چندی است که نمایش «بلافیگورا» نوشته یاسمینا رضا، با ترجمه
بهروز سروعلیشاهی و با کارگردانی سعید دشتی، مهمان سالن شمارهیک پردیس تئاتر
شهرزاد شده است و هر روز غیر از شنبهها ساعت۲۰ در این سالن روی صحنه میرود.
صحرا اسدالهی، سپند امیرسلیمانی، بهاره رهنما، نگار عابدی و محمد نادری؛ گروه
بازیگران این نمایش ۶۰دقیقهای را تشکیل میدهند. به بهانه این اجرا با سپند
امیرسلیمانی، بهاره رهنما و نگار عابدی؛ بازیگران «بلافیگورا» و سعید دشتی؛
کارگردان و طراح صحنه و نور نمایش گفتوگو کردهایم.
در این نمایش برای تمام بازیگران باتوجه به
شخصیتی که ایفا میکند، شخصیت اجتماعی و… او طراحی صورت گرفته است و ایجاد شدن
هارمونی میان رنگهای پسزمینه صحنه و لباس بازیگران مد نظر قرار گرفته است. چگونه
طراحی صحنه، لباس و نور را همراستا پیش بردید؟
بهاره رهنما: خوشبختانه من و سعید دشتی باهم بسیار همراه پیش رفتیم. سالهاست که من بهعنوان
استایلیست با افراد متفاوتی کار کردهام. در این میان در سه تئاتر هم بهعنوان
طراح حضور داشتم. در «بلافیگورا» بیشتر چیدمان لباس داشتیم؛ یعنی بهعنوان
استایلیست حضور داشتم. به این فکر کردیم که باتوجه به شخصیتپردازی نمایش، چه
لباسی با چه لباسی هماهنگ است. خوشبختانه در برخی از متنهایی که یاسمینا رضا
نوشته است و در ایران اجرا شدهاند بازی کردهام و در برخی دیگر به من پیشنهاد
بازی شده بود و من برای این حضور، متن را خوانده بودم، با حالوهوای متنهای او
آشنایی دارم. انسانهای جهان یاسمینا رضا اگزجره هستند و برونریزی دارند.
خوشبختانه سعید دشتی که کارگردانی جوان است، با ایده من که استفاده از رنگهای
شارپ و تند بود، کاملا موافقت کرد. وقتی طراحی صحنه را دیدم؛ دریافتم از رنگ و نوع
ماشینی که در نظر گرفته است تا وسایل روی صحنه، کاملا باتوجه به رنگ طراحی کرده
است. خود من عاشق رنگ هستم و سعید دشتی دست مرا باز گذاشت تا از رنگ استفاده کنم.
در هر جایی که هستم، تنوع رنگ کاملا مشهود است. باتوجه به فضای نمایش که شخصیتهایش
همواره برونریزی عاطفی دارند، استفاده از رنگها کاملا همخوانی داشت.
سعید دشتی: در زمینه رنگ طراحیصحنه، تلاش کردیم بهسمت رنگهایی برویم که چشمنواز هم
باشند. حتی در گرافیک کار هم صادق زرجویان از رنگ قرمز و سفید استفاده کرده است.
نوعی هیجان و خروش در رنگ قرمز وجود دارد که همه شخصیتهای نمایش این هیجان را بهنوعی
دارند؛ برخی آن را پنهان میکنند و برخی دیگر آن را بروز میدهند. درواقع تلاش
کردیم قرمزی درون شخصیتهای نمایش را در متریالهای صحنه لحاظ کنیم. خوشبختانه
بازخوردها درباره صحنه بسیار خوب بوده است.
آقای دشتی طراحی صحنه و نور را هم شما بر عهده
گرفتید. صحنه به چهار قسمت تقسیم شده بود و توسط نور، قسمت اصلی اجرای نمایش، مشخص
میشد. چه میزان برای کم کردن مدتزمان تغییر صحنه این نوع طراحی را برای نمایش در
نظر گرفتید؟
سعید دشتی: در راستای طراحیصحنه نمایش قبلیام؛ یعنی «دریبل»، فضای کار را بیدر و دیوار
در نظر گرفتم. در تئاتر تعویض صحنههای با مدتزمان طولانی بهشدت مرا اذیت میکند
و از نظر من این اتفاق، سم تئاتر ماست. زمانیکه جرقهای را در دقیقه اول نمایش در
ذهن تماشاگر میزنید و تا دقیقه۷۰ یا ۸۰ باید تماشاگر همراه نمایش باشد، نباید مدتزمان
تعویض صحنهها را طولانی در نظر بگیرید چون با این کار، به او فرصت دادهاید تلفنهمراه
خود را بیرون بیاورد و درگیر آن شود و از فضای نمایش دور میشود. از سویی دیگر به
ریتمک و هارمونی کلی نمایش بسیار لطمه میخورد. برآیند مشورت من با سعید حسنلو؛
مشاور طراحیصحنه نمایش این بود که تمام فضای کلی را در سالن داشته باشیم. البته
ابعاد سالن شماره یک شهرزاد هم در این راه به ما کمک میکرد.
خانم عابدی شخصیت ایوون یکی از خاصترین شخصیتهاست
و هنوز در وجه سنت باقی مانده است هرچند کلام و اعتقادهای این شخصیت به کولیها
شبیه میشود. این شخصیت را چگونه ساختید؛ آیا برای آن مابهازا سراغ داشتید یا
برای ساختن ایوون بهصورت ذهنی پیش رفتید؟
نگار عابدی: گاهی برای درآوردن نقشها، مابهازای بیرونی پیدا میکنم اما درباره ایوون
شرایط تمرین و علاقه شخصی خودم سبب شد شخصیت را بسازم. دوست داشتم ببینم از درون
من چه شخصیتی بیرون میآید. تمایل داشتم بدانم اگر انسانی پیر و ریتم حرکتیاش کند
باشد، چه شمایلی پیدا میکند. البته از المانهایی درباره انسانهای پیر که از
قدیم دیده بودم، کمی استفاده کردم.
در تئاتر ایران کمتر شاهد هستیم که بازیگران
نمایش به بدنهای خود آگاه باشند و این ناآگاهی سبب میشود بازیگر نتواند تمام
وجوه شخصیت را در بدن خود نمود دهد. چه میزان آگاهی به بدن سبب شد شما بتوانید
شخصیت پیرزن را بهخوبی روی صحنه بازی کنید؟
نگار عابدی: سختی این کار در این است که باید در تکتک حرکات، حس ساری و جاری باشد. کشف و شهود
در پروسه اجرای تئاتر وجود دارد و ممکن است نکات ریزی به نقش اضافه شود اما این
اتفاق، در جهت درستی رخ میدهد. همچنین باید توجه کرد چیزی خارج از آنچه بازیگر
مقابل انتظار دارد، انجام نشود. باید بازیگر، همراه با بازیگر نقش مقابل خود رشد
کند تا آن بازیگر انقدر غافلگیر نشود که نتواند همراه شود. درواقع اگر این کشفوشهود
درست صورت گیرد، آنقدر همهچیز با ظرافت و بهمرور تغییر میکند که بازیگران باهم
همراستا پیش میروند. من این نوع تئاتر را بسیار دوست دارم و میپسندم و سعی میکنم
در این مسیر حرکت کنم.
سعید دشتی: این روزها مد شده است بازیگران چه در مدیوم تصویر و چه در تئاتر به دو دلیل، نقشهایی
که از آنها فاصله سنی دارند را قبول نمیکنند. دلیل نخست اینکه میترسند نقشهای
پرچالش را بازی کنند و در وهله دوم حس میکنند اگر این نوع نقشها را بازی کنند،
در طبقهبندی سنوسال بالا قرار میگیرند و برای سایر نقشهایی که در آینده بازی
میکنند، مشکل ایجاد میشود درحالیکه بازیگران بزرگ تئاتر و سینما همچون گلاب
آدینه، فاطمه معتمدآریا و… افرادی هستند که در دوران جوانی ریسک کردهاند و نقشهای
متفاوتی را ایفا کردهاند. این عزیزان بیشتر به سن کاراکتر قائل بودهاند تا سن
خودشان. به همین دلیل این افراد بزرگ و ماندگار شدهاند اما افرادی که این ریسکها
را قبول نکردند، درجا زدند. من نگار عابدی را دورادور میشناختم. با نوعی نگرانی
این نقش را به او پیشنهاد دادم اما وقتی نمایشنامه را خواند، قبول کرد و خوشبختانه
اتفاق خوبی روی صحنه رقم خورد.
بوریس شخصیتی چندگانه است، او پدر، همسر و
معشوق است که تمام اطرافیان خود را دوست دارد و نمیتواند بین زندگی خانوادگی و
معشوق انتخاب کند و حال ورشکستگی هم به مشکلات شخصیت اضافه شده است. چگونه این شخصیت
راساختید؟
سپند امیرسلیمانی: بوریس هم یکی از شخصیتهایی است که در این جهان گیر کرده است. آدمهای بسیار
زیادی را میشناسیم که دستوپا میزنند تا از شرایطی که در آن قرار دارند، بیرون
بیایند. برخی راه نجات را اشتباه میگیرند و بوریس این راه اشتباه را که بیشتر
مسکن است تا راهحل انتخاب کرده است. آدمهای امروز به مسکنهای زودگذر معتاد شدهاند.
فکر نمیکنیم کاری که انجام میدهیم ماه آینده به چه منجر میشود؛ تنها امروز خود
را میگذاریم و برای فردا به «هر چه پیش آید؛ خوش آید» میاندیشیم. از ثانیه نخست
مشخص میشود بوریس گیر یک آدم بهشدت غیرطبیعی افتاده است، زندگیاش هم در شرایط غیرطبیعی
است و ناگهان در موقعیتی غیرطبیعی قرار میگیرد. درواقع هیچچیز این شخصیت طبیعی
نیست!
آندرهآ بهظاهر
شخصیت منفی نمایش محسوب میشود اما درنهایت میبینیم باقی آدمهای نمایش هم مثل او
هستند و تنها پنهانکاری میکنند. شما آندرهآ را منفی میدانید یا مثبت؟
بهاره رهنما: از دید من آندرا بهظاهر شخصیت منفی است اما از آن دست شخصیتهای سیاهی است
که لایههای مختلفی دارد. این لایهها را باید در جریان نمایش به مخاطب نشان دهم
اما واقعا این کار در اجرای ما بسیار دشوار است. بهعنوانمثال از دقیقه شش نمایش
بهبعد، نوعی اوردوز شدید مستی در شخصیت آندرا دیده میشود اما ما بهدلیلهای
فرامتنی همچون مدتزمان اندکی که در اختیار داریم و اینکه نمیخواستیم ریتم نمایش
کند شود، این وجه را از نمایش گرفتیم. این روزها برای اینکه نمایشها به اجرا
برسند، بسیار لطمه میخورند. بهعنوانمثال مدتزمان اجرای نمایش ما هم بسیار
کوتاه شد. اصلا نمیفهمم وقتی نمایشنامهنویسی نمایشنامهای ۱۸۰دقیقهای نوشته
است، چرا باید آن را در ۶۰دقیقه اجرا کنیم؟! سالنهای اجرای تئاتر بسیار کم هستند
و درنتیجه تقاضا برای اجرای تئاتر در سالنها زیاد شده است و درنتیجه نمایشها پشتسرهم
و بدون هیچ فاصلهای اجرا میشوند. گاهی وسط اجرای نمایش، به این فکر میکنیم که
اجرای بعدی دچار مشکل میشود و به همین دلیل ریتم نمایش را تندتر میکنیم! همچنین
دشواری درآوردن این نقش برای من این بود که لحظات عصبانی شدن و آرام گرفتن این
شخصیت بسیار سریع و درلحظه اتفاق میافتد که کار مرا بسیار دشوار میکرد.
سپند امیرسلیمانی: در سالیان گذشته غیر از مجموعه تئاتر شهر با سه سالن اصلی، سایه و چهارسو،
تماشاخانه سنگلج و تالار وحدت، سالن دیگری در تئاتر وجود نداشت. شاید در آن دوران
پنج نمایش بهصورت همزمان در تهران اجرا میشد و هزار مخاطب داشتیم اما الان میگویند
بالغ بر صد تئاتر در تهران اجرا میشود. اجرای ما به نسبت آن زمان بیستبرابر شده
است اما آیا مخاطبان تئاتر هم همین میزان رشد داشتهاند؟! از سویی دیگر تماشاخانههای
خصوصی شرایط اقتصادیای دارند و همچنین بهدلیل کمبود سالن، که ناچار هستند تعداد
نمایشهای بسیار زیادی را در یک روز تجربه کنند. ما همچون دوندههای سرعت کنار
سالن میایستیم تا به محض اینکه نمایش قبلی تمام شد، بدویم داخل سالن! از سویی
دیگر به ما میگویند بهعنوانمثال شب گذشته سهدقیقه نمایش شما بیشتر طول کشید،
امشب تندتر اجرا بروید! در حین اجرا بهغیر از اینکه به بازی خود فکر میکنید،
ناچار هستید به اینکه زمان نمایش افزایش نیابد و گروه بعدی دچار مشکل نشود هم فکر
کنید!
مخاطب در سالن نمایش میخندد هرچند تم
نمایشنامه واقعا تلخ است چه میزان به فکر کردن مخاطب به جریان اصلی نمایش پس از
خروج از سالن امیدوارید؟
سعید دشتی: برداشت غلطی در تئاتر اتفاق میافتد؛ نمایشنامههای یاسمینا رضا را کمدی صرف
تصور میکنند درنتیجه به این سمت میروند که مخاطب را بیشتر و بیشتر بخندانند
درحالیکه نمایشنامههای یاسمینا رضا را میتوان کمدی اجتماعی دانست اما کمدی صرف
نیست چون واقعا تلخ است. سپند امیرسلیمانی در برخورد با کاراکتری که ایفا میکند،
هوشمندانه عمل کرد. جنس نگاه او عمیق بود، به خنداندن مخاطب فکر نمیکرد و در
راستای هدف کاراکتر به این شخصیت نگاه میکرد.
سپند امیرسلیمانی: شب گذشته با پدرم حرف میزدم و به او گفتم نمایش ما اصلا کمدی نیست. تصور کنید
در خیابان راه میروید و به ناگاه یک نفر زمین میخورد که اتفاقی کاملا دردناک است
اما شما میخندید! نمایش ما مصداق بارز این واکنش است! تکلیف نمایش کمدی مشخص است
این نمایش از حرفها و حرکاتی تشکیل شده است که صرفا بهقصد خنداندن مخاطب روی
صحنه میرود. البته خود من با وجه چندان موافق نیستم چون معتقدم اگر در نمایش به
جایی برسیم که حرکات و حرفهایی را تنها برای خنداندن مخاطب انجام دهیم و بزنیم،
کاملا به بیراهه رفتهایم. بهتازگی مد شده است از سخنانی که برای مخاطبان بالاتر
از ۱۸سال مناسب است، در نمایش استفاده میکنند که من کاملا با این کار مخالف هستم.
زوم ۱
سعید دشتی: بدون فضای مجازی چه کنیم
اوضاع تئاتر ما خصوصا در این روزها بهشدت بد است. مگر بهغیر
از فضای مجازی، چه امکان دیگری در اختیار تئاتریها قرار دارد که اثر خود را تبلیغ
کنند! در سالنهای تئاتر را ببندند و بگویند که نمیخواهند تئاتر داشته باشند! در
نظر بگیرید که عکس یا فیلمهای خودمان را باید در فضای مجازی قرار دهیم، چگونه
باید این کار را انجام دهیم؟! این ناهماهنگیها و ناهنجاریها سبب میشود تبلیغ
تئاتر به صفر برسد. تئاتر خصوصی شده است و خصوصیسازی تئاتر اولین راه برای نابودی
تئاتر بوده است. همانقدر که کمک کرد، سمی برای تئاتر محسوب میشد.
زوم ۲
بهاره رهنما: آندرهآ جلوی پایم سبز شد
سالهاست در کمپینهای فعالان حقوق زنان فعالیت میکنم و
یکی از مباحثی که در این کمپینها مطرح میشود این است که وارد زندگی زنان دیگر
نشوید اما بهناگاه بازی در نقش آندرهآ به من پیشنهاد شد! انگار وقتی با چیزی
طولانیمدت و بهصورت جدی مخالف باشید، جلوی پای شما سبز میشود. زمانیکه
نمایشنامه «بلافیگورا» را بههمراه سعید دشتی میخواندیم دریافتم که میتوانم بهجای
هر کدام از سه زن نمایشنامه بازی کنم اما حسی به من میگفت که درنهایت نقش آندرا
برای من انتخاب میشود که همین اتفاق هم افتاد! درنهایت سعید دشتی به من گفت که
قرار است نقش آندرهآ را بازی کنم. وقتی قرار هست نقشی را بازی کنیم، بیشتر درباره
آن تحقیق میکنیم و در این پروسه دریافتم چه میزان زنانی همچون آندرهآ بهدلیل
نادیده گرفته شدنهای مداوم به زندگی زنان دیگر ورود میکنند.
مینا صفار
There are no comments yet