علی شیرازی آواز
میخوانَد، مقالههای زیادی درباره آواز نوشته و منتشر کرده و تاکنون پایه دو
برنامه محفلی ماهیانه تخصصی به نامهای «آیین آواز» و شب آواز ایرانی را گذاشته
است. صادق چراغی (موسیقیدان) که خودش موسیقی چند آلبوم، فیلم و سریال را ساخته
درباره سیر زندگی و تلاشهای شیرازی، مصاحبهای را با او ترتیب دادهایم که میخوانید.
از نظر علی شیرازی آسیبشناسی آواز چیست؟
بیشاز دودهه است که بهعنوان روزنامهنگار و فردی که در محافل و جمعهای
آوازی و موسیقایی شرکت میکنم و بهقولمعروف متخصص این عرصه هستم و در طی ۲۸سالی
که آواز میخوانم در کنار کار خوانندگی به آسیبشناسی آواز ایرانی هم پرداختهام و
به شهادت دودهه مقالههایی که نوشتهام و هنوز ادامه دارد که اوجش هم در «آیین آواز»
و شبکههای اجتماعی است، بدین مقوله خیلی پرداختهام. آواز ایرانی از چندمنظر تاریخی،
اجتماعی، جامعه موسیقی، جامعه آوازی، حاکمیت و دیدگاههای رسمی و مدیرانی که مسئولیت
ساماندهی این عرصه را دارند قابلبررسی است ولی بهنظرم منظر تاریخی از اهمیت بیشتری
برخوردار است و آنهم چیزی نیست بهجز قطع ارتباط بین نسلهای آواز و خوانندگان نسلهای
قبلی. در دهه۶۰ افراد محترمی آواز میخواندند ولی بدونتعارف فقط معدودی از آنها آوازخوان
بودند، آن هم در مواردی، البته چندتن از این هنرمندان همچنان فعال هستند ولی هنوز
هم تحریر و صدایشان از دو جا صادر میشود. حالا شاید جملهبندی در آواز را در این مدت
آموخته باشند اما آن ایام، کمتر اطلاعاتی در اینخصوص داشتند و دهه۷۰ و۸۰ هم به هماننحو
روی صحنه حاضر میشدند و میخواندند. بگذریم که برخی از این عزیزان هنوز هم جملهبندی
بلد نیستند. خب، عرصه بهشدت خالی شده بود و میگفتند فلانی تو بیا بخوان. بعضا حتی
فقط به دلیل برخورداری از ظاهر خوب (از نگاه مدیران دولتی) و همراهی با نگاه رسمی در
عرصه فرهنگ، با برخورداری اندکی از صدای خوب دعوت به این کار شدند.
یعنی جاهای خالی را با هرچه بود پر کردند، نه آنچه باید باشد…
اتفاقا اینگونه هم نبود. کاش لااقل جاهای خالی را با افرادی با توانایی
نسبی که در این عرصه بودند پر میکردند، در آنزمان، جاهای خالی را با مصلحتهای خودشان
و البته با رابطهها پر کردند. در ابتدای دهه۷۰ افرادی با صدای ناپخته را وارد
این عرصه کردند و به آن حالت پاپیولار دادند و آنها تکثیر شدند، الان یکیاز پرطرفدارترین
خوانندههای ما کار دیگری غیر از جیغکشیدن نمیکند. ببینید، ما داریم آسیبشناسی میکنیم.
من تا این لحظه که خودم میخوانم و آوازخوان هستم بدین صراحت صحبت نکردهام اما وقتی
پذیرفتهام ناگزیرم به شما نشانی دهم و بپرسم آقای خواننده! چرا جیغ میزنید؟ شما آقای
آهنگساز که با فلان خواننده کار کردید، امیدوارم خودتان از جیغهایش لذت نبرده باشید،
خواننده محترم فیلم و سریال چرا از ابتدا تا انتهای یک ترانه یا تصنیف با مخاطبان میلیونی
باید فقط جیغ بزند؟ کجای اینکار قشنگ است؟
متاسفانه
مردم همیشه از کالاهای موجود استفاده و به آن عادت میکنند. دوست آوازخوانی دارم که
معتقد است بدترین صداها هم که مکرر پخش شوند، بهمرور زمان برای همه عادی جلوه میکنند
و اشکالهای صدای آنها پساز مدتی دیگر بهچشم نمیآید. این، عین همان تجربهای بود
که برایم اتفاق افتاد. صدایی را که در دهه۶۰ نمیپسندیدم امروز دوست دارم، زیرا آنقدر
صداهای بد وجود دارد که گویا این صدا بین همه آنها پادشاه است.
بهنظر شما بهترین آوازهای موجود در این ۱۱۲سالی که از ضبط صدا در ایران
میگذرد کداماند؟
آوازهایی که از دوره قاجار به ما رسیده بهترین آوازهای ممکن از لحاظ کیفی،
هنری و فنی هستند و اصلا با آوازهای بعدی فاصله دارند. بهحدی که انسان خیال میکند
این آثار فقط در رویا وجود دارند؛ یعنی وجود خارجی ندارند. تصورم این است که در آن
مقطع تاریخی برای ضبط صفحه باید هزینه زیادی صرف میشد و اینگونه بود که کمپانیهای
بزرگ نظیر «هیز مسترویس» در اینخصوص سرمایهگذاری و بعضا حتی قبلش هم جامعهشناسی
میکردند. مثلا درمجموعه آلبوم «گنجسوخته » که اواخر دهه۶۰ یا اوایل دهه۷۰منتشر
شد مطالبی مکتوب هم وجود دارد. در یکی از همین مطالب آمده است نقل بهمضمون
یک کمپانی انگلیسی، فردی را برای شناسایی ذائقه مردم ایران به کشورمان اعزام
میکند. این کمپانی در زمینه آواز سرمایهگذاری میکرده و بهنظرم فیلترهای سختی برای
گزینش افراد درخصوص معرفی به این سرمایهگذاران گذاشته بود، نتیجه این فرآیند هم به
صورت کلی، معرفی افرادی همچون سیداحمدخان ساوهای، جناب دماوندی، طاهرزاده و ظلی به
هنر آواز ایرانی میشود. یا مثلا خوانندگانی مثل ادیب خوانساری که در دورهاول خوانندگیش
درخشان میخوانده و البته در دورهدوم خوانندگیش هم خوب بوده ولی بنده دورهاول را
بیشتر میپسندم، تاج اصفهانی که آواز مشهورش در دستگاه همایون را خوانده که این اثر
در دورههای بعدی ضبط صفحه خلق شده است. فکر میکنم آنزمان این عزیزان برای ضبط و
ثبت آثارشان از چندنظر در تنگنا قرار داشتند. خب، آدمی که ۱۵بیت آواز و چند دستگاه
را کامل با تمام گوشههایش در مهمانی یا محفل میخوانده، آنوقت با محدودیتهایی که
درخصوص ضبط وجود داشت، باید شبیه همان آوازی را که در یک محفل با فراغبال خوانده
بود فقط در دو یا سه دقیقه یا کمی بیشتر،آنهم با درخشانترین حالت ممکن بخواند.
زیرا ظرفیت صفحههایی که ضبط میشد فقط در همینحد بود، مثل اینکه ما یک متن ۳۰۰صفحهای
را برای ویرایش تحویل گرفته و موظف باشیم آنرا در ۳۰صفحه بهصورت خلاصه ارائه دهیم،
اما چیزی از محتوای آن کاسته نشود؛ تقریبا تمام محصولات آوازی آندوره به اینصورت
است. بعداز آن به مجموعه «گُلها» میرسیم که یک
برنامه ۳۰دقیقهای و گاهی هم ۴۵دقیقهای بود، البته قبلاز آن هم رادیو برنامه پخش
زنده داشت، اما ضبط نمیشد، بنابراین از آن برنامهها چیزی در دسترس نداریم، ولی هرچه
بود مردم با آنها ارتباط خوبی برقرار کرده بودند. پس از آن، مدلهای خوانندگی رادیویی
باب میشود و از دلش هم مشاهیری نظیر ایرج، گلپایگانی، شجریان، بنان، نادر گلچین و
قوامی ظهور پیدا میکنند. تقریبا اواخر دهه۴۰ دوره افول تدریجی هنر آواز
است و برومند و شاگردانش از اوایل دهه۵۰ با جشن هنر و برنامه رادیویی «گلچین هفته»
میدان را قبضه میکنند و رنسانس خوبی در آواز پدید میآورند. بعدهم انقلاب رخ میدهد
و ما با برهوت دهه۶۰ مواجه میشویم و در دهه۷۰ نیز تقلید و تکصدایی سکه رایج بازار
میشود که تاکنون ادامه دارد و امروز حتی خود مقلدان نیز دیگر اعتقادی به آن آواز ندارند
و به بهانههای مختلف در رپرتوارهای کنسرتها و آلبومهایشان از اجرای تنها مدل آوازخوانیای
که بلدند شانه خالی میکنند، یا از حجم اجرای آواز میکاهند.
جالب است که حتی خود افراد این گروه هم در برخی موارد معترض هستند.
بله، بامزه است که این افراد خودشان خبر از مرگ عنقریب آواز ایرانی میدهند
اما کسی نیست که از این گروه بپرسد که شما چهکاره هستی؟ مگر آواز خواندن هم بلدی؟
مگر آوازهایی که تا حالا خواندهای استاندارد بوده؟ اصلا مگر همان آوازهای شما بهلحاظ
صدایی و شیوهای مال خودت است؟ در حالیکه این صداها بهقول مرحوم استاد لطفی از نظر
تکنیکال و هنری مریض هستند. بهلحاظ زیباییشناسی هنر آواز و موسیقی ایرانی نیز این
صداها بیمارند. اصلا مشتی از آهنگسازان هم به دلیل اینکه وضع را اینطور میبینند
و به دلایلی دیگر، دارند خوانندهزدایی میکنند. به همینسبب در انتخاب بهترین آثار،
من هم بهترین آوازهای موجود را متعلق به همان دوره طلایی و رؤیایی میدانم. البته
نه اینکه در دورههای بعدی آثار خوب وجود ندارد. مثلا شاهکار استاد قوامی هم یک آواز
همراه با پیانو استاد محجوبی است که در بیاتترک خوانده میشود و مطلع شعری آن (تو
سوز آه من ای مرغ شب چه میدانی) سروده رهی معیری است. استاد قوامی یک آواز دشتی هم
دارد که اولش میگوید: شب فراق که داند که تا سحر چند است، که این یکی هم خیلی زیباست.
از بنان و دیگران هم چندین و چند کار خوب سراغ دارم.
درخصوص آیین آواز که با شهرام صارمی در فرهنگسرای ارسباران بنیادش را
گذاشتید، توضیح بدهید.
چند طرح را با آقای صارمی بررسی کردیم و وی زحمت پیگیری این طرحها را
در سازمان فرهنگی هنری کشید و پساز چندین ماه رفتوآمد به اجرای این برنامه رسیدیم.
برای نامگذاری برنامه، چند اسم من پیشنهاد کردم و چند تا هم شهرام صارمی که درنهایت
به همین «آیین آواز» رسیدیم زیرا آواز از گذشتههای دور یک آیین، سنت و روش بوده، علاوه
بر این، عنوان آیین آواز ایهام هم دارد. درواقع در برنامهمان به «آیین» آواز میپردازیم
و اینکه آوازخواندن به چهشکلی است. خب، آواز جزئی از زندگی مردم بوده ولی نگرشهای
غلط و ندانمکاریها باعث شده که همین آواز که بخشی از زندگی مردم بود از آنها گرفته
شود، البته آموزش اشتباه نیز در این خصوص اثرگذار بوده است، بهنحویکه یک نفر را آورده
و وی را معادل هنر «آواز» قراردادهاند. من انتقادی به یکی از مهمانان عزیز برنامه
دارم که علیرغم گرفتاریهای شدیدش لطف کرد، وقت گذاشت و در «آیین آواز» حضور یافت.
ولی همین هنرمند گرامی در ابتدای صحبتش از چهارپنج استاد نام برد، البته همه استادان
عزیز ما هستند و گفت عصاره آواز ایرانی امشب در اینجا جمعند. خب، اگر ما بخواهیم عصاره
آواز ایرانی را در این ۱۱۲سال نام ببریم تعداد نسبتا زیادی از هنرمندان این رشته را
دربرمیگیرد که شاید بیش از ۲۰تن آوازخوان بزرگ را بتوان در این فهرست گنجاند اما
او افرادی را عصاره موسیقی ایرانی نامید که به این ترتیب بزرگانی نظیر طاهرزاده، بنان،
قمر تاجاصفهانی، دردشتی، ادیب خوانساری و چندتن دیگر فراموش شدند. هرچند که من اصلا
با این مدل درجه و عنوان دادنها به کلی مخالفم چراکه همین درجه دادنهای بیدلیل
باعث شده بقیه افراد نامدار در عرصه آواز زیر اسامی جدید دفن شوند. مثل دوستی که گفتم
با وی مصاحبه کنید معلوم نیست زنده بماند ۷۰ یا۸۰ سالش است، گفتند
معروف نیست گفتم کسانیکه معروف هستند مگر چهکار کردند؟ شما برای آواز کار میکنید؟
برای رسانه کار میکنید یا برای آدممعروفها پادویی؟ این سینه پر از درد است؛ خیلی
باید نگاه خود را تغییر دهیم.
انشاءالله آواز نفسی بکشد و بتواند دوباره سرپا شود. برنامه «آیین آواز»
را چند جلسه برگزار کردهاید؟
تاکنون ۱۴دوره.
بهعنوان فردی که دغدغه موسیقی و آواز دارید، انتظارتان از رسانه در برخورد
با این عرصه چیست؟
قبلاز پاسخ دادن به این پرسش شما خوب است بگویم که من بیش از آنکه دغدغه
موسیقی را داشته باشم دغدغه آواز ایرانی را دارم. البته در دایره موسیقی ایرانی دیدهایم
که رونق هریک از این دو، یعنی موسیقی ملی و آواز ملی، تا چهحد به همدیگر کمک میکند
اما در مفهوم موسیقی به مفهوم عام معتقدم که این هنر به هرحال و در هر شرایطی راه
خودش را خواهد رفت. در حالیکه حیات موسیقی و آواز ملی ما خیلی بههم وابسته است. ضمن
اینکه احتمال دگرگونی این دو رشته بههمپیوسته بسیار است. همچنان که در این چهاردهه
دیدهایم معیارها و استانداردهای آواز و موسیقی ملی تا چهحد دگرگون شدهاند و تا چهحد
از ریشه اصلی این دو هنر دور ماندهاند. یک نگرانی مهم من این است که موسیقی ما در
آیند نزدیک یا دور آنقدر متحول شود که دیگر آوازمان را با خودش همراه نخواهدداشت،
همچنان که در سالهای زیادی از این چهاردهه تلاشهای زیادی را در بین خود موسیقیدانان
سنتی در خوانندهزدایی دیدیم که متاسفانه در آواززدایی هم مؤثر بودند. در جواب پرسش
شما نیز باید بگویم هرچند این حرف تکراری شده اما بازهم باید یادآور شویم که رسانه
رسمی امروز به بنبست رسیده است. البته باید که از راهکارهایی برای گشایش این بنبست
اتخاذ کنیم ولی بهنظرم دیگر دورهای که رسانه برای مردم تعیین تکلیف میکرد گذشته
است. مثلا کیفیت سریالهایی مانند آینه یا مثلآباد را در دهه۶۰ ببینید؛ البته در
زمان خود کارهای ارزشمندی بودند ولی آیا امروز هم میتوان با آن سیاستگذاریها رسانهداری
کرد؟ یا مثلا میبینیم هنوز هم از پشت گل یک ساز را نشان میدهند. خب، اگر ساز جزو
صور قبیحه است، چرا اینهمه کنسرت با مشکلات و مشقتهای فراوان برگزار میشود؟ اگر
ساز صور قبیحه است چرا بهفروش میرسد و اینهمه مرکز تجاری و آموزشی به آن اختصاصیافته
است؟ اگر ساز صور قبیحه بود که آنهمه سرود انقلابی، نظامی و مذهبی تولید نمیشد. بهویژه
که بسیاری از این نواها و آواها در دوران جنگ کارساز بود و بههر حال شور و هیجان آفرید
و در آن برهه ایفای نقش کرد.
این هم درست است که باید به نیاز مخاطب توجه کنیم، اما نباید در مقابل
مخاطب هم وا دهیم. باید برای مخاطب فرهنگسازی و سلیقهسازی کنیم، اما تکلیف اینکار
نباید در اتاقهای سربسته معین شود، بلکه باید اساتید دانشگاه، جامعهشناسان هنری و
اهالی هنر در اینخصوص ابراز نظر کنند.
آواز میتواند مردم را با همین رسانه که امروز به نفسنفس افتاده است
و بهسختی طی طریق میکند و اخبار نگرانکنندهای درخصوص آمار مخاطبان و ریزش آنها
وجود دارد آشتی دهد.
صادق چراغی
There are no comments yet