نمایش «راس ساعت یازده» با نویسندگی و کارگردانی محمدنژاد
از ۳۱اردیبهشتماه ساعت۱۸ فقط بهمدت ۱۰شب در پلاتو اجرای مجموعه تئاتر شهر روی
صحنه میرود. آروین شاهحسینی؛ تکبازیگر این نمایش چهلدقیقهای است. در خلاصه
داستان نمایش، آمده است: «فرزین به خواهر فرشاد آسیب رسانده و فرشاد بهدنبال انتقام
است؛ فرزین را با بیستوچهار ضربه چاقو به قتل میرساند…» به بهانه این اجرا، با
محمد نژاد؛ نویسنده و کارگردان «راس ساعت یازده» و یکی از طراحان صحنه نمایش، گفتوگو
کردهایم.
در جامعه خودمان قتلهای ناموسی و… را بسیار
دیدهایم و شاید یکی از معضلات جامعه ما باشد. ابتدا کمی درباره تم خشونت جاری در
«راس ساعت یازده» و ایدهای که به نگارش این نمایشنامه منجر شد، بگویید.
نمایش، از یک چاقو آغاز شد! در پلاتو بودیم و آروین شاهحسینی
یک چاقو در دست داشت و با آن بازی میکرد. از این چاقو شروع کردم و کارگاهی پیش
رفتیم. درواقع به داستان این چاقو پر و بال دادم و میزانسن و دیالوگ براساس آن
اضافه کردم. بهمرور اتفاق شکل گرفت و داستان پیش رفت. پس از این بخش بازیها با
چاقو و حرکات فرم و اتفاقهای که در آناتومی بدن بازیگر وجود داشت، به داستان
اضافه شدند.
ما معمولا قتل را تقبیح میکنیم اما شرایط در
نمایش شما به گونهای پیش میرود که ما با فرشاد همراه میشویم. چگونه شخصیتی را
ساختید که قاتل است اما برای مخاطب سمپاتی دارد؟
آدمها از شکم مادرشان قاتل بهدنیا نمیآیند و برخی انسانها
در لحظاتی به جنون میرسند و دست به کارهایی میزنند که در شرایط عادی از خود
انتظار ندارند. خصوصا اگر این اتفاق ناموسی باشد، جنون، بیشتر میشود. حتی در بخش
پایانی نمایش فرشاد میگوید: «حتی اگر هزار بار برگردم به اون اتفاق، دست از سرش
برنمیدارم و با بیستوچهار ضربه چاقو او را میکشم.» باید این نکته مهم را در نظر
بگیریم که چون فرشاد فرزین را با ۲۴ضربه چاقو به قتل رسانده است، قاتل و جانی نیست
چراکه این شخصیت برای نخستینبار چاقو به دست گرفته است. در جریان نمایش از فرشاد
میشنویم: «اون شب فرزین برای اولینبار با خودش چاقو نیاورده بود چون تصور میکرد
من ضعیف هستم اما برعکس او، من با برای اولینبار با خودم چاقو داشتم.» به همین
دلیل وقتی قتل اتفاق میافتد، میبینیم از تجاوزی که به فرشته شده است تا خودکشی
او و انتقام گرفتن، بهصورت مداوم در ذهن فرشاد میچرخد و دیوانگی این شخصیت تنها
به همین دلیل اتفاق افتاده است.
در این نمایش، اعداد تکرار و تکرار میشوند؛
ساعت یازده، بیستوچهارسالگی فرشته، بیستبهعلاوهچهار ضربه چاقو و…. چه میزان
این استفاده از اعداد میتواند سبب شود ذهن مخاطب بیشتر درگیر نمایش باقی بماند؟
حتی اسم نمایش؛ یعنی «راس ساعت یازده» هم همین شرایط را
دارد. مخاطب نمیداند رأس ساعت۱۱ قرار است چه اتفاقی بیفتد، اصلا رأس ساعت یازده،
چه؟! خود این نام شکوشبهه بهوجود میآورد. همانطور که گفتید اغلب این اعداد
همچون تعداد سیبها به سن فرشته ارجاع دارد. انگار فرشته دارد تمام این انتقامها
را میگیرد.
البته تکرار تنها به اعداد محدود نمیشود و در
جریان نمایش هم شاهد هستیم که داستان با تکرار و تکرار به سرانجام میرسد. درباره
این تکنیک بگویید.
تکراری که در نمایش وجود دارد، تکمیلکننده قصه است. بهعنوانمثال
در بخشی از نمایش فرشاد روایت میکند که «گفتم: بهبه آقافرزین چه خوشتیپ شدی!
سفید خیلی بهت میاد. او بهم گفت زر نزن مشکی خیلی بهت میاد» در این بخش فرشاد سکوت
میکند اما وقتی پس از مدتی دوباره این بخش تکرار میشود، بخشی به این گفتوگو
اضافه میشود و فرشاد میگوید: «اون به لباس مشکی تن من بیاحترامی کرد» و همینطور
ادامه پیدا میکند تا گره داستان کاملا برای مخاطب باز شود. از سویی دیگر زندگی ما
انسانها دایم در حال تکرار شدن است. این تکرار بهخاطر روال زندگی ما اضافه شده
است هرچند ما به این تکرار، پروبال میدهیم و اخلاق و رفتار خود نسبت به این روتین
بودن زندگی را تغییر میدهیم تا زندگی ما تکراری نشود. همچنین با تکرار، جنون
فرشاد را بیشتر به مخاطب نشان میدهیم.
به بدن بازیگر اشاره کردید. این نمایش پر است
از اکت و همین اکت در بخشهایی، روایتگر میشود. موسیقی نمایش هم در این مسیر
بسیار همراه بود. آیا براساس حرکات موسیقی را انتخاب کردید و یا موسیقی حرکات را
ساخت؟
متاسفانه آثاری که در قالب مونولوگ میبینم به این صورت است
که یک نفر روی صندلی مینشیند، دیالوگ میگوید و نمایش به پایان میرسد! یعنی هیچ
اکت و اتفاقی در فرم ایجاد نمیشود اما من این تصور را شکستم؛ نمایش را فرممحور و
حرکتی پیش بردم تا از یکنواختی دربیاید. بسیاری از من میپرسیدند که آناتومی بدنی
خاص فرشاد به چه معناست و من به آنها پاسخ دادم که معنا برای من اهمیت ندارد، فرم
برای من در درجه اول اهمیت است. به همین دلیل در برخی از موراد از فرمی که دارد
خارج میشود و به فردی سالم از نظر بدنی تبدیل میشود و دوباره به فرم قبلی درمیآید.
درواقع تصویر برای من مهم بود. در بخشهایی که میبینید فرشاد میدود، ضربات چاقو
را میزند و… با موسیقی مچ شدهاند. درواقع حدود دو الی سههزار موسیقی گوش
کردم، از میان آنها قطعاتی را انتخاب کردم و براساس آن قطعات، حرکات را ساختیم.
انتخاب آلات موسیقی هم به همین صورت بود. در بخشی که میبینید با صدای ویلونسل فرشاد
گردن خود را ویولنسل و چاقو را آرشه در نظر میگیرد، از موسیقی نشأت گرفته است.
درواقع ریتم و تمپوی موسیقی را با این روش ساختم.
نوعی بیزمانی و بیمکانی در این نمایش جریان
دارد و طراحیصحنه هم شباهت اندکی به سلول زندان دارد. آیا ما با بازجو مواجهیم یا
مشاور؟
اگر به لباسهای فرشاد دقت کنید، میبینید که نیمی زندانی
است و نیمی لباس تیمارستان است چون اصلا نمیدانیم این شخصیت کجاست. فرهاد؛ برادر
فرزین رضایت داده است اما دولت از جرم قتل نمیگذرد، تنها چون فرشاد حافظ قرآن
بوده است، به او عفو داده است و باید درجه دیوانگی او توسط مشاوران تعیین شود. در
پایان نمایش فرشاد روبه مشاور میگوید: «چون حافظ قرآن بودم به من عفو خورده است و
تو میخواهی مرا به تیمارستان ببری؟ من تیمارستان بیا نیستم.» سپس به دور تند
روایت کشته شدن فرزین میرسیم.
زوم:
دو سال انتظار برای ۱۰شب اجرا!
بیش از دو سال است که پیگیر اجرای نمایش «رأس ساعت یازده»
هستم. پس از این مدتزمان طولانی، پیمان شریعتی؛ مدیر سابق مجموعه تئاتر شهر به
گروه ما لطف کرد و این امکان را فراهم کرد تا در پلاتو اجرا، این نمایش را روی
صحنه ببریم اما حق ما بود که بعد از بیش از دو سال انتظار، ۱۰شب در این سالن و
دقیقا وسط ماه رمضان ساعت۱۸ اجرا داشته باشیم! حتی دوستان خودمان بهدشواری به
دیدن نمایش ما میآیند. تا امروز کسی را نیافتهام که از این نمایش خوشش نیامده
باشد. امیدوارم مسئولان سالنهای خصوصی این نمایش را ببینند و امکان اجرای آن را
در سالن خصوصی فراهم کنند چون معتقد هستم این نمایش میتواند وجهه خوبی برای سالنهای
دیگر باشد چون کاملا متفاوت است و در تئاتر شهر اجرا شده است.
مینا صفار
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است