دو روز پیش شاهد به پایان رسیدن یازدهمین دوره جشنواره فیلمهای مستند
سینماحقیقت بودیم که در آن برگزیدگان این جشنواره با انتخاب داوران معتبر داخلی و خارجی
جوایز خود را دریافت کردند.
نگارنده بهعنوان یک علاقهمند به تمامی حوزههای سینما در زمان برگزاری
این جشنواره شاهد تعدادی از فیلمهای بهنمایشدرآمده در آن بود و آنچه در این جشنواره
شاهد آن بود، پیشرفت رو به جلو و سریع سینمای مستند در ایران نسبت به سینمای داستانی
بود که به نظر میرسد بعضی از قسمتهای این سینمای داستانی این روزها رو به قهقرا میرود.
اصولاً ابداع سینما برای ثبت تصاویر مستند بود و برادران لومیر هرگز فکر
نمیکردند که ساخت فیلم داستانی با استفاده از این تصاویر ممکن باشد، همانگونه که اولین
استفادهها از تصویر متحرک نیز بهمنظور ثبت وقایع مستند تاریخی انجام گرفت، وقتی
هم دوربین فیلمبرداری وارد ایران شد همین وظیفه مستندنگاری توسط میرزاابراهیمخان عکاسباشی
انجام شد و در طول زمان سینمای ایران صاحب مستندسازان بزرگی مانند کامران شیردل، منوچهر
طیاب، خسرو سینایی و… شد که در دهه۴۰ شمسی اعتبار زیادی به سینمای مستند ایران در
سطح جهان دادند.
امسال جشنواره سینماحقیقت، میزبان مستندهایی بود که بسیاری از آنها با
موضوعات جسورانه خود، سینمای اجتماعی ایران را به چالش میطلبیدند؛ مستندهایی با موضوعاتی
که چهبسا اگر قرار بود در قالب یک فیلم سینمایی ساخته شوند هرگز اجازه ساخت نمیگرفتند،
اما ساخت آنها در قالب مستند باعث آفریده شدن اثری جذاب و تأثیرگذار شده بود. تشکیل
صفهای طولانی در مقابل سالنهای نمایش فیلم در طول جشنواره سینماحقیقت شاهدی بر این
مدعا بود که مخاطبان سینمای مستند هم رو به تزاید هستند.
متاسفانه به نظر میرسد در بسیاری از موارد، سینمای داستانی ما جذابیتهای
خود را برای مخاطب متفکر و اندیشمند از دست داده و بهجز بارقههای کوچکی که گاهی
در آن فیلم مخاطب را به اندیشیدن وا میدارد بسیاری از فیلمهایی که این روزها در حال
اکران هستند تنها و تنها بهمنظور کسب درآمد ساخته شدهاند و این روزها، سینمای مستند
از حیث جذابیت و جذب مخاطب، گوی سبقت را از سینمای داستانی ربوده است.
با وجود خوشحالی از این موضوع که سینمای مستند ما در حال قدرت گرفتن بیشتر
است و قطعاً این مسئله نیز میتواند دریچههای باز هم بیشتری از فرهنگ و هنر ما را
به روی جهانیان بگشاید، اما پسرفت سینمای داستانی ما در برابر سینمای مستند باتوجه
به پیشینه قوی آن در سطح جهان، امری مطلوب نیست. شاید باید در زمینه سینمای داستانی،
مسئولان با نگاهی دیگر به خطقرمزها و بررسی بیشتر آنچه باید فیلمسازان در آثارشان
بگویند، قدرتی را که این روزها سینمای مستند در حال رسیدن به آن است را باز هم به سینمای
داستانی ما برگردانند تا فیلمهای سینمایی صرفاً وسیله کسب درآمد نباشند و سینمای داستانی
ما بتواند همپای سینمای مستند و با همان قدرت مسائل مهم روز و جامعه را منعکس کند.