بامداد افشار در آثاری همچون «مغزهای کوچک زنگزده»،
«اعترافات ذهن خطرناک من»، «دژاوو»، «طبل»، «تمارض» و «گیلدا» بهعنوان آهنگساز، صداگذار
و طراح و ترکیبکننده صدا حضور داشته است و امروز در سینمای ایران آهنگسازی شناختهشده
محسوب میشود، اما موسیقی-پرفورمنس «شهر-بازی»
تجربهای از بامداد افشار است که با تلفیق اجرا، ویدئو و موسیقی فضای شهری را ترسیم
میکند و برخی صداهایی که فقط در شهر شنیده میشوند را خوب شنیده و آنها را به کمک
ویدئو به گوش مخاطب هم میرساند. او این تجربه صوتی و نمایشی را اواخر سال گذشته
در قالب آلبوم نخست گروه اتاق بهصورت رایگان منتشر کرد و انتشار این اثر با واکنشهای
زیاد و مختلفی روبهرو شد. نخستین مواجهه با این اثر شگفتی مخاطبان بود و نقدها و
گزارشهای زیادی که درباره آن نوشت. همچنین این آلبوم در نظرسنجی نوروزی مجله
اورسی و کادانس، بهعنوان یکی از آلبومهای برگزیده سال۹۶ از نگاه بیش از ۶۰
موزیسین و روزنامهنگار موسیقی انتخاب شد. درباره این آلبوم با بامداد افشار؛ آهنگساز
و سرپرست گروه اتاق، گفتوگو کردهایم.
آلبوم «شهر-بازی» از اجرای پرفورمنس «شهر-بازی»
آغاز شد. روایتی از شکلگیری گروه اتاق تا به اجرا رسیدن «شهر-بازی» بگویید.
از آنجا که به تهران و فضای شهری بسیار علاقهمند هستم و
با جملهای در ویکیپدیا آشنا شدم؛ «تهران آلودهترین شهر در جهان در زمینه آلودگی
صوتی است» البته بعدها مشخص شد این جمله درست نبوده است؛ تهران آلودهترین شهر
نیست اما در فهرست آلودگی صوتی شهرها، تهران بین ۱۰ یا ۱۵ شهر اول است. این مسئله
برای من جالب شد و به صداهای تهران حساس شدم. اگر در سایتهای اینترنتی جستوجو
کنید، درمییابید هر کشور و شهری یک آرشیو صوتی دارد اما برای تهران چنین چیزی
پیدا نکردم. درنتیجه تصمیم گرفتم یک آرشیو صوتی از تهران فراهم کنم و صداهای بخشهای
مختلف شهر را با دو محوریت داخل شهر اما بیرون از خانه و داخل خانهها ضبط کردم.
حدود یک سال ضبط کردن این بخش طول کشید. در این زمان بود که حساسیت من به این
صداها زیاد شد تا اینکه دغدغه انتشار یک آلبوم شخصی هم به این حساسیت افزوده شد.
با اینکه چند سال در حوزه موسیقی تئاتر و موسیقی فیلم کار میکنم، نتوانستهام
هرآنچه در ذهن دارم را پیاده کنم چراکه آرتیست موسیقی باید مطیع کارگردان باشد.
به همین دلیل برخی ایدهها در ذهن داشتم که نمیشد در قالب تئاتر یا سینما به آن
پرداخت. از سویی دیگر چون من طراحیصدا هم علاقهمند هستم و این بخش را توام با
آهنگسازی پیش میبرم، تصمیم گرفتم آلبومی را منتشر کنم که ترکیبی از صدا و موسیقی
باشد. درنتیجه پایاننامه لیسانس و پایاننامه فوقلیسانسم که هر دو در حوزه
موسیقی هستند را درمورد تهران انجام دادم. برای پایاننامه لیسانسم هفت قطعه بیکلام
برای تهران ساختم و برای فوقلیسانس نوازندگی سازهای الکترونیک براساس اصوات شهر
تهران بود. برای این دو پایاننامه حدود شش الی هفت سال زمان صرف کردم و با صداهای
شهری و صوت و موسیقی سروکار داشتم. بعد از این تجربیات، تصمیم گرفتم کلام را هم به
موسیقیام اضافه کنم؛ از یکسو دوستی دارم بهنام بهمن بختیاری که در زمینه شعر بسیار
به من کمک میکرد و اغلب اشعار «شهر-بازی» را سرود. او در بخش ترانه و آشنایی من
با کلام بسیار کمک کرد. از سویی دیگر تجربه موسیقی بیکلام به من نشان داد که این
نوع موسیقی نمیتواند به خودیخود مخاطب و خصوصا مخاطب ایرانی را جذب کند و برای
اینکه بتوانم حرفهایم را به مخاطب انتقال دهم،
نیاز داشتم این اصوات را با کلام ترجمه کنم تا برای مخاطب قابلفهمتر باشد
و او با شیوه کار من آشنا شود تا بتوانم در قالب این آلبومها و بهمرور موسیقی بیکلام
را هم به مخاطب ارائه دهم. این دو عامل سبب شد کلام هم به این مجموعه اضافه شود.
در ابتدا قرار بود «شهر-بازی» یک آلبوم موسیقی باشد. حدود ۱۰ الی ۱۱ قطعه ساخته
شد. در روند ساخت موسیقی باتوجه به تجربههای پیشین، تصمیم گرفتم ابتدا این آلبوم
را اجرا و سپس منتشر کنم. چون ناخودآگاه بهسمت سازهایی رفته بودم که بیشتر نمایشی
بودند و دوستانم هم به من گفتند بهتر است ابتدا این آثار را اجرا کنیم تا بهتر به
مخاطبان معرفی شوند. به این فکر افتادم که قطعات آلبوم را در قالب پرفورمنس موسیقی
اجرا کنم. از سویی دیگر چون مدتها موسیقی تئاتر و سینما کار کرده و شناختهشده
بودم، در بخش هنرهای اجرایی راحتتر میتوانستم مجوز بگیرم. درنتیجه افراد دیگری
هم به گروه اضافه شدند در این میان با دوستی آشنا شدم که در دانشگاه صنعتی شریف
تحصیل میکند و در زمینه برنامهنویسی و مکانیک فعالیت میکند و او به گروه اضافه
شد، یک یا دو دوست دیگر که ترانهسرا بودند هم به ما پیوستند. ناگهان دریافتم حدود
بیست نفر هستیم که باهم کار میکنیم و گروه اتاق تشکیل شد. اسم گروه از اینجا میآید
که سال گذشته دفتری داشتم که با دوستان، اسم آن را اتاق صدا گذاشته بودیم. وقتی
گروه تشکیل شد به این نتیجه رسیدیم که چون تمام ایدهها از این اتاق بیرون آمدهاند،
نام گروه را هم اتاق گذاشتیم. این اثر به اجرا رسید و خوشبختانه باتوجه به
اکسپریمنتال بودن این کار، مخاطب داشتیم. یکبار بهصورت آنسامبل و گروهی کار را
ضبط کردیم و «شهر-بازی» منتشر شد. تصمیم گرفتیم گروه را نگه داریم و شخصیتی که
برای «اتاق» در نظر گرفتیم این بود که آثار ما شخصیت نمایشی داشته باشند و تجربهگرا
پیش برویم. پنج یا شش ماه دیگر هم بخش ساخت موسیقی پروژه بعدی گروه ما انجام میشود
و روی صحنه میرود. حس میکنم باتوجه به نوع انتخاب اشعار، تجربهای که کسب کردهایم
و… «بالانس» از «شهر-بازی» موفقتر باشد. البته حس میکنم این اثر رادیکالتر
است چون تلاش کردهام تمام آن چه در ذهن دارم را کاملا و بدون ترس انجام دهم.
نکتهای که در «شهر-بازی» بهوضوح دیده میشود،
توجه شما به موسیقی معاصر است و در اثر شما مفهوم از موسیقی بهسمت مفهوم صدا و
نوفه رفته است و درواقع مفهوم موسیقی را وسیعتر کرده است. همچنین استفاده شما از
ادواتی که ساختید تا این صداها را بگیرید و رنگهای بسیار زیاد و متنوعی در قطعات
شنیده میشود که بعضا در گستره موسیقی شنیده نشده بودند. رویکردتان در ایجاد این
رنگها و طعمهای جدید چه بود؟
وقتی درباره تهران موسیقی میسازیم، نمیتوانیم از سازهای
آشنا استفاده کنیم. بهعنوانمثال روزی که پلاسکو فرو ریخت، همچون بسیاری دیگر از
هنرمندان بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. برخی در صفحههای مجازی عکس میگذارند،
برخی دیگر مینویسند و دیگران کمک میکنند. من بهعنوان آرتیستی که در حوزه فضای
شهری مدرک لیسانس و فوقلیسانسم را گرفتهام، نمیتوانم در ذهن خودم این فرو ریختن
را با صدای کمانچه یا کلارینت و یا سازهای شناختهشده دیگر تصور کنم چون این سازها
هیبت فروریختن پلاسکو را نشان نمیدادند. به همین دلیل حس کردم باید سازی طراحی
کنم تا آن اتفاق ناآشنا با ذهن و دل را تصویر موسیقایی کنم. درنتیجه رضا عابدینی
این ساز را طراحی کرد. درواقع هر کدام از این سازها به دلیلی ساخته شدهاند. بهعنوانمثال
نیانبان نوازی در گروه ما حضور دارد که دوست داشتم در تقابل با شهر تهران و غریب
بودن این صدا در میان این فضای الکترونیکی، دوئتی با یکدیگر داشته باشیم. درنتیجه
بههمراه محمد سپاهی، لولهای طراحی کردیم که صدای شبیه نیانبان میداد و در بخشی
از موسیقی این ساز و نیانبان باهم تقابل داشتند. یا ماشین تایپی که از آن روی شعر
بوکفسکی استفاده کردیم هم به این دلیل به پیانو تبدیل شد که خود شعر ما را مجاب
کرد. دکمههای ماشینتایپ به میدیکنتدلر تبدیل شدند و صدای پیانو داد. درواقع
ترانه، موضوعی که انتخاب میکردم و… برای من این تصمیم را میگرفتند. البته
گرایش من به طراحیصدا بهشدت تاثیر داشت و میخواستم طراحیصدا و موسیقی را به هم
مرتبط کنم. اگر دقت کنید موسیقی این آلبوم از نظر هارمونی و سیکل آکوردی بسیار
ساده است. نکتهای که شاید این موسیقی را جذاب کرده است، تلفیق موسیقی با صدا و
طراحی صداست.
تصور نمیکردم بتوان بهواسطه صدا، تجربهای تا
این حد تعمیمپذیر انجام داد و گوشهایی که با صدا چندان عجین نیستند، آنها را
بپذیرند.
البته به اندازه یک آلبوم اکسپریمنتال شنیده شده است اما میتوان
گفت یکدهم موسیقی پاپ و سایر گونههای موسیقی شنیده نشده است. البته منتظر
بازخوردهای دیگری هستیم چون از هفتم اردیبهشتماه پخش جهانی آلبوم از طریق یکی از
دوستان و با هزینه شخصی او در سایتهای محازی منتشر میشود. به هر حال آلبوم
«شهر-بازی» بهلحاظ مالی برای ما ضرر کامل بههمراه آورد و نزدیک به ۳۰میلیون
تومان هزینه داشت چون مجبور شدیم رایگان منتشرش کنیم.
با این شیوههای کپیلفت که شمارهحساب اعلام
میکنند تا کسانی که دانلود کردهاند از آلبوم حمایت کنند موافق نبودید؟
خیر. خیلی دوست نداشتم شمارهحسابی اعلام شود. گفتم یا بهصورت
رسمی باشد و یا اگر بهعنوان کار تجربی پخشش میکنیم، اجازه بدهیم راه خودش را
برود. حداقلش این است که شنیده شود و راه خودش را برود.
به کلام اشاره کردید. یکی از نکات قابل توجه و
برجسته در آلبوم «شهر-بازی» شعرها بودند چون کارکرد و انتقال پیام را در اولویت
چندم قرار میدهد و سعی میکند با کمپوزیسیون و ترکیب موسیقایی و زیباییشناسیک
کلام، احساس منتقل شود. ضمن اینکه تجربیات شعر معاصر هم در آن مندرج و متجلی است.
این شانس من در انتخاب خواننده بوده است. این اولین آلبوم
اصغر پیران است و حتی تا قبل از این به صورت حرفهای آواز نمیخواند. من در تئاتر
با اصغر پیران آشنا شدم و کار اصلیاش بازیگری بود. او با فیزیک خاص و بیان خاصش
آنقدر تجربه دارد که کلمات را نمیخواند؛ آنها را بازی میکند. آنقدرها درگیر
تکنیک خواندن نمیشود و این مسئلهای بود که سالها دنبالش بودم تا کلمات درست ادا
شوند و این از هر تکنیکی برایم مهمتر بود. تاکید میکنم که تاکنون هم احساس میکنم
در انتخاب خواننده کار بسیار درستی انجام دادهام و اصغر پیران سهم زیادی در
موفقیت این کار دارد و شاید اگر هر خواننده دیگری این اثر را اجرا میکرد پروژه
این میزان از موفقیت را بهدست نمیآورد.
پروژه بعدیتان با گروه اتاق چه نام دارد و آیا
همین مسیر را ادامه میدهید؟
پروژه بعدی نامش «بالانس» است و تصمیم گرفتم پروژههای
آلبومهای موسیقی را قبل از انتشار به شیوه همین «شهر-بازی» اجرا کنم. با همین
ساخت ساز و هنر «ساوندآرت» کنار موسیقی بیشتر فکر کنم و اتفاقا کلام را در اجراها
پررنگ کنم. ایده اجرای بالانس هم با متنهای آیزاک آسیموف برایم بهوجود آمد.
آسیموف رماننویسی است که برای اولین بار از واژه رباتیک استفاده میکند و بعد از
آن این واژه در فضای علمی جا افتاد. او کلی داستان درباره رباتها دارد و من به
رباتها علاقه داشتم و این علاقه به اولین برخورد من با یک ربات برمیگشت که سالها
پیش زیر میدان آزادی رباتی را قرار داده بودند که آهنگهای انقلابی را بهشکلی
ساده اجرا میکرد. در ذهنم بود که یک اجرای دوئت با این ربات انجام دهم. بعدا این
ایده شکل گرفت که یکسری نوازندهها ربات باشند و کنار نوازندگان دیگر گروه کار را
اجرا کنند و وقتی کمی پیش رفتیم به این نتیجه رسیدیم که این رباتها میتوانند
خواننده هم باشند و بهطور کامل آواز هم بخوانند تا جاییکه متنهای ایزاک آسیموف
نمیتواند حق مطلب را ادا کند. کمی از فضای رباتیک هم بیرون آمدیم و روی شعرهای
شیمبورسکا دست گذاشتیم و تبدیل شده به پروژهای که ترکیبی از نوازندگان و خواننده
ربات است که درباره تعادل و عدم تعادل جهان صحبت میکنند.
شعرهای شیمبورسکا خوانده هم میشوند یا فقط از
مفاهیم استفاده میکنید؟
ما هم متن انگلیسی و هم یکسری از شعرهای ترجمهشدهاش را
پیدا کردیم و به آنها وزنهایی اضافه کردیم و عینا خوانده میشوند. بهمن بختیاری
هم تعداد دیگری از شعرها را نوشته و خودش هم کار آهنگین کردن اشعار دیگران را بهعهده
داشته است.
سهند آدمعارف
There are no comments yet