نکتهای که در «پرواز به وقت شام» وجود دارد و در برخی کارهای حاتمیکیا
مثل «آژانس شیشهای» و «ارتفاع پست» دیده میشود شکلگیری درام در فضای بسته است که
هم کار را برای کارگردان خیلی سخت میکند و هم برای بازیگر؛ در «پرواز به وقت شام»
هم انگار بیشتر به هواپیمایی که در آن هستید محدود شدهاید…
بخشی از داستان در هواپیما میگذرد و لوکیشنهای زیادی داریم اما لوکیشن
اصلی هواپیما است و به نظرم شخصیت اصلی فیلمنامه هم همین هواپیما محسوب میشود.
حتی
اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم که بخشی از فیلم در فضای بسته است مثل هواپیما و
تعدد لوکیشن هم وجود دارد باتوجه به اینکه شخصیتی را بازی میکنید که از خودتان هم
بهلحاظ سن و سال فاصله دارد؛ چطور سعی کردید که با وجود این شرایط بازی را یکدست
کنید و چه مولفههایی را به کار گرفتید؟ گریم یا آقای حاتمیکیا چقدر موثر بودند؟
وقتی در حال بازی کردن هستی طبیعتا یکسری نگرانیها وجود دارد که یکی
همین لوکیشنهای بسته مثل کابین هواپیماست با این وجود بیشترین انرژی حاتمیکیا صرف
دکوپاژ میشد تا درنهایت بازیگر بتواند حس خود را حفظ کند. فیلم را دیدم و برای من
بهعنوان مخاطب و نه بازیگر آن، خستهکننده نبود بهطوری که حتی متوجه نشدم بخش زیادی
از زمان فیلم در هواپیما میگذرد چراکه تنوع در لنز، زاویههای دوربین و تدوین بهخوبی
وجود دارد و احساس میشود. به علاوه اینکه حاتمیکیا روی بازیها بهشدت حساس است.
فارغ از همه اینها باید این نکته را هم بگویم که برای یک بازیگر، مهمترین کار، حفظ
راکورد حسی و حتی مهمتر از آن حفظ راکورد حرکتی و رفتاری است که بخشی به عهده منشی
صحنه و بخشی هم به عهده بازیگر است. به علاوه اینکه آقای حاتمیکیا هم خیلی حواسش به این موارد بود.
درنهایت به نظرم محصولی که ارائه شد فدای دکوپاژ و محیط نشده است. ما شرایط بسیار سختی
را در گرما داشتیم و اوایل فیلم، سرما و باران را هم تجربه کردیم. از هر امکاناتی که
یک بازیگر میتواند داشته باشد استفاده کردم تا بتوانم نقشم را حفظ کنم و کاراکتر را
بسازم. البته گریم هم بسیار مهم بود چون مواجهه با شخصیت از تست گریم اتفاق میافتد
حتی از نکاتی که کارگردان در تست گریم به گریمور میگوید، میتوانیم متوجه شخصیت کاراکتری
که در ذهن کارگردان است بشویم. مثل اینکه قدرتمندتر باشد یا این که مهربانیاش را
کم کند؛ بهعنوان یک بازیگر، غیر از جلساتی که با کارگردان داشتیم از همه چیز استفاده
کردم تا نقش را بسازم؛ وقتی درگیر یک پروژه بزرگ هستید مثل کارهای کوچک نمیتوانید
ساعتها در مورد جزییات حرف بزنید. بازیگر و بازیگردان هم زمانی را در اختیار دارند
تا بتوانند با کارگردان هماهنگ شوند چون کارگردان درگیر جلوههای ویژه، لباس و صدها
نفر هنرور است؛ همه این موارد کار را سخت میکند.
معمولا در سالهای گذشته آقای حاتمیکیا در یک طیف مشخصی کار میکردند
و ژانرشان مشخص بود اما در سالهای اخیر سعی میکند که مضمون و فضای جدیدتری را در
کارهایش به تصویر بکشد حتی میزان اکشن «پرواز به وقت شام» بیشتر از کارهایی است که
تا الان ساخته است.
به نظر من فیلم «پرواز به وقت شام» بسیار بلندپروازانه است و به آن هدفگذاری
که اول شده بود رسید. احساس میکنم فیلم درنهایت در تمامی بخشها از پس کار برآمده
است، بر مبنای طراحیهایی که از طرف حاتمیکیا انجام شده و کار تکمیلی که از طرف هادی
اسلامی صورت گرفته، جلوههای بصری این فیلم بهشدت چشمگیر است، اما من در مدت چهار ماهی که با آقای
حاتمیکیا کار کردم یک چیز را فهمیدم و باور دارم و میتوانم بگویم که ابراهیم حاتمیکیا
بدون هیچگونه مصلحتاندیشی هر چیزی را که باتوجه به تجربه و باور خود دریافت کرده
اعلام میکند؛ اگر به موضوع سوریه پرداخته دغدغهاش این بوده و اگر دغدغهاش نبود
این کار را انجام نمیداد؛ حاتمیکیا مهمترین ویژگیاش شفاف بودن است. ممکن است بازیگر
یا هر فرد دیگری در گروه از حرفهایی که شفاف زده میشود خشنود نباشد ولی همه میدانند
که چیزی در دلش نیست.
در کل به نظرم حاتمیکیا برای نشان دادن مسئله سوریه و داعش یک قالب انتخاب
کرده که بخش اعظمش هیجانانگیز بودن، اکشن بودن لحظات، بار انسانی و مفهومی بودن و
ترکیبی از اینهاست.
شما در این کار نقش پدر بابک حمیدیان را دارید؛ تجربه بازی با بابک حمیدیان
باتوجه به اینکه نقش پدر او را بازی میکردید چطور بود؟
وقتی در سن چهلسالگی به تو پیشنهاد بازی یک فرد شصتساله
میشود واقعا ترسناک است و اینکه آقای حاتمیکیا چنین پیشنهادی را بدهد ترسناکترش
هم میکند؛ چون مخاطبانش گستردهتر هستند و اعتمادی که به تو کرده، قبل از اینکه حالت
را خوب کند تو را میترساند؛ از طرف دیگر من ریسک کردن را دوست دارم و تلاش کردم که
این اتفاق بیفتد. ممکن است مخاطب در اوایل فیلم باتوجه به تصویری که از من دارد متعجب
شود و یا حتی موضع بگیرد اما خیلی زود فراموش و باور میکند. ما چهار ماه همراه بابک
در شهرستان هماتاق بودیم و به نظرم تلاش کردیم آن فضای محترمانه و دوستانهای که بین
ما بود را به صحنه هم منتقل کنیم.
معمولا
درامی که از ارتباط پدر و پسر شکل می گیرد در کارهای آقای حاتمیکیا زیاد است مثل
«موج مرده» و «آژانس شیشهای»؛ باتوجه به اینکه دو شخصیت اصلی پدر و پسر هستند
اینجا در فیلمنامه چطور به آن پرداخته شده است؟
درمورد داستان پدر و پسری در کارهای ایشان باید بگویم آدمهای هر خانه
باهم تفاوتهایی دارند و این تفاوتها در جامعه هم جریان دارد و حرفهایی را ممکن
است گاهی از نزدیکترین افرادمان بشنویم که در بیرون خودمان منتقد این حرفها هستیم
و این خون پیش از آن که باعث عصبانیت شود سبب میشود که به حرفهای هم گوش کنیم. نسبت
خونی در کاراکترها به تو اجازه میدهد و تماشاگر هم از تو میپذیرد که کاراکترها
یکدیگر را تحمل کنند و حرفها را بشنوند و این وضعیت امروز جامعه است که اختلافات از
سیاست و جامعه تا داخل خانهها هم آمده است. به نظرم این بستر موقعیتی دراماتیک است
و تماشاگر هم آن را میپذیرد.
معمولاً در کارهایی که از شما اکران شده مثل «ماجرای نیمروز» و «ایستاده
در غبار» و حتی «پرواز به وقت شام» یک فضا و اشاراتی تاریخی و سیاسی هم وجود دارد؛
باتوجه به این که در سینما بهدنبال برچسب زدن هم هستند نگران این نیستید که بخواهند
به شما هم برچسب بزنند که دارای جهتگیری هستید؟
من فکر نمیکنم که این قضاوت کردن یک روال عمومی باشد چون خیلی از دوستان
بودند که شاید آبشخور فکریشان با من متفاوت بوده اما در همین پروژههایی که گفتید
به من کمک کردند؛ ممکن است نقدهایی داشته باشند اما آنقدر حرفهای بودند که کار و
کیفیت آن برایشان اولویت داشت. ضمن اینکه من اگر میترسیدم دست به تجربههای متفاوت
نمیزدم. اگر قرار باشد بهتر شدن با تجربه کردن به دست آید من از هیچ چیز ابایی ندارم.
ممکن است خیلی از فیلمهایی هم که در آن بازی کردم حرفهایی در درون خود داشته باشند
که به بخشی از آن اعتقاد و حتی در مواردی نقد دارم. میتوان نگاهی حرفهای به آن داشت؛
به اندازه کافی موضوع برای ترس و تجربه نکردن وجود دارد و من نمیگذارم به همه ترسهایی
که از بچگی در دل ما کاشتهاند و قضاوت شدن، موردی اضافه شود. مخاطبان سینما آنقدر
دقیق و مهربان هستند که خطاهای حرفهای را میبخشند و باز فرصت میدهند، اگر این گونه
نبودند من با چند فیلم، این موقعیت را نداشتم.
محمد حسین مهدویان در کار جدیدش «لاتاری» که شما هم در آن بازی میکنید
به سمت ژانر اجتماعی رفته و نسبت به دو فیلم قبلیاش که در سینما داشت کاری متفاوت
ارائه کرده است که از آن استقبال هم شده است. شما مهدویان را در این کار چطور دیدید
و کار با اوچگونه بود؟
وقتی از ابتدا ایده در ذهن محمدحسین مهدویان شکل گرفت در جریان جزییات
کار بودم و به همین دلیل نمیتوانم با این کار درمقام یک بازیگر مواجه شوم؛ من خودم
را بخشی از این گروه میدانم و صرفاً نقشم یک بازیگر نیست چون جاهایی هم که در فیلم
حضور ندارم باز روی فیلمنامه حرف زده و کارهایی انجام دادهام؛ به همین دلیل با بقیه
فیلمها برایم فرق دارد و حتی خودم را بهعنوان یکی از خالقان اثر میدانم چرا که بهلحاظ
انرژی، هم فکری و نوع مواجهه هم برایم فرق میکرد. مهدویان در فیلمهای قبلی نهتنها
به تاریخ پرداخته است که حرفهای امروز را زده؛ حرفهای او قابل تعمیم از گذشته به
اکنون و بالعکس است. ترسیم وضعیت حال در این فیلم در کارگردانی موثر بود زیرا مهدویان
هیچگاه وقتش را صرف این نمیکرد که در تهران۹۶ بخواهد تهران۶۰ را بازسازی کند و از این جهت دستش در کارگردانی
بازتر بود. مهدویان در «لاتاری» نسبت به موضوعاتی که مردم در جریان آن هستند نگاه و
هدف خود را دارد و اصلا بهلحاظ موضوع و پرداخت قابل قیاس با فیلمهای قبلیاش نیست.
این فیلم را دوست دارم، همه بازیگران این فیلم را دوست دارند و به نظرم فیلم موفقی
ساخته شده است.
امسال در سینما خیلی پرکار بودید از کارهایی که بازی کردید برخی به جشنواره
آمدند و بسیاری هم نیامدند. با لحاظ این نکته که چند وقت یکبار یک کاراکتر خوب درسینما
میبینیم و غالبا کاراکترها در فیلمنامههایی که نوشته میشوند به تکرار میافتند؛
دغدغه این را ندارید که از پس این پرکاری بعد از مدتی نقشهایی که پیشنهاد میشود شما
را به سمت کلیشه ببرد؟
امسال سه فیلم کار کردم؛ «به وقت شام»، «لاتاری» و «شاهکش» که خیلی هم
زیاد نبود اما فارغ از این، شانس بزرگی که من آوردم و محبتی که دوستان به من داشتند،
این بود که فیلمنامه شبیه به هم نداشتم و نقشها همه متفاوت بودند؛ خیلی فیلمنامه
خواندم و رد کردم نه بهخاطر کلیشه و شباهت، چون قصهها کشش لازم را نداشت و یا حتی
در مواردی احساس میکردم نمیتوانم آن نقش را بهخوبی بازی کنم؛ در کل تلاش میکنم
که نترسم. من در سینما تازهکارم و باید بیرحمانه یاد بگیرم. به نظرم برای ترس و واهمه
داشتن خیلی زود است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است