نام نادر مشایخی بهنوعی با موسیقی معاصر در
ایران گره خورده است و اهالی موسیقی شخصیت مهم تاریخ موسیقی معاصر یعنی جان کیج را
با «برخورد نزدیک» در اجراهای مشایخی از آثار او، شناختهاند. البته که نادر
مشایخی برای دوستداران موسیقی نیاز به معرفی ندارد. کارنامه او لبریز از اجراهای
نامتعارف و افتخارات بینالمللی است اما از میان تجربههای مشایخی در زمینه آهنگسازی
میتوان به ساخت ۹۶ قطعه برای سُلو، موسیقی مجلسی، موسیقی ارکستری و اپرا، ساخت سمفونی
فیه ما فیه(سه اثر)، اپرای ملکوت، قطعهٔ ارکستریِ پشیمانی
کنتیمنتو، مجموعهٔ تولدی دیگر (روی ترجمهٔ آلمانی اشعار فروغ
فرخزاد)، اجرای پروژههای موسیقی تلفیقی ایرانی در همکاری با هنرمندانی چون حسین علیزاده
و هوشنگ ظریف(فستیوال سالزبورگ) و ساخت سمفونی مولانا برای صداوسیما اشاره کرد. وی
همچنین در پی کشف کیفیت موسیقایی متفاوتی در کارهای عالیم قاسماف، آثاری را با این
هنرمند آذری و دخترش فرغانه قاسماف اجرا کردهاست. بهتازگی باخبر شدیم که او
قرار است در نمایشی با عنوان «آمادئوس» که روایتی است از بخشی از زندگی موتزارت؛
نابغه عالم موسیقی کلاسیک، بهکارگردانی جواد مولانیا بهعنوان مشاور موسیقی و
همچنین بازیگر، حضور داشته باشد، مشایخی همچنین بهتازگی کنسرواتوار جان کیج را
برای آموزش با روشهای نوین موسیقی تاسیس و راهاندازی کرده است. به همین بهانهها
با او درباره موتزارت و همچنین موسیقی معاصر و آموزش موسیقی در ایران گفتوگو
کردهایم.
بهتازگی خبری منتشر شده است مبنی بر اینکه شما
در پروژه «آمادئوس» به کارگردانی جواد مولانیا حضور دارید. کمی درباره این حضور بگویید.
من بهعنوان مشاور موسیقی در پروژه «آمادئوس» حضور دارم. بهنظر
من موسیقی نقشش را برای انتقال برخی عواطف در هنرهای نمایشی بازی میکند. موسیقی در
تئاتر میتواند ارجاعهای بسیار زیادی بدهد اما شرایط «آمادئوس» فرق میکند چون تم
این تئاتر، موسیقی است و این مهم است که موسیقی نمایش بسیار خوب و درست اجرا شود و
نشان دهد چرا سالیاری به موتزارت حسادت میکند و چرا با وجود آن حجم از عشق و علاقه
که در وجود سالیاری هست و سعی میکند آهنگساز خوبی باشد اما نمیتواند.
چه عواملی باعث شد همکاری در این نمایش را
بپذیرید؛ چرا که میدانیم علاقه اصلی شما در حوزه موسیقی معاصر است؟
نمایش «آمادئوس» از
دید من یکی از بهترین تئاترهاست. دیالوگهای این نمایشنامه نوشته پیتر شیفر فوقالعاده
هستند اما در بحث موسیقی مسئله این است که ما آهنگساز خوب داریم، آهنگساز استاد داریم
و آهنگساز ابراستاد. آهنگسازهای ابراستاد در سطح جهان سه نفر هستند که یکی از آنها
موتزارت است. برای من موتزارت جایگاه بسیار متفاوتی دارد. موسیقی او اقیانوسی است و
لایههای بسیار متفاوتی را در موسیقی او میتوانید بیابید. به همین دلیل برای من این
جذابیت داشت که در تئاتر «آمادئوس» بهعنوان یک فیگور دراماتیک از شخصیت موتزارت استفاده
شود چون نمیتوانیم شخصیت موتزارت را کامل بشناسیم چراکه تنها بهوسیله نامههای او
میتوانیم به شخصیتش نزدیک شویم. زیبایی کار شیفر این است که توانسته است از این منابع،
نکات بسیار بسیار ظریفی را درباره کاراکتر هر انسانی کشف کند. این مسئله برای من بسیار
جذاب بود. البته در این نمایشنامه من سالیاری را بیشتر دوست دارم چون همه ما مثل سالیاری
هستیم و نه مثل موتزارت. موتزارت کاملا با ما فرق دارد؛ ما آن افرادی هستیم که باید
با مشکلاتمان دستوپنجه نرم کنیم و مشکلات روحی خودمان را حل کنیم. از دید من اصل
حرف شیفر در شخصیت سالیاری نمود پیدا میکند.
به موسیقی معاصر بپردازیم؛ مشکلی که در رابطه
با موسیقی معاصر وجود دارد این است که مخاطبان موسیقی مدرن، با پیشفرض بهسراغ
این موسیقی میآیند. این پیشفرض و دانستههای انباشتهشدهای است که شاید هیچگاه
بهدرد نخورد و در مواجهه با موسیقی متفاوت، جلوی پر و بال گرفتن تخیل را میگیرد.
برای از بین بردن این پیشفرضها ابتدا به ساکن باید چهکار کرد؟
کاملا درست است و برای این منظور من بهدنبال آموزش رفتهام.
برای این آموزش هم باید واقعا از کودک یکساله آغاز کرد. البته به خود کودک آموزش
نمیدهیم بلکه به پدر و مادر او آموزش میدهیم تا بدانند در خانه باید چگونه رفتار
کنند!
یعنی باید این فرد یک کاغذ سفید باشد تا بتوان
آموزش درستی را پیش برد.
اگر اینگونه باشد که شرایط بسیار فوقالعاده و عالی میشود.
این کودکان را بعد از آموزش باید ببینید. باید ببینید چه قدرتی در مشاهده شنیداری
پیدا میکنند و چه میزان از زندگی خود لذت میبرند.
موسیقی معاصر را میتوان یک سبک زندگی دانست و
حتی میتواند جلوی تنگنظری اجتماعی را بگیرد.
کاملا این حرف درست است. این موسیقی فردیت آدمها را تقویت
میکند. چون شما برای ارزشیابی موسیقی نیاز به الگو دارید و در موسیقی مدرن، این
الگو وجود ندارد و درنتیجه خود فرد باید برای موسیقیای که نشنیده است، این الگو
را شخصا درست کند. این مسئله فردیت را تقویت میکند.
البته درعینحال این موسیقی ذهن شنونده و حتی
فردی که خودش در این حوزه فعالیت میکند را باز میگذارد تا برای موسیقیهای تازه
آغوش خود را باز کند و پذیرا باشد.
دقیقا همینطور است. در زمینه موسیقی مدرن، کار شنونده بهاندازه
کار آهنگساز دشوار است. جان کیج میگوید «خواندن یک رمان بهاندازه نگارش آن
دشوار است!»
یکی از سویههای موسیقی معاصر و آنچه در این
سالها شما آن را پیگیری میکردید، مجال باز کردن برای تخیل و مشارکت مخاطب در اثر
شنیداری است. چگونه میتوان در شنوندههای موسیقی این تخیل را بیشتر پرورش داد؟
فقط با اجرا. باید به مخاطب نشان دهید که مشاهده شنیداری هم
وجود دارد و دقت در مشاهده شنیداری اهمیت بسیار زیادی دارد و میتواند یکی از
دلایلی باشد که شما زندگی کنید. درواقع مشاهده دقیق، چه دیداری و چه شنیداری، زنده
بودن را تبدیل به زندگی میکند. باعث میشود از زندگی خود بهره بیشتری ببرید و
این، میشود دقت در مشاهده. تمام دانشمندان به همین دلیل بهدنبال ریاضی و… میروند
چون درگیر شدن در این علوم هم نوعی مشاهده است و آنها میخواهند قضیهها را کاملا
دقیق مشاهده کنند و درنتیجه این مشاهده به نکاتی بسیار عجیبی میرسند. فکر نمیکنم
اختراع الزاما بهخاطر احتیاج است بلکه احساس شخصیای که یک دانشمند دارد، یک لذا
بسیار زیادی از زنده بودن به او میدهد.
به همین دلیل است که با یک اختراع، نیاز جدید
ایجاد میشود؟
همینطور است.
برای افرادی که میخواهند آموزش موسیقی را آغاز
کنند، این سردرگمی وجود دارد که چه ژانری را بیاموزند. گزینههای زیادی پیشرو
هستند؛ برخی پیشنهاد میکنند بهسراغ موسیقی کلاسیک برود، برخی سنتی، جاز، پاپ و…
برای اینکه فردی که بهصورت مقدماتی یک ساز را آموخته است، بخواهد بهصورت جدی با
موسیقی معاصر درگیر شود، باید ژانر خاصی را انتخاب کند؟
بهصورت اتوماتیک انتخاب میشود چون راه دیگری وجود ندارد و
شما بهصورت اتومکاتیک بهسراغ آن موسیقیای که بیشتر علاقه دارید، میروید. درواقع
موزیسین نمیتواند آگاهانه انتخاب کند بلکه انتخاب میشود؛ بهعنوانمثال وقتی
وارد یک اتاق میشوید، هر کس روی یک صندلی مینشیند. نمیدانم این اتفاق علت خاصی
دارد یا نه اما وقتی به خودم توجه میکنم، میبینم در خانه خودم، همیشه روی یک
صندلی خاص مینشینم! درحالیکه نمیدانم چرا روی این صندلی مینشینم. موسیقی هم
همین است؛ نمیدانم چرا دوست دارم به این شیوه موسیقی را دریافت و آن را ابراز کنم
اما این کار را انجام میدهم. درواقع باید خود را از نرمهای اجتماعی جدا کنید.
این نرمها برای فردی که میخواهد کار خلاقه هنری کند، کاملا مضر است. باید تلاش کنیم
تا فرمهای متداول را دوباره تولید کنیم. ما در دورانی هستیم که فردیت کشف شده
است. جوانهای ایرانی فردیت را کشف کردهاند و با این فردیت اتفاقهای بسیار جالبی
را رقم میزنند.
قرار است کنسرواتوار جان کیج راهاندازی شود و فراخوان
این کنسرواتوار را منتشر کردهاید. قرار است این برنامه در چه ابعادی برگزار شود و
آیا حضوری است یا مکاتبهای؟
این کنسرواتوار یک راهحل است برای انتقاداتی که من به
سیستم آموزش موسیقی در ایران داشته و دارم. از دید من مسائلی که در ایران تدریس میشود،
تاریخمصرف گذشتهاند. همچنین متد آموزش هم بسیار اشتباه است. متد پنجاه سال پیش
ارتباطی با الان ندارد. کافی است ببینید تئوریهای قرن نوزدهم درباره شیوه تدریس
چه بوده است و در عصر حاضر این متدها چگونه هستند. هر پنجاه سال برخورد با آموزش
موسیقی تغییر میکند چون جوانهای امروز، مطالب را به شیوهای دیگر دریافت میکنند.
جوان امروزی با تلفنهمراه خود میتواند
دنیایی را پیشروی خود داشته باشد و زمان برای او فرق کرده است. بهعنوانمثال
خود من در ایندیوی اتریش که تحصیل میکردم، دوره مقدماتی آهنگسازی و رهبری ارکستر
چهار سال بود و دوره عالی آن هم چهار سال. الان دوره مقدماتی دو سال است. این کم
شدن مدتزمان دوره، به این معنا نیست نصف مطالبی که ما یاد میگرفتیم بیخود بود و
وقت تلف میکردیم بلکه تنها نحوه تدریس به گونهای پیش رفته است که میتوان در مدتزمان
دو سال تمام نکات را فرا گرفت. درواقع روش تغییر کرده است اما ما میبینیم هنوز در
مهمترین و معتبرترین دانشگاه ایران؛ یعنی دانشگاه تهران، به شیوه دههها قبل
موسیقی آموزش داده میشود. وقتی بعد از چهار سال دانشجویان فارغالتحصیل میشوند،
هیچچیز بلد نیستند. وقتی بعد از فارغالتحصیلی به بیسوادی خود پی میبرند،
خودشان شروع میکنند به یاد گرفتن! از هرکدام از فارغالتحصیلان دانشگاه تهران
بپرسید که چه زمان یادگیری خود را آغاز کردند، میگویند که بعد از فارغالتحصل
شدن! بهترین زمانیکه جوانان برای یادگیری دارند، در دانشگاه تلف میشود. ببینید
چند جوان چهار سال از عمر خود را از دست میدهند و آن را در تعداد دانشجویان ضرب
کنید تا بفهمید عمر چند انسان در این شرایط تلف میشود. من اصلا به افرادی که در
این دانشگاه تدریس میکنند کاری ندارم و به آنها فکر نمیکنم، من به نتیجه کار آنها
فکر میکنم. ما بچههای بسیار بااستعدادی داریم که وقت خود را هدر میدهند تا مدرک
بگیرند. به این نتیجه رسیدم که باید شیوههای آموزشی را تغییر دهم تا بچههای جوان
بتوانند بهدرستی آموزش ببینند و وقت خود را هدر ندهند. این غنچههای استعداد باید
باز شوند.
آیا بهتنهایی این کنسرواتوار را پیش میبرید
یا افراد دیگری هم به شما کمک میکنند؟
مدرسهای دیگری هم به این کنسرواتوار وارد میشوند تا
سازهای مختلف را آموزش بدهند. تعداد زیادی از دوستان علاقهمند به آموزش دادن
هستند و با علاقه با من همکاری میکنند.
آیا این مدرسها با شیوههای جدید آموزش آشنا
هستند؟
آشنا میشوند. با هر گروه جلساتی برگزار میکنیم تا بدانیم
قرار است در اینجا چهکاری انجام دهیم و نحوه تدریس چیست.
آیا مدرک این کنسرواتوار مورد تایید آموزش عالی
هست؟
بله. بهعنوان دیپلم کنسرواتوار مورد تایید آموزش عالی است
که سه درجه دارد. این درجهبندی به ساعتی که هنرجویان تحصیل میکنند بستگی دارد.
هرچند این مسئله باز هم در حال تغییر است. خود من دوست ندارم این کار را انجام
دهیم چون باید در مصاحبه تعیین سطح بفهمیم هنرجو در چه سطحی است و باید در کدام
مقطع تحصیل کند.
سهند آدمعارف
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است