکاتی را در نمایش پنهان کنیم که بتوانند آنها را کشف
کنند و از این اثر خسته نشوند بلکه مدام لذت ببرند از آنچه خود کشف میکنند و هم
برای کسانی که کمتر به این نوع آثار عادت دارند و سخت میتوانند داستانها را درک
کنند، شرایطی را در نظر گرفتهایم که بتوانند با کار ارتباط برقرار کنند تا به هیچکدام
از دو گروه بیاحترامی نشود. واقعا کار دشواری بود که به قشر گسترده از مخاطب عام تا
خاص احترام بگذاریم! انرژی و زمان بسیار زیادی برای این منظور صرف شد تا گروه اول
مخاطبان حس نکنند که موضوعی ساده را تکرار کردهایم و به شعورشان توهین شده است و
دسته دوم، حس نکنند گروه خواسته است به آنها بگوید که ما میفهمیم و تو نمیفهمی!
اصلا رویکرد هنر برای هنر نداشتهایم و احترام به تمام مخاطبان هدف ما بود.
مارین ونهولک: احساس میکنم مکان امنی ایجاد کردهایم که هیچکس دیگری را قضاوت نمیکرد. در
تئاتر بسیار مهم است که بتوانید فضایی را فراهم کنید تا همه بتوانند خودشان باشند.
با حسی که در گروه جریان داشت بسیار ارتباط برقرار کردم و از این شرایط در گروه
لذت بردم. همیشه نباید بهدنبال نتیجه یا پایان تولید باشیم. برای من دوره تمرینات
بسیار جذاب بود.
پگاه آهنگرانی: نتیجه کار همان چیزی است که همه ما روی آن کاملا ایستادیم. دو سال تلاش کردیم
تا این اتفاق بیفتد. اصلا به همین دلیل اجراهای نمایش آغاز شد چون همواره با خود
میگفتیم که حتی اگر دو روز باقی مانده به آغاز اجراها، احساس کردیم که نمایش
آماده نیست و اجرا درنیامده است، اجرا را لغو میکنیم.
There are no comments yet