در ابتدا کمی درباره ایده اولیه نمایش «اژدها،
اولین حیوان خانگی» بگویید.
مدتی در شهرستانهای مختلف نمایشنامهنویسی تدریس میکردم. در
آن زمان هنرجویان یک قصه سر کلاس میآوردند و من آن قصه را به نمایشنامه تبدیل میکردم.
دریکی از این دورههای تدریسم در استان کرمان یکی از مربیان کانون بهنام آقای تاجسلیمان
هنرجوی کلاس من بود و قصهای بهنام «اژدها» که نوشته همسرش؛ مژده ناظم بود را به
من داد. این قصه درباره اژدهایی بود که آتش از دهانش بیرون میآمد و مردم آن منطقه
هم مشکلی دارند بهنام درست کردن آتش! ابتدا همه از این اژدها میترسند اما درروند
قصه، اژدها با مردم دوست میشود و برای آنها آتش درست میکند. درنتیجه تنور،
حمام، مشعل نگهبانها و… روشن میشود. این اتفاق، پنج سال پیش افتاد؛ قصه بسیار
به دل من نشست و از همان زمان همراه من بود. چندی پیش به او گفتم این قصه را بسیار
دوست دارم و او به من گفت خوشحال میشود این متن را به نمایش تبدیل کنم. از سویی
دیگر معمولا برای نگارش نمایشنامه، یک سال تحقیق میکنم تا بدانم کودکان چه مشکل و
مسئلهای دارند و نمایشنامه را بهگونهای پیش میبرم تا حداقل یکی از دغدغهها آنها
را برطرف کنم. مسئله حیوان خانگی و علاقه کودکان به داشتن آن از یکسو و این نکته
که معمولا کودکان ما که در کلاسهای مختلف حضور مییابند و همهچیز را میآموزند،
یاد نمیگیرند چگونه به هم محبت کنند، از سویی دیگر سبب شد نمایشنامه «اژدها،
اولین حیوان خانگی» نوشته شود. حدود چهار ماه ذهن من درگیر این تمها بود و دوماهونیم
هم طول کشید تا این نمایشنامه را بنویسم.
در «اژدها، اولین حیوان خانگی» شاهد حضور
بازیگران مطرح حوزه تئاتر کودک هستیم. پروسه انتخاب بازیگران نمایش به چه صورت
بود؟
شیوه کار من این است که برای برخی از نقشها یک نفر را
انتخاب میکنم و برای برخی دیگر، چند نفر را در نظر میگیرم و از میان آنها انتخاب
میکنم چون معمولا بازیگران حرفهای بسیار درگیر هستند و ما نمیدانیم آیا زمانبندی
آنها با تمرین و اجرای نمایش ما هماهنگ است یا نه. پس از نگارش نمایشنامه با چند
دوستی که در نظر داشتیم، رایزنی کردیم برخی توانستند بیایند و برخی دیگر
نتوانستند. تمام افرادی که الان در این نمایش حضور دارند، از کاندیداهای ما بودند.
همواره در انتخاب بازیگر، به نقش نگاه میکنم و براساس آن، بازیگران را انتخاب میکنم
و اصلا کاری با اینکه این بازیگر از دوستان نزدیک من هست یا نه؛ ندارم. بهعنوانمثال
در آثار قبیل من نقش اول را حمیدرضا حسینعلی ایفا میکرد اما در «اژدها، اولین
حیوان خانگی» نقش اول را بازی نمیکند. البته شخصیتی که او ایفا میکند بسیار
تاثیرگذار است. اتفاقا خود او هم میدانست نقش اول برای او چندان مناسب نیست و این
نقش، انتخاب خود او بود.
شما علاوه بر نویسندگی و کارگردانی، طراحی صحنه
و عروسک نمایش «اژدها، اولین حیوان خانگی» را هم بر عهده دارید. انجام دادن این سه
کار بهصورت همزمان برای شما دشوار نبود؟
عموما خودم طراحی صحنه نمایشهایم را بر عهده میگیرم. چفتوبست
قصه، طراحی صحنه و کارگردانی بهشدت درهمتنیده هستند. اگر کارگردان بخواهد از یک
دراماتورژ یا یک طراح صحنه استفاده کند، باید بهشدت به آن افراد نزدیک باشد تا
کار بهدرستی پیش برود. چون متاسفانه در حوزه کار کودک چندان متخصصانی در این
زمینه نداریم، خودم طراحی را انجام میدهم. اگر متخصصانی در این زمینه داشتیم،
طبیعتا از آنها استفاده میکردم چون هرکدام از این بخشها، بار سنگینی هستند. بهعنوانمثال
در زمینه عروسکهای این نمایش؛ بهناز مهدیخواه، فاطمه عباسی که ساخت آنها را بر
عهده داشتند میگفتند عروسکگردانها نمیتوانند این عروسکها را بگردانند و حق هم
داشتند چون هم بسیار سنگین بودند و هم کارهایی انجام میدهد که یک نفر بهتنهایی
نمیتواند از پس آنها بربیاید. از سویی دیگر نمیتوان عروسک اژدها را عروسک تنپوش
دانست چون این عروسک، عروسک غولپیکر محسوب میشود چون براساس سازه عروسکگردانی
میشود. من چون از تواناییهای فرزاد سلیمانی؛ عروسکگردان نمایش آگاه بودم، معتقد
بودم که میتوان از این عروسک روی صحنه استفاده کرد. عروسکسازان باوجود اینکه تصور
میکردند استفاده از این عروسک ممکن نیست، آن را درست کردند. الان میبینم که هیچکس
درباره عروسک حرف نمیزند و همه آن را بهعنوان اژدها قبول کردهاند. شناخت از
اعضای گروه بسیار مهم است و من میدانستم سلیمانی از پس این کار برمیآید.
در این نمایش در کنار عروسک اژدها شاهد هستیم
که بهعنوانمثال همسر یک انسان، عروسک است یا فرزند خانواده که انسان است از والدین
خود که عروسک هستند، بزرگجثهتر است و کودک این مسائل را میپذیرد. چگونه میتوان
قراردادهای تئاتری را به کودکان منتقل کرد؟
از ابتدای نمایش این قراردادها با مخاطبان گذاشته میشود. اگر
قراردادها محکم و باورپذیر باشند و کارگردان در حین اجرا از آنها عدول نکند، کودک
با آنها همراه میشود. باید برای مخاطب باورپذیر باشیم تا بتوانیم حرف خود را بهدرستی
به او منتقل کنیم. خوشبختانه باورپذیری در این نمایش اتفاق افتاده است. بارها در
جریان نمایش شاهد بودهام که بهعنوانمثال وقتی اژدها وارد میشود و مردم شهر میترسند،
کودکان به مردم میگویند که نترسند و درباره مهربانی اژدها صحبت میکنند. درواقع
کودکان درگیر نمایش شدهاند.
دقیقا نکته جالب این است که در تئاتر شما
کودکان بهشدت درگیر نمایش میشوند اما بازیگران با آنها وارد دیالوگ نمیشوند.
چگونه دیوار چهارم را نگاه داشتید تا بتوانید روایت خود را پیش ببرید؟
ما دو نوع تئاتر کودک داریم؛ در یک مدل، ما دانای کل داریم
که بهعنوان راوی روی صحنه حضور پیدا میکند و با کودکان هم وارد تعامل میشود. این
نوع نمایش با فاصلهگذاری اجرا میشود که حتی در برخی از نمایشها میبینیم که
کودکان روی صحنه میآیند؛ اما نمایش «اژدها، اولین حیوان خانگی» این مختصات را
ندارد، با فاصلهگذاری برشتی روی صحنه نمیروند بلکه بر مبنای درامی که روی صحنه
اتفاق میافتد پیش میروند. در شیوه اجرایی ما کار بازیگر دشوارتر است چون نمیتوانند
با کودکان وارد تعامل شوند و آنها را آرام کنند. درواقع باید بدون ارتباط داشتن
با مخاطبان، آنها را کنترل کند. به همین دلیل بازیگران حرفهای انتخاب کردم.
متاسفانه درزمینه کار کودک، تصور میشود میتوان
سهلانگارانه این نوع از آثار را روی صحنه برد؛ از بازیگران حرفهای استفاده نمیشود،
به دکور، گریم، موسیقی و… توجهی نمیشود و بسیار سهلگیرانه و سرهمبندی این نوع
از آثار را آماده میکنند اما در کار شما این سرهمبندی دیده نمیشود. طراحی صحنه
شما بسیار ساده اما کاربردی است که نشان میدهد روی آن بسیار فکر شده است. چرا
برخی از کارگردانهای ما کار کودک و خود مخاطب کودک را دستکم میگیرند؟
وقتی میخواهید به سفر بروید، در ابتدا به مقصد خود فکر میکنید،
سپس شرایط اسکان و… را مدنظر قرار میدهید. تئاتر بخشی از زندگی است چون تجربه
زندگیای را به مخاطب میدهد که تاکنون تجربه نکرده است. چگونه میتوان بدون اینکه
بدانیم قرار است برای چه کسی این کار را اجرا میکنیم، زندگی یا سفر کرد؟! برخی
فکر میکنند که اگر از نکاتی که خودشان در کودکی دوست داشتهاند، استفاده کنند،
کاری باب میل کودکان امروز را آماده کردهاند! مصداق این کار کارگردانها این است
که وقتی فردی میخواهد با کودکان ارتباط برقرار کند، خود را شبیه کودکان میکند و
با لحن کودکانه با آنها صحبت میکند! درحالیکه ما باید مخاطبان خود را بشناسیم
چون کودک امروز با کودکان ۱۰سال پیش فرق میکند! درگذشته میگفتیم هر ۱۰سال مخاطب
و ذائقه او تغییر میکند اما در دوران حاضر، سالبهسال این ذائقه تغییر میکند!
اگر ما مخاطب خود را نشناسیم و این نکته را در نظر نگیریم که او بسیار باهوش و پیشرو
است و نیازهای مخاطب امروز را نشناسیم، نمیتوانیم کار موفقی را روی برای این قشر
از جامعه بسازیم. من کودکان را بهخوبی میشناسم چون همیشه با آنها در تماس هستم
و کودکان را رصد میکنم.
این رصد کردن چگونه اتفاق میافتد؟
در سالنهای تئاتر، در ارتباطی که با کودکان در زمان تدریس
بازیگری به آنها دارم، مصاحبت با کودکانی که پیرامونم میشناسم و از اقشار مختلف
جامعه هستند، پیگیری کردن حوادثی که برای کودکان اتفاق میافتد، خواندن مقالاتی که
درزمینه روانشناسی کودکان نوشته میشوند و… جامعه را رصد میکنم. بهعنوانمثال
درگذشته یک فرد بزرگسال را میآوردیم و او نقش کودک را بازی میکرد اما الان نمیتوانیم
این کار را انجام دهیم. به همین دلیل من از آوین بندی که نوجوان است استفاده کردم
تا مخاطبم با او همذاتپنداری کند. کودک صادقترین مخاطب است اگر از نمایش خوشش
نیاید یا احساس کند او را گول زدهایم، همچون بزرگسالان تحمل نمیکند، با دوست
کناری خود صحبت میکند، از سالن خارج میشود و… البته انتخاب این بازیگر، بدون
فکر نبوده است. آوین دو سال شاگرد دوره بازیگری خودم بود و به همین دلیل او را
انتخاب کردم چون مطمئن بودم از پس نقش برمیآید.
امیرحسین اشرفی-مینا صفار
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است