گچکاری
شغل اوست. مجبور است بهخاطر این شغل مدام از علیآباد به تهران بیاید. حالا اما
با قبولی همسرش در دانشگاه تهران، تصمیم گرفته پیش از سال نو از علیآباد به تهران
مهاجرت کند. این خلاصهترین خلاصه فصل اول سریال «پایتخت» است که با حضورش در
رسانه ملی تحولی اساسی در بازار کساد برنامهها و سریالهای تلویزیونی ایجاد کرد و
رنگ و بویی نو در نوروز۹۰ به تلویزیون بخشید و حالا پس از گذشت هفت سال از اولین
پخش آن از شبکه اول سیما به سریالی محبوب و مخاطبپسند بدل شد.
داستان
«پایتخت» از مهاجرت نقی و خانوادهاش به تهران آغاز میشود. نقی معمولی(محسن
تنابنده) شخصیت اول سریال با کمک پسرخالهاش، ارسطو عامل(احمد مهرانفر) به سوی
تهران و منزل جدیدشان اثاثکشی میکنند. باباپنجعلی(علیرضا خمسه) نیز در این سفر
پرماجرا با نقی و خانوادهاش همراه میشود. هنگام ورود به خانه، با صاحبخانه روبهرو
میشوند که مرده است. وراث او حاضر به تحویل خانه به آنها نمیشوند. نقی و
خانوادهاش بهاجبار مدتی را در کامیون ارسطو زندگی میکنند تا اینکه…
با
گذشت پنج فصل از سریال «پایتخت»، پخش فصل اول این سریال از شبکه آیفیلم انتخاب
هوشمندانهای است برای یادآوری و تجدید خاطرههایی از این داستان پرماجرا برای
مخاطبانش که قطعا به میلیونها نفر میرسند. در این بین شاید مخاطبانی هم باشند که
فصل اول را ندیده باشند و این موقعیت مناسبی است که آیفیلم در اختیار آنان قرار
میدهد تا بدانند آغازگر روایت «پایتخت» کجا بود. البته ناگفته نماند که منتقدان
بسیاری این سریال را به باد انتقاد گرفتند و در پی آغاز هر فصل از این اثر
تلویزیونی نقدهای منفی بیشماری روانه رسانهها میشد. خواست و سلیقه مردم اما همه
معادلات را بر هم زد و تنها موتور محرک و انگیزشی گروه سازنده «پایتخت» استقبال بینظیر
عموم مردم از آن شد. «پایتخت» سبب شد تا برهوت برنامههای تلویزیونی رونق گرفته و
آباد شوند و مخاطبانی را که ساعات بسیاری از زندگی خود را پای سریالهای زرد و
منشوری شبکه ماهوارهای جم میگذراندند، آنها را ترک کرده و پای این سریال میخکوب
شوند. با وجود تعداد زیاد انتقادها که از سوی منتقدان حرفهای و آماتور روانه
شدند، اما «پایتخت» از حداکثرهای استانداردهای یک اثر تلویزیونی برخوردار است و
توانسته نظر عامه مردم و حتی بسیاری از منتقدانی را که سالها بود توجهی به برنامههای
تلویزیون نمیکردند، به خود جلب کند.
تمامی
عناصر سازنده سریال بهخوبی و بسیار دلپذیر کار شدهاند و دستاندرکاران آن رفتهرفته
توانستهاند شاکلهای قدرتمند به دست آورند. اینک دیگر «پایتخت» به یک سبک تبدیل
شده و شبیه هیچ یک از آثار گذشته نیست. به تکتک عناصر سریال به حد کفایت فکر و
روی آنها کار شده است. دستاندرکاران از کنار این عناصر و جزییات ساده گذر نکردهاند.
کارگردانی، فیلمنامه، بازیگری و همه جزییات آن با دقت کافی و طنزی ظریف و به
اندازه، کنار هم جمع شدهاند. فیلمنامهنویسان، کارگردان و سایر عوامل توانستهاند
خانواده نقی معمولی را خانوادهای بسیار معمولی که در دل جامعه در حال زندگی
هستند، به نمایش بکشند.
تبلیغات
و اسپانسر در ساخت این سریال نقش موثر و مهمی ایفا میکند و باعث خوشبختی است که
فیلمنامهنویسان توانستهاند با دادن نقش و جایگاهی در بستر داستان، آنها را از
ساختاری گلدرشت و اگزجره خارج کرده و جا بیندازند.
تکرار
مکررات در ساخت مجموعههای داستانی همیشه با اقبال روبهرو نبوده و تجربه نشان
داده که پس از ساخت سری دوم از یک مجموعه، دیگر با شکست و ریزش مخاطب مواجه شده است.
اما دلیلی که توانسته «پایتخت» را تا فصل پنجم آن سرپا نگه دارد، معمولی و قابل
درک بودن شخصیتهای سریال و افکار آنان است که سبب شده در نظر مخاطبانش محبوب و دلنشین
جلوه کند. شخصیتهای آن کارهایی را انجام میدهند که هر کودک درونی اشتیاق به
انجام آنها دارد. برای مثال وقتی باباپنجعلی برف و شیره میخواهد، هما و ارسطو هم
موافقت کرده و همه دست به دست یکدیگر برای آوردن برف، شیره و پذیرایی تلاش میکنند.
این اتحاد در همین امر ساده و پیشپاافتاده در سایر موقعیتهای سریال از ابتدا تا
فصل پنجم چندین و چندباره به چشم خورده است. چنین اتحادی در دل داستانی اینچنین
جذاب و در جامعهای که شاید اتحاد در میان اعضای آن حداقل از برخی مناطق شهرهای
بزرگ رخت بربسته است، بسیار آموزنده و جذاب است، بهخصوص برای نسل جوان که شاید با
واژه اتحاد غریب باشند.
توجه
به داستان و روایت عاملی شده است که «پایتخت» همچنان در میان آثار تلویزیونی قد
علم کند. تنابنده و تیم نویسندهاش در هر فصل، داستانی کاملا جدا از داستان پیشین
را روایت میکنند. آنان در هر فصل از شخصیتهای تازه بهره میجویند و آنها را خوب
پخته و آبدیده میکنند. بهعنوان مثال از شخصیتهای تکبعدی استفاده نمیکنند و
سعی دارند تا شخصیتهایشان را مثل آدمهای واقعی، خاکستری نشان دهند. آدمهایی مثل
«نقی معمولی» که در عین حال که بسیار یکدنده و لجباز و گاهی نسبت به ارسطو حسود
است، ولی در تلاش است تا یک پدر مهربان، یک همسر خوب، یک برادر دلسوز، یک پسر مطیع
و یک فامیل حمایتگر باشد. خلق سادگی کاراکتر نقی و سایر کاراکترها کاری است
دشوار و بسیار پیچیده که اینک میسر شده است.
«پایتخت»
گزینه مناسبی است برای پخش در شبکه آیفیلم چرا که در راستای اهداف و سیاستهای آیفیلم
قرار گرفته و لهجه شیرین شمالی و سبک زندگی یک خانواده ساده شمالی را به دور از
تجملات و طمطراقهای شهرنشینی به تصویر میکشد و دل شاد و نوعدوستی شخصیتهای
داستان را بهرغم همه مشکلات بهوجودآمده، به نمایش درمیآورد. مثلا در قسمت دوم
فصل اول شاهد نوعدوستی نقی و رفتاری که او با دزد گوسفندش دارد، هستیم. وقتی دزد
گوسفندش را پیدا میکند و از مشکل او آگاه میشود مثل یک دوست به همراه همسرش هما(ریما
رامینفر) برای تهیه غذای یک مجلس چندصدنفره به او یاری میرساند.
بسیاری
از منتقدان اعتقاد دارند که سریال بر بدنه فرهنگ مازندرانی خدشه وارد کرده و ریشه
این ادعا را لهجه شخصیتها، نوع و ساختار شخصیت، تفکر آنان و شوخیهای موجود میدانند.
اما شوخیها آنقدر نمکین هستند و نوعدوستی، دل شاد و احترام به حریم خانواده، آنقدر
نقش پررنگی در ساختمان روایت ایفا میکنند که انتقادهای موجود رنگ باخته و ناحق به
نظر میرسند.
سریال
در عین اینکه «طنز» است و از کمدی موقعیت بهره میجوید، از فضایی رئال نیز
برخوردار است و روابط آدمها در خانواده و اجتماع برای مخاطب باورپذیر است. تردیدی
نیست که اولویت بخشیدن به «خانواده» بهعنوان محور اصلی روایت، دستاورد بزرگی است
که «پایتختیها» توانستهاند به آن دست یابند. حفظ حریم پدر در این فضای طنز و در
زیرلایههای این عنصر ظریف و دلچسب، آموزههایی در ارتباط با رفتار با این گوهر
گرانبهای هستی را به همراه دارد. همینطور پسوند احترامآمیز «جان» که نقی حتی در
سختترین لحظات هم از آن استفاده میکند، به مخاطبان یادآور بسیاری از حرمتها در
میان خانوادههاست. از نکات بارزی که میتوان به آنها اشاره کرد، رفتار هما با
فرزندانش است که در عین ادب و مهر مادری، سعی دارد نکات تربیتی متناسبی را در
ارتباط با آنها اعمال کند. خلق موقعیتهای دراماتیک با هدف آموزش نکات اخلاقی از
ملزومات جامعه کنونی است.
این
سریال از معدود سریالهایی است که در عین بومی و محلی بودنش محبوبیت ملی دارد و
این محبوبیت را مدیون پیششناخت مخاطبانش از خردهفرهنگ شمال کشور است.
عنوان
سریال، «پایتخت» است. گویی میخواهد پیامی را به سوی مخاطب مخابره کند. میخواهد
بگوید پایتخت آن مدینه فاضلهای که فکر میکنید نیست. گویی قصد دارد هر آنکس را
که نالان است از مشکلات شهرنشینی، دقایقی با خود همراه سازد و اتمسفری بسازد برای دور
شدن از دغدغهها. تصور میکنم با ادامه دادن نام «پایتخت» در ادامه فصول نویسنده
قصد دارد تا علیآبادی خیالی را در مخیله هر مخاطب بنا نهد و آنجا را با عنوان
پایتخت معرفی میکند. «پایتخت۱» واقعیاتی از اوضاع پایتخت را با روشنگری در موازات
با زبان طنز بیان میکند که میتواند عاملی شود برای جلوگیری از مهاجرت شهرستانیها
به تهران. این نکته که نام «پایتخت» «پایتخت» میماند، این است که هر مخاطبی مدینه
خویش را بیابد و در جهت فاضله کردن آن بکوشد.
بهره
جستن از موسیقی اصیل مازندرانی از برجستهترین عناصر در سریال است که در ساخت
نوستالژی «پایتخت» و متن روایی داستان بسیار تاثیرگذار بوده و بهخودیخود
تبدیل به یک شخصیت شده است. بازآفرینی موسیقی محلی شمال در تداعی رگههایی از
موسیقی خراسانی خلقی نوآورانه است که آریا عظیمینژاد شاید برای نخستین بار در
ساخت موسیقی متن یک سریال تلویزیونی به هنرمندی هرچه تمام به انجام رسانده است.
There are no comments yet