عشق و جنگ آری؛ آرامش هرگز | پایگاه خبری صبا
امروز ۹ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۲۲:۵۰
سهراب سلیمی، شهره سلطانی و قاسم زارع :

عشق و جنگ آری؛ آرامش هرگز

نمایش «بوی خواب» نوشته محمد چرمشیر و با کارگردانی سهراب سلمی از روز هفتم آبان‌ماه ساعت 19:30 به سالن قشقایی تئاتر شهر آمده است.

نمایش «بوی خواب» نوشته محمد چرمشیر و با کارگردانی سهراب
سلمی از روز هفتم آبان‌ماه ساعت ۱۹:۳۰ به سالن قشقایی تئاتر شهر آمده است. مسعود دلخواه،
قاسم زارع و شهره سلطانی بازیگران این نمایش هفتاد دقیقه‌ای هستند
. احسان صاحب‌الزمانی، حسین بهرام‌پور، میلاد صیادمیری،
بلال مهرابی و مهران سلگی؛ گروه بازیگران سایه این نمایش را تشکیل می‌دهند.
درخلاصه «بوی خواب» که بازخوانی نمایشنامه «آرامش از نوع دیگر» نوشته تام استوپارد
است، آمده: «جان براون در جست‌وجوی آرامش به بیمارستان بیچ وود می‌آید. در آن‌جا با
دکتر و پرستار مگی آشنا می‌شود و…» به بهانه این اجرا با سهراب سلیمی؛ کارگردان
«بوی خواب» و قاسم زارع و شهره سلطانی؛ بازیگران این نمایش گفت‌وگو کرده‌ایم.

چه شد که سراغ تام استوپارد رفتید و یک بازخوانی‌
از نمایشنامه «آرامشی از نوع دیگر» را روی صحنه آوردید؟

سهراب سلیمی: از نمایشنامه تام استوپارد دو ترجمه وجود دارد؛ یکی از این ترجمه‌ها «آرامش از
نوعی دیگر» است که توسط روان‌شاد هوشنگ حسامی انجام شده و دیگری که اخیرا منتشر
شده است، «صلح انفرادی» نام دارد و علی امینی‌نجفی آن را ترجمه کرده است. تاکنون
چهار گروه این نمایشنامه را به شیوه‌های مختلف روی صحنه برده‌اند اما طرح این
نمایشنامه برای من جذاب بود و من باتوجه به شناختی که از محمد چرمشیر داشتم، ایده‌هایم
برای اجرای نمایش را با او در میان گذاشتم. درنتیجه این پروسه، طرح نمایشنامه تام
استوپارد به نمایشنامه دیگری تبدیل شده است که یک بازخوانی‌ است از دو ترجمه این
نمایشنامه با عنوان «بوی خواب» است.

در این نمایش شاهدیم شخصیت جان براون با بازی
مسعود دلخواه در ابتدای نمایش مونولوگی می‌گوید و طی آن، نوعی اتوبیوگرافی
خودخواسته را به مخاطب می‌دهد و در پایان هم با این مونولوگ روبه‌رو می‌شویم. چه
شد که این بخش مونولوگ را برای نمایش در نظر گرفتید؟

سهراب سلیمی: نمایش با مونولوگی از جان براون آغاز می‌شود که در آن سیری از گذشته خودش را به‌طوری‌که
هم شفاف باشد و هم پنهان، معرفی می‌کند. گذشته جان بروان برای ما پنهان می‌ماند
اما او این نکته را مطرح می‌کند که به‌دنبال مکانی است تا به آرامش برسد، آرامش از
نوعی که قبول کرده است و در ذهنیت آرمان‌خواهانه خود به‌دنبال آن است. اما درروند
نمایش، وضعیت و دلیل نیاز به آن آرامش را درک می‌کنیم و در پروسه نمایش متوجه می‌شویم
دنیای جان بروان بسیار متلاطم، بی‌هدف، بی‌انگیزه و پر از ترس و دغدغه و دلهره است
و درنهایت نه‌تنها آرامشی برایش رقم نمی‌خورد بلکه به طوفانی دیگر تبدیل می‌شود.

درباره آرامش گفتید. معمولا بیمارستان‌ها فضایی
آرامش‌بخش و به رنگ سفید دارند اما در بیمارستان بیچ وود شاهد غلبه رنگ زرد و مشکی
دیوارها هستیم و کوچک‌ترین المان و یا رنگی از آرامش را نمی‌بینیم. در طبیعت ترکیب
این دو رنگ، نماد خطر و ترس هستند. کمی درباره این رنگ‌ها در طراحی صحنه بگویید.

سهراب سلیمی: رضا مهدی‌زاده از بحث روان‌شناختی رنگ در مفهومی که امروز به آن رسیده‌اند،
استفاده کرده است. رنگ زرد در قرن ۱۹ تعبیر دیگری داشت و نماد پژمردگی بود اما در
قرن حاضر، زرد را رنگی گرم می‌دانند. البته درودیوارها به‌صورت ظاهری با رنگی گرم
پوشانده شده‌اند و بسیار روشن هستند اما در درون و فضای بیمارستان بسیار تیره‌وتار
است. آنچه در فضای طراحی از طرف دوست بسیار خلاق و خوبم؛ رضا مهدی‌زاده انجام
گرفته است، نمودار قفسی است که این قفس نه‌تنها تداعی‌کننده اتاقی در بیمارستان
است که براون تمایل دارد در آن به استراحت بپردازد و بیمارستان هم نمادی است از
مکانی که براون به‌دنبال آن است بلکه تشکیل نرون‌های عصبی براون با خیال مکانی
کاملا امن است.

البته منظور من دیدگاه روان‌شناختی درباره رنگ
زرد نبود بلکه منظور، کارکرد ترکیب دو رنگ زرد و مشکی در طبیعت است.

سهراب سلیمی: در طبیعت رنگ زرد نماد پاییز است که این فصل زیبایی و جاذبه‌های خاص خود را
دارد. از سویی دیگر ما رنگ مشکی را در طراحی صحنه نداریم و آنچه به رنگ مشکی دیده
می‌شود، فریم‌ها هستند. البته برداشت شما از شرایط اتاق دور نیست اما فریم‌ها
تداعی‌کننده حصار و درگیری‌های ذهنی بروان هستند.

در طراحی صحنه، دیوارها با نوارهای زرد ساخته
شده‌اند که علاوه بر کاربردشان در بازی سایه‌ها، آکسسوار صحنه هم از این طریق ردوبدل
می‌شود. چه میزان از ابتدا برنامه داشتید چنین شیوه‌ای را پیش بگیرید و چه میزان طراحی
صحنه رضا مهدی‌زاده این وجه از نمایش را به وجود آورده است؟

سهراب سلیمی: تاش‌های زردی که می‌بینید، به‌لحاظ فیزیولوژیکی نماد تمام مویرگ‌های عصبی
براون است و به‌لحاظ ساختاری، وقتی چنین فضاهایی از طریق طراح برای من به وجود
آمد، طبیعتا ایده‌های بعدی من براساس آن، معماری و طراحی شد تا این وجه از نمایش به
وجود بیاید. این ردوبدل شدن اشیا و سایه‌ها، در ذهن براون است و سایر شخصیت‌ها
درگیر این بخش نمی‌شوند. آنچه در نمایش شاهد هستیم، رابطه طراحی با شخصیت براون
است. زمانی که سرپرستار وسایل اتاق را از طریق این بخش از صحنه جابه‌جا می‌کند،
این طراحی مینیمال به زیبایی تصوری را در ذهن مخاطب به وجود می‌آورد که به‌جای
نوارها، کمدهایی برای قرار دادن البسه، اشیا و… در اتاق وجود دارند. همچنین دست‌هایی
نامرئی‌ که روی صحنه می‌آیند، درواقع نشان‌دهنده همان تفکری هستند که دکتر آن را
به مخاطب القا می‌کند؛ همه‌چیز از بالا دیده و دیکته می‌شود و زیر نظر است. درواقع
براون مکانی را برای آرامش یافتن و دوری از مشکلاتش انتخاب کرده است که زیر دوربینی
بسیار بسیار تیزبین است و همواره کنترل می‌شود. البته تنها جایی است که واقعا دارد
و ناچار است در این مکان سکنی گزیند.

در طراحی لباس هم رنگ را می‌بینیم، المان‌هایی
که در لباس مدی، مدا، سرپرستار و مگی تغییر می‌کند، لباس جان براون با ترکیب قهوه‌ای
و سبز که درخت را به ذهن متبادر می‌کند و… کمی درباره اطلاعاتی که با استفاده از
این تغییر رنگ به مخاطب منتقل می‌کنید، بگویید.

سهراب سلیمی: برداشت شما کاملا درست است. تمام طراحان «بوی خواب» براساس فهم و درک درستی که
از نمایشنامه داشتند، طراحی‌ها را انجام دادند. ادنا زینلیان؛ طراح لباس نمایش با
استفاده از روان‌شناسی رنگ المان‌هایی در تاش‌های لباس شخصیت‌ها گنجانده است. از
پژمردگی تا دل‌بستگی و اغوا شدن جان براون، با استفاده از رنگ نشان داده شده است.
البته این اغوا زمانی انجام می‌گیرد که دیگر دیر شده است.

خانم سلطانی شخصیتی که در نمایش ایفا می‌کنید،
بسیار دشوار است چون در ابتدا مخاطب تصور می‌کند با چهار تیپ مواجه است اما درواقع
با یک شخصیت روبه‌روست که چهار نقش را بازی می‌کند. کمی درباره پروسه رسیدن به این
شخصیت بگویید.‌

شهره سلطانی: بخشی از این مسئله، به درک درست از نمایشنامه و نقش مربوط می‌شود. هر بازیگری
تا زمانی که یک نمایشنامه را به‌درستی درک نکند و متوجه خصوصیات کاراکتر خود نشود،
نمی‌تواند درست آن را بازی کند و من هم از این قائده مستثنی نیستم. زمانی که می‌خواهم
نقشی را دربیاورم، با خود بسیار کنکاش می‌کنم. با وجود این‌که بسیار دیر و در زمانی
که تنها ۱۰ روز به اجرا باقی مانده بود، به گروه اضافه شدم، بسیار اتود زدم تا شخصیت
را پیدا کردم. گاهی سهراب سلیمی به من می‌گفت ما آن‌قدر فرصت نداریم که بخواهی
اتود بزنی اما به او می‌گفتم که من باید به نقش برسم. البته راهنمایی‌های سهراب
سلیمی هم بسیار به من کمک کرد. درواقع بخشی از پروسه درآوردن نقش به خاطر شخصیت
بسیار جست‌وجوگر خودم است که سعی می‌کنم ریشه‌ تمام نکات شخصیت را برای خود باز
کنم. بخش دیگر به تجربه من در بازیگری مربوط می‌شود. همواره گفته‌ام که در وهله
نخست بازیگر تئاتر هستم چون کارم را از آغاز کرده‌ام و خانه اول من تئاتر است. آن‌قدر
که در تئاتر حضور داشته‌ام شاید در خانه خودم زندگی نکرده‌ام! تمام دوران نوجوانی
و جوانی من در تئاتر گذشته است. هرگاه نزدیک است به خطا بروم و از جاده اصلی دور
شوم، این تجربه به کمک من می‌آید.

آقای زارع شما بعد از مدت‌ها دوری از تئاتر با
«بوی خواب» به این حوزه بازگشتید. این نمایش چه جذابیتی برای شما داشت که آن را
انتخاب کردید؟

قاسم زارع: چند سالی دور بودم اما دوری من از تئاتر موقت است چون خانه اصلی من تئاتر است.
از یک‌سو متن را بسیار دوست داشتم و از سویی دیگر با محمد چرمشیر و سهراب سلیمی از
دیرباز آشنا بودم، مجاب شدم جای دیگری نباشم و این تئاتر را بازی کنم.

بازی در نمایش سه پرسوناژ کار راحتی نیست، مضاف
بر این‌که شخصیت منفی این نمایش را بر عهده داشتید. کمی از چگونگی رسیدن به این
شخصیت دودوزه‌باز و مابه‌ازاهای بیرونی آن بگویید.

قاسم زارع: واقعا حضور در نمایش‌های کم پرسوناژ کار دشواری است چون بار انتقال تمام
مفاهیم بر دوش تعداد محدودی قرار می‌گیرد و آن‌ها باید تمام تلاش خود را به کار
بندند تا حق مطلب را ادا کنند. بازیگران نمایش؛ شهره سلطانی و مسعود دلخواه بسیار
توانمند و از کارکشتگان تئاتر هستند و به نحو احسن کار خود را انجام داده و حق
مطلب را ادا کرده‌اند. دکتر هم ابعاد مختلفی دارد. در ظاهر او را دکتر خطاب می‌کنند
اما این دکتر ظاهری وجوه مختلفی دارد. او با نام دکتر خوانده می‌شود اما اصلا پزشک
نیست! همچنین مکان همه‌جا می‌تواند باشد به‌غیراز بیمارستان! تمام این وجوه نمایش،
نماد و المان هستند. مابه‌ازاهای این شخصیت‌ها در سراسر جهان به‌وفور وجود دارد! همان‌طور
که براون و چهار شخصیتی که به‌عنوان پرستار ظاهر می‌شوند در همه‌جا وجود دارند.
پیام این نمایش جهانی است و درباره این افراد است، اما در انتها در شخصیت مگی و
براون، عشق را می‌بینیم که بازهم در راستای پیام نمایش است؛ تنها عشق می‌تواند
انسان امروز را نجات دهد. دکتر بر اهداف خود ثابت‌قدم است. دودوزه‌بازی‌اش هم
مربوط به هدفش است، در خلوت انسانی مخوف و نزد براون، فردی منطقی و دوست‌داشتنی
است! البته نمی‌توان دکتر را منفور دانست چون او به اعتقادش عمل می‌کند و شاید
تنها آلت دست دیگران شده است.

شهره سلطانی در این نمایش چهار نقش را ایفا می‌کند
که به‌ظاهر افراد متفاوتی هستند اما زمانی که جان براون غش کرده است، او با تغییر
لحنی که با شخصیت روی صحنه مطابقت ندارد، دست خود را برای مخاطب رو می‌کند. مخاطب
زودتر از جان براون بی‌هوش می‌فهمد که یک نفر این چهار نقش را برای حرف کشیدن از
براون ایفا می‌کند. چه شد که تصمیم گرفتید مخاطب زودتر از جان براون از راز آگاه
شود؟

سهراب سلیمی: کاراکتری به‌نام موسیقی به‌صورت پنهان از دید مخاطب، جان براون را هدایت می‌کند.
موسیقی تنش‌های پر از رمزوراز تلاطم‌های ذهنی و روحی براون است. براون هم بسیار
زود این نکته را فهمیده است چون او شخصیتی باهوش است. براون غیر از پروسه‌ای که در
لباس نظامی‌گری گذرانده است، هنرمندی باهوش و نقاشی دارای اندیشه و مکتب است؛ به همین
دلیل در ابتدای نمایش می‌بینیم به تابلوی پشت سر مسئول پذیرش توجه می‌کند و به‌سرعت
می‌گوید «تولد مسیح» اثر کارواجیو است. البته دلیل حضور این تابلو، تنها نشان دادن
شخصیت هنری جان براون نیست و در انتهای نمایش مونولوگی از جان براون می‌شنویم که
می‌گوید: «ای‌کاش آن سه پادشاه مسیح را رها می‌کردند تا او بتواند زندگی‌ آرامش‌بخشی
را تجربه کند» درواقع تمام این مراحلی که در درام دیده می‌شود و شما در این پروسه
بازگشایی شخصیت جان براون را می‌بینید نشان از باهوش بودن او دارد که تلاش می‌کند
به‌نوعی خود را تطبیق دهد اما راه گریزی نیست.

شهره سلطانی: دشواری کار من این بود که این چهار زن، نباید چندان تغییر می‌کردند تا شخصیت
جان براون را به شک بیندازند. درنتیجه ناچار بودم با اندک تفاوتی از نظر صدا، لباس
و نوع رفتار این چهار زن را از هم متمایز کنم. البته برای این‌که هم این چهار زن
از هم تفکیک شوند و هم یکی بودن آن‌ها را نشان دهم، کدی در نظر گرفته‌ام و یک حرکت
مشترک را در این چهار نفر می‌بینم. تلاش کردم این کاراکتر به بهترین شکل ممکن به
نمایش گذاشته شود، نمی‌دانم چقدر موفق بوده‌ام اما بازخوردها و برخوردهای مخاطبان
به‌گونه‌ای بود که احساس غرور به من دست می‌داد. اما هنوز این نقش برای من تمام
نشده است و هر شب به این فکر می‌کنم که چه‌کاری انجام دهم تا این شخصیت بهتر و
باورپذیرتر ایفا شود.

چه میزان این وجه از تئاتر را که به بازیگر
امکان می‌دهد هر شب نکته‌ای جدید را به تحلیل شخصیت و درنتیجه به بازی خود اضافه
کند، برای شما جذابیت دارد؟

شهره سلطانی: این مسئله برای من به‌عنوان بازیگر، یک چالش است. من هر شب تا‌ آخرین اجرا
تلاش می‌کنم شخصیت را تکمیل کنم. بخشی از این تحلیل در تمرین‌ها به دست می‌آید اما
بخش اصلی، در پروسه اجرا شکل می‌گیرد. طبیعتا بعد از ۱۱ اجرا طبیعتا می‌توانم
زیباتر و کامل‌تر از شب نخست اجرا نقش را به تصویر بکشم. همین وجه از تئاتر برای
ما جذابیت دارد. سال‌ها قبل که بازیگران سینما تئاتر را دوست نداشتند و تمایلی به
تئاتر کار کردن نداشتند، به من می‌گفتند از تکراری که در تئاتر جریان دارد و این‌که
هر شب یک نقش تکرار می‌شود، خوششان نمی‌آید و من به آن‌ها می‌گفتم در تئاتر، تکرار
وجود ندارد! هر شب یک اتفاق جدید می‌افتد. این اتفاق جدید ربطی به تماشاگر ندارد،
برای خود بازیگر اتفاق جدید می‌افتد. هر شب بازیگر وجه دیگری از خود را می‌بیند و
آن را پیدا می‌کند.

در بخشی از نمایش بحث نامیرا بودن جان براون
مطرح می‌شود و این ذهنیت را به وجود می‌آورد که این فرد می‌تواند فراتر از یک
انسان و نمادی از یک مفهوم همچون جنگ باشد که در جست‌وجوی صلح است. شما چه اندازه
به این برداشت‌های متفاوت فکر کرده بودید؟

سهراب سلیمی: اگر درام بخواهد تمام نکات را به مخاطب دیکته کند، طبیعتا راه را اشتباه رفته
است. درام باید فضا را به‌گونه‌ای طراحی کند که هر فردی به‌تناسب درک، فهم و شناخت
خود، برداشت‌های متفاوت داشته باشد. در این صورت است که می‌توانیم درام را زنده
بدانیم. شما روی نامیرا بودن براون انگشت می‌گذارید و ما او را به یک برهوت می‌فرستیم؛
انتهایی که هیچ هویتی برای او متصور نیستیم. بحث انتزاعی بودن این شخصیت، از نگاه
ابزوردگونه نشان از زندگی بشر امروز دارد. زندگی بشر در تنهایی، دل‌تنگی و… سپری
می‌شود، بشر امروز جای انتخاب ندارد و تنها روزها را سپری می‌کند تا سرگشتگی‌اش به
انتها برسد. در یک جمله می‌توان گفت: «دنیا، دنیای ناامنی شده است.»

قاسم زارع: انسان در چنبره ساخته‌های خود نابود خواهد شد. کسی از بیرون چیزی به او تحمیل
نمی‌کند، او از درون همه‌چیز را بر خود تحمیل می‌کند و این آدم‌ها در ابعاد مختلف
به‌خوبی در این نمایش نشان داده می‌شود.

خانم سلطانی شما تنها شخصیت «بوی خواب» هستید
که در جریان نمایش، کاملا تغییر می‌کنید؛ از فردی که تنها می‌خواهد از جان براون
حرف بکشد، به یک عاشق تبدیل می‌شوید. چگونه برنامه‌ریزی کردید این تغییر شخصیت که
در حدود پنجاه دقیقه اتفاق می‌افتد، از ریتم درستی برخوردار باشد؟

شهره سلطانی: امکان ندارد تئاتری را انتخاب کنم که در آن قرار باشد نقشی آسان را ایفا کنم!
فارغ از کارگردانی، در بیش از سی تئاتر بازی کرد‌ه‌ام و حتما در نمایشی که برای من
اتفاق جدیدی را رقم نزند، وارد نمی‌شوم. امسال چندین پیشنهاد برای بازی در تئاتر
داشتم، برخی از نمایش‌ها با کار تصویر من تداخل داشتند؛ درنتیجه متن را نخواندم و
پاسخ منفی دادم اما برخی از متون دیگر را خواندم و آن‌ها را رد کردم. به‌عنوان
بازیگری که تمام نقش‌ها را شخم زده است و شخصیت‌هایی با شرایط بسیار متفاوت را
ایفا کرده‌ است، یکی از دلایلی که تصمیم گرفتم در نمایش «بوی خواب» حضور داشته
باشم، این بود که قرار بود یکی باشم اما چهار آدم را نشان دهم و یک سیر تکاملی
داشته باشم! شخصیتی که بازی می‌کنم، جاسوس و فاشیست است اما درعین‌حال یک زن عاشق
هم هست! وجوه مختلف این شخصیت، برای من بسیار جذاب بود، هرچند می‌دانستم کاری
بسیار دشوار را در پیش دارم اما باید این آدم را پیدا می‌کردم. پس از آن‌که این
آدم را پیدا کردم، پروسه تکامل شخصیت، به‌صورت خودبه‌خود پیش رفت.

نمایش شما کاملا در تقبیح جنگ است اما المانی
از جنگ در اجرای شما به چشم نمی‌خورد. چقدر دور شدن از فضای جنگ و نشان ندادن توپ و
تفنگ می‌تواند مخاطب امروز ما را با این فضا آشناتر کند؟

سهراب سلیمی: مخاطب با این نوع تئاتر ارتباط بهتری برقرار می‌کند چون این روزها به‌قدری
نمایش‌هایی درباره جنگ که با ابزارها و المان‌های مختلف این فضا را می‌سازند، زیاد
است که نهیب و هشداری که باید درباره نوع پرخاشگری و جنگ و فاجعه برانگیز بودن آن
بزند، مغفول مانده است. تمام تلاش خود را کردیم که این نهیب، نهیبی درونی باشد.
تنها در بخش موسیقی تلاش کردیم از کدهایی استفاده کنیم که شواهد و مدارک جنگ را با
علائم و نشانه‌هایی همچون ترکش‌های بمب، هواپیما و… نشان دهیم. این بخش توسط
دوست بسیار بسیار خوب و خلاقم؛ ابراهیم اثباتی آهنگ‌سازی شده بود. باتوجه به
بازخوردهایی که از مخاطبان گرفته‌ایم، نوع تاثیر و رابطه این وجه از نمایش با
مخاطب گواه بر این است که ظاهرا در این بخش بسیار موفق بوده‌ایم و توانستیم تمی ضد
جنگ را به‌دوراز کلیشه‌های معمول به مخاطبان ارائه دهیم.

شهره سلطانی: درباره دشواری کار بازیگران صحبت کردیم، احساس می‌کنم این دشواری تنها به
بازیگران نمایش مربوط نیست؛ تماشا کردن این تئاتر هم سخت است و هرکسی نمی‌تواند آن
را بفهمد. «بوی خواب» نمایشی است که مخاطبان تئاتر آن را دوست خواهند داشت و شاید
مخاطبان معمولی ترجیح دهند کارناوال‌هایی که در سالن‌های مختلف اجرا می‌شوند را
ببینند، اما مخاطب تئاتر با این کار ارتباط برقرار می‌کند و من هم به قشقایی آمده‌ام
تا تئاتر کارکنم. همواره انتخاب من برای روی صحنه آمدن تئاتر بوده است نه شو و
کارناوال.

در موسیقی «بوی خواب» شاهد استفاده از ادوات
موسیقی ایرانی در کنار ادوات غربی هستیم که البته این سازها به تلفیق نرسیده‌اند و
نوعی هم‌نشینی دارند و هرکدام از سازها شخصیت خود را حفظ کرده‌اند. چگونه به همراه
ابراهیم اثباتی به این ساز‌‌بندی رسیدید؟

سهراب سلیمی: ابراهیم اثباتی موزیسینی آگاه است که تجارب بسیار ارزنده‌ای هم داشته است.
تخصص او در مسیر موسیقی ایرانی است اما اصلا به معنی این نیست که موسیقی مدرن
امروز را نمی‌شناسد. به همین دلیل با سازبندی‌ متنوع، ترکیبی زیبا و کاربردی خلق
کرده است که کاملا به‌اندازه در نمایش جریان دارد. ابراهیم اثباتی با همان هوشمندی‌
که از سازهای ایرانی استفاده می‌کند، ما را در جریان نمایش به سمت موسیقی پینک‌فلوید
هم رهنمون می‌کند. پینک‌فلوید یکی از گروه‌هایی است که نه‌تنها پدیده موسیقی مدرن
را معرفی کرده است بلکه با آثار خود، جنگ را کاملا محکوم کرده است و آثار او ضد
جنگ هستند.

«بوی خواب» دومین اجرای سالن قشقایی است که
سالن را کاملا در اختیار دارد و مدتی بود که این سالن دو اجرا در روز را تجربه می‌کرد.
اگر این سالن تک اجرا نبود چه میزان دکور شما دست‌خوش تغییر می‌شد؟

سهراب سلیمی: برای برخی از سالن‌ها همچون تالار وحدت، مکانیسم و ابزاری تعریف شده است که این
امکان را می‌دهد که بتوان بیش از یک اجرا را در سالن برگزار کرد چون تمام کارهای
صحنه و دکور را ماشین انجام می‌دهد، اما در سالن‌هایی همچون قشقایی که از چنین
امکاناتی بی‌بهره است، اجرای بیش از یک نمایش، اشتباه محض است. با این کار، طراحی
صحنه به حاشیه رانده می‌شود. شاهد هستم بسیاری از دوستان برای این‌که خود را با
تکثیر اجراها تطبیق بدهند، بسیاری از خلاقیت‌ها و مختصات واقعی یک اثر هنری را یا
کم یا کاملا حذف می‌کنند! در جهان تئاتر امروز دکور، لباس، نور و موسیقی کاملا
تعریف شده‌اند و نمی‌توانیم و نباید از این وجه از اثر هنری چشم بپوشیم. لااقل من
چشم نمی‌پوشم. البته اجرای نمایش بی‌چیز شرایط خاص خود را دارد اما با این شیوه
اجراها، باید تمام نمایشنامه‌ها را فارغ از نیازهایشان به‌صورت تئاتر بی‌چیز روی
صحنه ببریم. چطور می‌توان نمایشنامه‌ای که طبق قواعد تئاتر بی‌چیز تعریف نشده است
را به‌عنوان‌مثال در سالنی به کار ببریم که تعداد مشخصی پروژکتور دارد و باید میان
اجراهای متنوع آن سالن تقسیم کنیم. این نوع اجرای تئاتر برای من قابل‌قبول نیست درنتیجه
با هم به توافق رسیدیم که تک اجرا نمایش را روی صحنه ببریم.

معمولا در ایران نهایتا سی اجرا به هر نمایش
اختصاص پیدا می‌کند. چه برنامه‌ای برای زمانی که اجراهای شما در قشقایی به پایان
رسید، دارید؟

سهراب سلیمی: خوشبختانه رضا مهدی‌زاده به‌گونه‌ای طراحی نمایش را انجام داده است که دکور،
یک اسکلت حجیم نباشد بلکه می‌توان تمام اجزای آن را از هم جدا کرد. درواقع دکور ما
پازلی است که با پیچ‌ومهره به هم وصل شده‌اند و می‌توان به‌راحتی آن‌ها را از هم
جدا کرد چون ما پیش‌بینی می‌کردیم در شهرستان‌ها هم نمایش را اجرا کنیم. برنامه
داریم از دکور اصلی‌مان که در تالار قشقایی روی صحنه است استفاده کنیم اما اگر
مختصات سالن باتوجه به طراحی‌دکور ما همگون نباشد، قطعا ایده‌های جدیدتری را در
طرح دکور نمایش در شهرستان‌ها یا سالن‌هایی در تهران که تمایل دارند نمایش ما در
آن‌ها اجرا شوند، داریم.

قاسم زارع: اجرای نمایش در شهرستان‌ها اتفاق بسیار خوبی است.

چند سالی است تئاتر خصوصی بسیار مورد توجه قرار
گرفته است که بیشترین نمود آن در تاسیس سالن‌های تئاتر خصوصی است. چرا این سالن‌ها
در سطح شهر پراکنده نمی‌شوند و به‌عنوان‌مثال در چهارراه ولیعصر و در کنار تئاتر
شهر شاهد بروز حدود چهار تماشاخانه خصوصی هستیم؟

سهراب سلیمی: مکانی که در نزدیکی تئاتر شهر است، در سه سالن آمفی‌تئاتر خود، روزانه ۱۰ اجرا
را تجربه می‌کند! در دورانی شهرداری فرهنگ‌سراها را در نقاط مختلف تهران گسترش
داد. باید برای این مکان‌ها سرمایه‌گذاری می‌کرد تا بتواند مخاطبان مورد نظر خود
در آن منطقه را کاملا به سمت سالن‌های خود رهنمون کند. به‌عنوان‌مثال من به‌عنوان
همکار و بازیگر بهروز غریب‌پور در «بینوایان» حضور داشتم. این نمایش در فرهنگسرای
بهمن اجرا شد و واقعا برای آماده‌سازی این نمایش تلاش شده بود. شش ماه تماشاگران
به بهمن می‌آمدند و این نمایش را می‌دیدند اما بعدازاین اجرا، فرهنگسرای بهمن رها
شد. ازاین‌دست فرهنگسراها در تهران کم نداریم! به کیفیت سالن‌ها فعلا کاری نداریم،
منطقه‌بندی مدنظر شما، صورت گرفته است اما هیچ‌گاه شاهد نبودیم رایزنی‌هایی انجام
شود تا مخاطبان هر منطقه به‌سوی این فرهنگ‌سراها رهنمون شوند. اغلب این فرهنگسراها
به حال خود رها شده‌اند و دیگر نام و نشانی از آن‌ها نیست.

زوم ۱:

سهراب سلیمی: برندها مخاطب را از غنای تئاتر
دور کرده‌اند

متاسفانه در این کشور، آمار اهمیت پیدا کرده است. به همین
دلیل به‌دنبال کمیت هستند، آمار می‌دهند که به‌عنوان‌مثال صد نمایش در سطح شهر
تهران اجرا می‌شود، درصورتی‌که واقعا ظرفیت تئاتر را نمی‌توان به‌صورت کمی سنجید. این
روزها تئاتر را به شیوه‌های مختلف تکثیر کرده‌اند و در این میان تماشاگر متفرق شده
است. در این افتراق، جایگاه‌های واقعی تئاتر دیده نمی‌شود. به دلیل این متفرق شدن
تماشاگر، بیش از آن‌که تئاتر غنایی و معنایی با تماشاگر ارتباط برقرار کند، تئاترهای
نازل با استقبال مخاطبان مواجه می‌شوند. آنچه به یکی از شعارهای اصلی و رهنمودهای
تئاتر در دنیای امروز ما تبدیل شده است، نگاه به برندها است. خودبه‌خود این برندها
مسیری را برای تماشاگر به وجود آورده‌اند که بیش از آن‌که به غنا بپردازند، به
روبنای نمایش توجه کنند تا در کارشان دید تجاری داشته باشند و در این تجارت موفق
عمل کنند. مجموعه تئاتر شهر نگین ایران و یکی از پایگاه‌های تئاتر دولتی است؛ اگر
سراسر محوطه تئاتر شهر را از نظر بگذرانید، به‌غیراز بنری که سردر تالار قشقایی
خورده است، هیچ تبلیغی از نمایش «بوی خواب» نمی‌بینید! آیا در سطح شهر چنین
بنرهایی دیده می‌شود؟! چون بنیه اقتصادی گروه ضعیف است نه توانایی تبلیغ را دارد و
نه ترغیب کردن تماشاگران در نقاط مختلف شهر را، اما می‌بینید سراسر شهر را تبلیغ‌های
نمایش‌های دیگر گرفته‌اند و هیهات! همواره ما کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شویم و کسانی که
پشتوانه مالی دارند، پررنگ و پررنگ‌تر می‌شوند. این افراد دست در دست گنگ‌ها کاملا
رشد می‌کنند و به جلو می‌روند.

زوم ۲

شهره سلطانی: به‌عنوان بازیگر مومی در دست کارگردان
هستم

برخی تصور می‌کنند بازیگری که کارگردانی را هم تجربه کرده
باشد، در کار کارگردان دخالت می‌کند اما خود من هرگز در کار کارگردان دخالت نمی‌کنم.
همچنین وقتی خودم کارگردانی می‌کنم، دخالت کردن دیگران در کار خود را برنمی‌تابم.
نمی‌توانم قبول کنم در کاری که بازی می‌کنم، فرد دیگری به‌غیراز کارگردان در کار
من دخالت کند! البته اگر از من نظرخواهی شود، پیشنهاد خود را ارائه می‌دهم اما به‌عنوان
بازیگر مومی در دست کارگردان هستم. در این میان متاسفانه نسبت به بازیگران زنی که
در حیطه کارگردانی هم ورود کرده‌اند، کم‌لطفی می‌شود. هزاران هزار مرد را می‌شناسیم
که بازیگر بوده‌اند و وقتی به حوزه کارگردانی وارد می‌شوند، حتی مورد تشویق قرار
می‌گیرند و بازهم به سراغ آن‌ها می‌روند تا در آثارشان بازی کنند اما از زمانی که
برخی دوستان متوجه شده‌اند در حوزه تئاتر، سینما و تلویزیون کارگردانی می‌کنم،
کمتر پیشنهاد بازیگری به من داده می‌شود. صادقانه و بااحساس به برخی از دوستان
گفته‌ام که چرا به من پیشنهاد بازی نمی‌دهند و آن‌ها پاسخ داده‌اند «چون تو
کارگردانی می‌کنی!» وقتی گفته‌ام بسیاری دیگر از بازیگران هم در حوزه کارگردانی واردشده‌اند،
جوابی نداشته‌اند. نمی‌دانم این نوع برخورد از چه نشأت می‌گیرد اما می‌دانم زن‌ها
در هر کاری ثابت کرده‌اند که می‌توانند بهترین باشند، به شرطی که به آن‌ها بها
داده شود و اعتماد شود. امیدوارم این نوع نگاه‌ها و باورها زودتر از بین برود.
البته زنان ما جایگاه خود را به دست آورده‌اند. این تصور کوته‌فکرانه است و مطمئن
باشید افرادی که زن‌ها را دست‌کم می‌گیرند نمی‌توانند به هم‌جنسان خود هم دید خوبی
داشته باشد.

زوم ۳:

قاسم زارع: هنر تنها جایی است که آدم‌ها نفس می‌کشند

درگذشته شاهد اجرای نمایش در شهرستان‌ها بودم و با این
اتفاق‌ها بزرگ شده‌ام. در آن زمان، تئاتر از مرکز به شهرستان‌ها می‌آمد و از
شهرستان‌ها به مرکز. آن دوره خودم در اداره فرهنگ‌وهنر شاغل بودم و به شهرستان‌ها
می‌رفتیم تا تئاتر اجرا کنیم. از این اجراها استقبال می‌کنم و به تمام ادارات، وزارتخانه‌ها،
نهادها و ارگان‌ها پیشنهاد می‌کنم از این اتفاق حمایت کنند چون رویدادی فرهنگی
است. شهری پیشرو است که چراغ فرهنگ‌وهنر آن روشن باشد چون این حوزه تنها جایی است
که آدم‌ها نفس می‌کشند و آسوده‌اند. مردم از رفتن به یک کنسرت موسیقی، دیدن یک
تئاتر و… لذت می‌برند. چه شهرهای بزرگ و چه شهرهای کوچک نیاز به هنر دارند پس
مسئولان این شهرها باید متقاضی این اتفاق باشند. البته باید حمایت شویم چون کار دیگری
به‌غیراز هنر بلد نیستیم!


مینا صفار

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۵/۲۳۱/۳۴۳/۴۰۰
  • تمساح خونی
    168/280/427/250
  • مست عشق
    120/214/320/750
  • زودپز
    ۱۰۳/۶۷۲/۱۴۵/۰۰۰
  • پول و پارتی
    ۸۸/۷۵۹/۷۷۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۳۱/۲۱۰/۳۴۳/۵۰۰
  • قیف
    ۲۶/۲۷۷/۸۱۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۲/۳۰۵/۷۸۱/۱۰۰
  • قلب رقه
    ۱۲/۳۰۰/۹۶۸/۵۰۰
  • ملاقات با جادوگر
    11/345/347/500
  • شه‌سوار
    ۱۰/۲۲۹/۰۲۳/۵۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۰/۱۹۷/۸۹۳/۵۰۰
  • آغوش باز
    ۲/۴۷۲/۷۲۵/۰۰۰
  • صبحانه‌با‌زرافه‌ها
    ۱/۱۱۵/۶۲۵/۰۰۰
  • استاد
    ۵۹۰/۹۵۰/۰۰۰
  • آنها مرا دوست داشتند
    ۲۲۴/۹۸۷/۰۰۰
  • باغ کیانوش
    ۱۵/۲۳۵/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۶۰/۰۰۰