احترام برومند همسر داود رشیدی و مادر لیلی رشیدی برای کودکان قبل از
انقلاب، مجری برنامه کودک بود و برای کودکان پس از انقلاب، نام خواهرش مرضیه، به
گوشها آشناتر میرسید. اکران فیلم «وقتی برگشتم»، تاسیس بنیادی برای فعالیتهای
تئاتری بهنام داود رشیدی و نقل خاطراتی از علی حاتمی بهمناسبت سالگرد درگذشت او،
موضوع مصاحبهای است که در ادامه میخوانیم.
خانم برومند بعد از دیدن شما در فیلم «فروشنده» شما را در فیلم «وقتی
برگشتم» دیدیم.
حدود دو سال پیش بود
که این فیلم آماده نمایش شد اما آن را به جشنواره فیلم فجر راه ندادند و وقتی که فیلم
را دیدم به خودم گفتم فیلم چندان بدی نبود و فیلمی نبود که در حد جشنواره فجر نباشد
اما وقتی این اتفاق برای فیلم «وقتی برگشتم» افتاد، متوجه شدم که انتخابها برای جشنوارههایی
مانند جشنواره فجر، بیشتر روی سلیقهها و ضوابط شخصی و مقطعی است. متاسفانه ضوابط
کلیه کار هنری ما در ایران باتوجه به شرایط مقطعی متفاوت میشود.
هر دوی این فیلمها بعد از فوت آقای رشیدی اکران شده است. آیا شما پس
از فوت ایشان در عرصه سینما پرکارتر از سابق شدهاید؟
دقیقا برعکس است من در هر دوی این فیلمها زمانی که آقای رشیدی هنوز در
قید حیات بود بازی کردم. این فیلمها در سال۹۴ ساخته شد ضمن اینکه در آن سال در فیلمی به کارگردانی ژرژ
هاشمزاده و با بازی فاطمه معتمدآریا و سعید پورصمیمی بهنام «در سکوت» بازی کردهام
که متاسفانه نمیدانم برای آن فیلم چه اتفاقی افتاده، چون نه به جشنواره راه پیدا کرد
و نه به اکران رسیده است.
جریان بازی شما در «فروشنده» چه بود؟
بازی من در فیلم «فروشنده» خیلی
اتفاقی رخ داد. من به همراه آقای رشیدی به دفتر موقت آقای فرهادی رفته بودیم که این
دفتر مخصوص کارهای تولید فیلم «فروشنده» بود. آنجا قرار بود عکس یادگاری از آقایان
رشیدی، مشایخی و انتظامی برای روی جلد شماره۵۰۰ مجله
فیلم بگیرند. وقتی به آنجا رفتیم آقای فرهادی به من گفت: شنیدم فیلم بازی کردی. به
من گفتند فیلم بازی میکنی و من در جواب گفتم: اگر نقش کوچکی باشد میتوانم، چون بهعلت
وضعیت آقای رشیدی که در آن زمان رو به وخامت بود دیگر نمیتوانستم زیاد از خانه خارج
شوم. شاید دلیل این که آقای فرهادی از من برای بازی در فیلم دعوت کرد همان حس نوستالژی
و خاطراتی بود که از من در ذهن خود داشت و برای من باعث افتخار بود که در فیلم ایشان
بازی کردهام و خوشحالم که آن کار کوچک، خیلی خوب دیده شد چون «فروشنده» یک کار خوب
و قوی بود و من هم در کنار همه دیده شدم. باعث افتخار برای من بود که چند روز با آقای
فرهادی باشم و بهجز فوت زندهیاد یداله نجفی؛ صدابردار فیلم، هیچ خاطره تلخ دیگری
از فیلم «فروشنده» در ذهن ندارم.
آیا اخیرا پیشنهاد بازیگری برای فیلم یا سریالی به شما شده است؟
ظرف این دو سه سال گذشته هم پیشنهاد برای بازی در فیلم و هم سریال داشتهام
اما هیچکدامشان را قبول نکردم.
آیا سلیقه شما سختتر شده یا سطح کارها پایین آمده است؟
اینگونه نبوده که بگویم سطح کارها پایین است اما برای مثال میتوانم
بگویم با اینکه نقشم در کار آقای فرهادی کوچک بود ولی در کنار چنین کارگردان بزرگی
کار میکردم. وقتی که نقش کوچکی در یک فیلم سینمایی باشد حضور در آن نقش برایم سخت
است کاری را هم که برای آقای موساییان انجام دادم با وجود اینکه سنگین و طولانی بود
اما وقتی که قصه آن را خواندم از آن خوشم آمد و الان هم که فیلم را دیدم به نظرم فیلم
آبرومندی از کار درآمده و من خجالت نمیکشم از اینکه بگویم در این فیلم بازی کردهام.
این مسئله خارج از این است که فیلم از نظر تجاری چقدر موفق باشد یا نباشد اما من پیش
وجدان خودم از بازی در این فیلم احساس خجالت نمیکنم.
خانم برومند قبلا شما در مورد
راهاندازی بنیادی برای انجام فعالیتهای تئاتری به نام آقای رشیدی صحبت کرده بودید؛
در طول این مدت چقدر توانستهاید در راهاندازی این بنیاد و پیشرفت در این مسئله بهصورت
فیزیکی موفق باشید؟
بله هر کسی آرزوهای زیادی در دل دارد اما بین آنچه شما دلتان میخواهد
با رسیدن به آن، راه بسیاری است. آرزوی تاسیس این بنیاد و فعالیت در این زمینه را دارم
اما در این میان، مسئله مالی، مسئله بسیار مهمی است و من هنوز از جاهای دولتی برای
انجام این کار هیچ تقاضایی نداشتهام. بیشتر دوست داشتم خودم بتوانم با کمک اشخاصی
که از دور یا نزدیک با من دوست هستند در کنار هم این کار را انجام دهیم ولی تابهحال
به دلایل مختلفی این اتفاق نیفتاده و هنوز هم نخواستهام که ازطریق دولتی این کار را
پیگیری کنم و انجام دهم.
یعنی ممکن است بهخاطر نبود منابع، از تاسیس بنیاد چشمپوشی کنید؟
اگر ببینم نمیتوانم کاملاً ازطریق
منابع بخش خصوصی این کار را انجام دهم شاید برای بعضی از کمکها به منابع دولتی مراجعه
کنم؛ مانند در اختیار گذاشتن مکانی برای انجام این کار. چون در هر حال جایزه سالانه
داود رشیدی بنیانگذاری شده و خود این مسئله هم کار سادهای نبود و تمام کسانی که در
کنار من این کار را انجام دادند بدون هیچگونه چشمداشت مالی این کار را کردهاند که
مراسم بسیار خوب و آبرومندی بود. بخشی از مخارج آن هم بهصورت کمکهای غیرنقدی از طرف
ارشاد در اختیار ما قرار گرفت: مانند در اختیار گذاشتن سالن تئاتر شهر و امکانات آن
مکان و نمیتوان گفت که بدون کمک ارشاد میتوانستیم این کار را بکنیم اما تلاش اصلی
ما این است که به خودمان متکی باشیم و درواقع اصلاً به جنبههای مالی آن فکر نکردهایم.
از آن مراسم هم بسیار راضی بودم
بهخصوص از منتخبان آن، که همگی افرادی موجه بودند و کسی نتوانست خردهای از آن بگیرد.
دعا کنید که امسال هم بتوانیم این کار را بکنیم. در راه انجام این کار بخصوص احتیاج
داریم خبرنگاران و روزنامهنگاران کمک بیشتری بکنند تا این کار انعکاس بیشتری در مطبوعات
داشته باشد و بتوانیم از جاهایی هم که دولتی نیستند کمکهای مالی بگیریم.
به نظر شما اگر آقای رشیدی زنده میماند خودشان این بنیاد را تاسیس
نمیکردند؟ چون ایشان در آخرین سالهای فعالیتشان فعالیتهای تئاتری زیادی میکردند.
باعث خوشحالی من است که آقای رشیدی در سال۸۹ و ۹۰ دو
نمایش پشت سر هم اجرا کرد که اجراهای ویدئویی آنها بهعنوان یادگار موجود است و
ناراحتم که چرا ایشان در چند سال
آخر بیماری خود نتوانست کاری را روی صحنه آورد، چون آرزوی ایشان این بود که هر سال
یک تئاتر روی صحنه ببرند. در حال حاضر مشغول دوره کردن مصاحبههای آقای رشیدی در دهه۹۰ هستم و میبینم
که در تمام آنها ایشان صحبت از این کردهاند که هر سال یک نمایشنامه را روی صحنه ببرند
و آن را به شهرستانها ببرند و قطعاً اگر بیماری ناگهان به سوی ایشان نمیآمد این اتفاقات
میافتاد. داود رشیدی آدمی بود که غیرت کار داشت و بیشتر کار میکرد تا حرف بزند و
بهنوعی میتوان گفت مرد عمل بود. کم حرف میزد کم گلایه میکرد و شکایتی از زبانش
نمیشنیدیم. بیشتر کار میکرد و ما هم از او یاد گرفتیم که بدون گلهگذاری تنها کار
خود را انجام دهیم.
خانم برومند چند روز است که از سالگرد فوت علی حاتمی گذشته است. سالها
دوستی و شاگردی بین مرحوم حاتمی و زندهیاد داود رشیدی قطعاً خاطرات زیادی را در ذهن
شما از آن دوران به جای گذاشته است. کمی برای ما در مورد آن خاطرات بگویید.
من از اولین کسانی بودم که خبر فوت علی حاتمی را شنیدم. آقای امید روحانی؛
منتقد سینما و بازیگر، دوست آقای حاتمی که پزشک همراه ایشان بود، اولینبار به من زنگ
زد و خبر فوتشان را به من اعلام کرد. متاسفانه آقای رشیدی در آن زمان در پاریس بودند
که به ایشان هم آقای روحانی خبر داد. من خاطرات زیادی از علی حاتمی دارم چون از سال۴۷ که با آقای رشیدی
ازدواج کردم آقای حاتمی را میشناسم. ایشان با آقای رشیدی در هنرکده هنرهای دراماتیک
بودند و شاگردی ایشان را میکردند. علی حاتمی از آقای رشیدی حدود ۱۰سال کوچکتر بود. البته شاگردی ایشان کنار
آقای رشیدی هم طولانی نبود اما همیشه در کنار هم بودند. بهخوبی به یاد دارم اولینباری
که علی حاتمی را دیدم، وی به منزل ما آمده بود تا نمایشنامه «حسن کچل» خود را به آقای
رشیدی بدهد و نظرش را در مورد این نمایش بداند. خود علی حاتمی علاقه زیادی به این داشت
که سناریوهای خود را خودش بخواند چون خودش بسیار زیبا و ریتمیک این کار را میکرد
و من آن اولین شب آشنایی را بهخوبی به یاد دارم که آقای رشیدی بعدا این نمایش را کارگردانی
کرد.
خاطرهای از ازدواج آقای حاتمی و خانم خوشکام هم دارید؟
ازدواج آقای حاتمی و خانم خوشکام
هم بعد از عروسی من و آقای رشیدی اتفاق افتاد. به یاد میآورم آقای رشیدی و علی حاتمی
بههمراه زری خوشکام قرار بود در فیلمی همکاری کنند بهنام «مترسک» که این فیلم هرگز
ساخته نشد اما همان فیلم باعث آشنایی خانم خوشکام و آقای حاتمی شد که آقای رشیدی هم
همانجا سرصحنه ایشان را دیده بود و پس از آن بود و بعد از بازگشت گروه از محل فیلمبرداری
فیلم در شمال، یک شب علی حاتمی زری خوشکام را به خانه ما آورد و ما آنجا با یکدیگر
آشنا شدیم. از سال۴۶ تا
سال۷۵ بیستسال خاطره
در کنار علی حاتمی و خانوادهاش دارم که بسیار خاطرات جذاب و خوبی بود. متاسفانه وقتی
که آقای حاتمی مریض شد آقای رشیدی مجبور بود برای تهیه سریالی به کارگردانی رسول صدرعاملی
از ایران برود و متاسفانه وقتی که علی حاتمی در ایران فوت کرد آقای رشیدی در ایران
نبود درحالیکه تمام مدت، ما و خانوادهمان در کنار ایشان بودیم.
آخرین خاطره جذابی که از علی حاتمی در ذهن دارید چه خاطرهای بود؟
آخرین خاطرهای که از ایشان در ذهن دارم مربوط به آخرین عاشورا و تاسوعا
که علی حاتمی هنوز زنده بود؛ او هر سال در خانه خود نذری میداد اما آن سال حال بسیار
بدی داشت و گفت در تهران دلم میگیرد، به همین خاطر من و آقای رشیدی به همراه خانم
خوشکام و آقای حاتمی چهارنفره به کلاردشت رفتیم و آنجا با زندهیاد فردین مواجه شدیم
که قبل از ما در کلاردشت بود و یک هفته آنجا در کنار هم زندگی کردیم که این یک هفته
خیلی برای ما خاطرهانگیز بود چون آقای فردین تمام خاطرات و دردودلها و ناراحتیهای
خود را به زبان میآورد و این اولینباری بود که ایشان چنین سخنانی را میگفت. خاطره
این سفر برای من بسیار بهیادماندنی بود اما وقتی که از این سفر برگشتیم مدت زیادی
نگذشت که
آقای حاتمی فوت کرد. این مسافرت چندی قبل از فیلمبرداری «جهان پهلوان
تختی» اتفاق افتاد. وقتی که آقای رشیدی میخواست به فرانسه برود برای خداحافظی از علی
حاتمی به شهرک سینمایی رفت و این نکته را بهخوبی در یاد دارم. من مرگ علی حاتمی را
باور نمیکنم. حرفها، کارها، صحبتها و انرژیاش همیشه با من است، همانگونه که مرگ
داود رشیدی را هم باور نمیکنم. با او در خانه حرف میزنم و احساس نمیکنم که رفته
است. بعضی از آدمها بهاندازهای به ما چیز یاد میدهند که شما هرگز حس نمیکنید
آنها از پیشتان رفتهاند. تازه به این قضیه فکر کنید که علی حاتمی در ۵۳سالگی فوت کرد و قدر او را در زمان زندهبودنش
تا آن زمان ندانستند. در اکثر مصاحبههای آقای رشیدی هم این مطلب را میخوانم که ایشان
از بیتوجهی به علی حاتمی و ندانستن قدرشان در زمان حیاتشان بسیار گلهمندند. وقتی
مصاحبههای آقای رشیدی را میخوانم میبینم که ایشان تحلیلها و برداشتهای جالبی
از کار علی حاتمی داشتند که نتیجه شناخت ناشی از رفاقت این دو نفر بود. علی حاتمی بهدلیل
بعضی از مشکلاتی که بعد از انقلاب برای آقای رشیدی پیش آمد، نتوانست از ایشان در تمام
آثارشان استفاده کنند مثلاً ایشان توانست آقای رشیدی را به پروژه «کمالالملک» وارد
کند اما دوست داشت آقای رشیدی در «دلشدگان» هم حضور داشته باشد و حتی وقتی فیلم «جعفرخان
از فرنگ برگشته» را میساخت دوست داشت که نقش جعفرخان را داود رشیدی بازی کند، چون
ایشان قبلاً تئاتر «جعفرخان» را بازی کرده بود اما این اتفاق نیفتاد و نقشش درنهایت
به حسین سرشار رسید.
در پایان سخنی ندارید؟
در پایان از خانم مریم کاظمی؛ دبیر بیستوچهارمین جشنواره بینالمللی
تئاتر کودک و نوجوان که برای من در این جشنواره بزرگداشت برگزار کردند کمال تشکر
را دارم.
علی ظهوریراد
There are no comments yet