در قالب بیستوسومین دوره نمایشگاه مطبوعات، غرفه «صبا»
نشست تخصصی ادبیات پلیسی را برگزار کرد. در این نشست، کاوه میرعباسی؛ مترجم و نویسنده
که دانشآموخته رشته کارگردانی سینما و زبان اسپانیایی است، از زبانهای انگلیسی، فرانسوی
و اسپانیایی ترجمه میکند و رمان پلیسی «سین مثل سودابه» از هفتگانه «سودابه» را
به قلم خود در ژانر ادبیات پلیسی منتشر کرده است، مهرداد مراد؛ نویسنده، مترجم و پژوهشگر
که بیشتر بهعنوان نویسنده ادبیات پلیسی شناخته میشود و رمانهای «مرا به فردا
برسان»، «الفبای مرگ» و… را نوشته است، عباس کریمیعباسی؛ نویسنده، منتقد و
روزنامهنگار که هم در حوزه ترجمه و هم در حوزه تالیف، فعالیت میکند و بهتازگی
رمان «هفت مرد از حالا» را نوشته و منتشر کرده است، بههمراه نجمه جودکی بهعنوان
مجری به بررسی شرایط ادبیات پلیسی در ایران و جهان و دلایل مهجور ماندن این ژانر
در ادبیات و سینمای ایران پرداختهاند که در ادامه میخوانید.
از ژانر عاشقانه بسیار حمایت میشود اما ژانر
پلیسی چندان موردتوجه قرار نمیگیرد. هیچگاه ناشران از آثار پلیسی حمایت نمیکنند
و حتی نسبت به چاپ کردن این آثار هم تمایل چندانی وجود ندارد چون آن را اقدامی
پرریسک میدانند. چرا آثار پلیسی از سوی مخاطبان چندان مورد استقبال قرار نمیگیرد؟
کاوه میرعباسی: چون سنت ادبیات پلیسی نداریم. قبل از انقلاب در برخی از نشریات پاورقیهای
پلیسی چاپ میشد که بعدها بهصورت کتابهای جیبی منتشر میشد. در آن زمان انتشارات
آسیا وجود داشت که از یکسو کتابهای عامهپسند و عاشقانه منتشر میکرد و از سویی
دیگر رمانهای پلیسی که عمدتا پرویز قاضیسعید آنها را مینوشت را چاپ میکرد.
البته این رمانها بیشتر به درد نوجوانان میخورد تا افراد بزرگسال. از سویی دیگر
در قالب کتابهای جیبی امیر مجاهد و محمد دلجو، ماجراهای مایک هامر را مینوشتند.
جالب اینجاست که مایک هامر، آفریده یک رماننویس آمریکایی بود. البته این دو نفر
با این نویسنده کاری نداشتند و اصلا آثار او را ترجمه نمیکردند. آن شخصیت را
انتخاب کرده بودند و ماجراهای جدیدی را برای او خلق کرده بودند. این کتابها
خوانندههای خود را داشت اما اقبالی که در آن دوران به ادبیات پلیسی وجود داشت، بهتدریج
و با برافتادن سنت پاورقینویسی کم و کمتر شد. البته هیچگاه در ایران ادبیات
پلیسی بهعنوان یک شاخه جدی ادبیات مطرح نشده است.
.
چرا اینگونه ادبیات جدی گرفته نشده است؟
کاوه میرعباسی: اگر به جایگاه ادبیات پلیسی در دنیا نگاهی بیندازید، میبینید در کنار ۹۰کتاب
پلیسی عامهپسند که نمیتوان گفت ارزش ادبی بسیار بالایی دارند، شاید ۱۰رمان پلیسی
که ارزش ادبی هم دارند، پیدا شود. شناختهشدن این کتابها که ارزش ادبی دارند،
زمانبر است و افرادی که این رمانها را منتشر میکنند، به ارزش ادبی آثار توجه
نمیکنند. بارها دیده شده است که آثار تراز اول ادبیات پلیسی در کنار آثاری که
ارزش ادبی چندانی ندارند، منتشر میشوند. جایگاه ادبیات پلیسی جدی مشخص نشده است.
به همین دلیل نویسندگان و مترجمان شاخص و حتی خوانندگان فرهیخته نگارش، ترجمه یا
خواندن رمان پلیسی را دور از شأن خود میدانند. یکی از افتخارات زندهیاد محمد
قاضی این بود که میگفت: «در عمرم نه رمان پلیسی ترجمه کردهام و نه داستان پلیسی
خواندهام.»
چرا شخصیتی مثل پوآرو؛ کارآگاه رمانهای آگاتا
کریستی در میان مخاطبان بسیار شناخته شده است، سبیل و کلاه خاصش او را در یاد ما
زنده نگه میدارد و جهانی شده است اما در ایران شاهد چنین اتفاقی نیستیم. البته در
مجموعه تلویزیونی «نوار زرد» به کارگردانی پوریا آذربایجانی امیر آقایی نقش پلیس
را ایفا میکند و مخاطبان ما او را بهعنوان پلیس قبول کردهاند. چرا در ایران نمیتوانیم
شخصیتهایی بهاندازه پوآرو مطرح داشته باشیم؟
مهرداد مراد: در این زمینه با مشکلی مواجه هستیم؛ با نویسندگانی که علاقهمند به
نگارش داستانهای پلیسی هستند، در وهله اول، یاد پوآرو یا شرلوک هولمز میافتد
درحالیکه دوران این جنس کارآگاهها گذشته است و این افراد به شصت یا هفتاد سال
پیش تعلق دارند. رمانهای آگاتا کریستی که شخصیت اول آنها پوآرو بود، سال۱۹۲۰ چاپ
میشد و در بین سالهای۱۹۲۰ تا ۱۹۴۰ که با جنگ جهانی دوم همزمان بود، مردم زیر
بمباران این کتابها را میخواندند! وقتی به سایتهای فروش اینترنتی کتاب همچون
آمازون و… مراجعه میکنید، میبینید اولین رمان برتر پرفروش آنها، رمانهای
پلیسی هستند. در دنیا پرفروشترین کتابها، یا آثار فانتزی هستند و یا آثار پلیسی.
ادبیات پلیسی حدود ۱۵۰سال عمر دارد و میبینید هنوز مخاطب دارد چون این جنس
ادبیات، بسیار انعطاف دارد و مدام تغییر میکند. این روزها نویسندهای که در خارج
از ایران کتاب پلیسی مینویسد، بهسراغ پوآرو نمیرود بلکه شخصیتهای جدیدی خلق میکند.
شخصیتهای جدید پرفروش هستند. در دوران ما داستانهای پلیسی قهرمانان خاص خود را
دارند. قهرمانهایی همچون الکس کراس قهرمان رمانهای جیمز پترسون و جک ریچر قهرمان
داستانهای لی چایلد پرفروش هستند. البته در کنار این نویسندهها، نویسندگان بسیار
خوب ادبی هم داریم اما این افراد الان پرفروش هستند. همچنین در سالهای ۲۰۱۴ و
۲۰۱۵ و به مدت دو سال رمان «دختر گمشده» نوشته گیلین فلین بهعنوان پرفروشترین
کتاب دنیا قرار گرفت. رمان پلیسی کاملا دگرگون شده است و الان کسی بهدنبال دوباره
زنده کردن پوآرو نیست. اگر این کار را انجام دهد، زمین میخورد چون او مرده است.
الان شخصیتی که امیر جعفری در سریال «شهرزاد» ایفا میکند، خندهدار است چون برای
اینکه پوآرو را زنده کنند، سبیلهایی شبیه پوآرو برای او در نظر گرفتهاند!
یعنی شما به بازی امیر جعفری در این مجموعه نقد
دارید؟ از دید شما چگونه میشد این شخصیت را نشان داد؟
مهرداد مراد: نمیتوانم بهصورت بداهه بگویم چگونه میشد این شخصیت را ساخت چون به فکر
بیشتری نیاز دارد و از سویی دیگر داستان به سال۱۳۳۰ مربوط است و به تفکر بیشتری
نیاز دارد اما مطمئنا شبیه پوآرو نبودهاند!
وقتی رمانهای عاشقانه ایرانی را میخوانیم، در
اغلب آنها میتوان پایان داستان را از ابتدا حدس زد اما رمانهای پلیسی درامهای
فوقالعادهای هستند که اوج و فرود، آغاز و پایان بسیار خوبی دارند. چرا رمان
عاشقانه بیشتر از آثار پلیسی خوانده میشوند؟
عباس کریمی: در رماننویسی باید دو کفه پیرنگ و شخصیتپردازی را در نظر داشته باشیم. اگر
کفه پیرنگ از کفه شخصیتپردازی سنگینتر شود، رمان تفریحی میشود، یعنی روابط
داستان را پیش میبرند و درنتیجه برخی خوانندگان که آثار سهلوممتنع را میپسندند،
تمایلی به فکر کردن ندارند، به ارزش ادبی آثار کاری ندارند و تنها دوست دارند
ماجرایی را بخوانند این آثار را مد نظر قرار میدهند. باید این نکته را در نظر
بگیریم که رمان پلیسی بهدلیل ماهیتش بیشتر بهسمت تفریحی بودن میل میکند تا
تحلیلی؛ اما بسیاری هستند که باوجود تفریحی بودن رمان پلیسی، ادبیات را هم وارد آن
میکنند. از ادگار آلنپو تا مایکل کانلی و هنینگ منکل و… از این دسته نویسندگان
هستند که ازطریق ابزارهایی همچون تعلیق، شخصیتپردازی دقیقتر، توصیف، فضاسازیهایی
حتی شاعرانه و… ارزش ادبی به داستان پلیسی افزودهاند. بهعنوانمثال آدام
دایگلاش؛ کارآگاه داستانهای پیدیجیمز، شاعری است که با وجود کارآگاه بودن دوست
دارد شعر بنویسد. باید دید خواننده تمایل دارد چه کتابی را بخواند. مهمانان حاضر
در میزگرد؛ مهرداد مراد و کاوه میرعباسی هر کدام رمانهایی دارند که در این دسته
قرار میگیرند؛ مهرداد مراد کتابی بهنام «مرا به فردا برسان» دارد و کاوه
میرعباسی که بالغبر ۵۷ رمان ترجمه کرده است، رمان بسیار خوبی بهنام «سین مثل
سودابه» را منتشر کرده است. پایههای تحلیلی و تفریحی در این دو رمان در کنار هم
هستند و شخصیتپردازی بهقدری جذاب است که مخاطب را کاملا به خود جلب میکند.
البته در زمینه رمان پلیسی ایرانی بحثی وجود دارد که آیا این کارآگاهها ایرانی
هستند یا نه که این بحث؛ خود باید در میزگردی جداگانه مورد بررسی قرار گیرد اما
تنها این را میگویم که شخصیت اصلی این دو رمان ایرانی هستند و چون تمام وجوه آنها
ایرانی هستند، مخاطبان ایرانی آنها را قبول میکنند. ایرادی که من به مجموعه
«سرنخ» وارد میدانم این است که سعی کرده بودند شخصیت کارآگاه ایرانی باشد و حتی
لهجه اصفهانی برای او در نظر گرفته شده بود اما کارآگاه و دستیار ایرانی نبودند
چون عملکردشان همانند پلیسهای ایرانی نبود.
کاوه میرعباسی: یکی از دلایل این مسئله، به سلیقه مخاطبان ایرانی مربوط میشود. مخاطبان ما از
پیچیدگی گریزان است و کافی است کمی پیچیدگی در داستان وجود داشته باشد تا بهسرعت
آن را رها کند. او تمایل دارد آثاری سریعالهضم را بخواند. در غرب از میان ۱۰کتاب
پرفروش، دو رمان پلیسی هستند و حداقل یک رمان پلیسی در صدر فهرست پرفروشهای کتاب
وجود دارد اما در ایران چنین اتفاقی را شاهد نیستیم. هر کاری که در زمینه ترجمه
آثار پلیسی انجام گرفته است، برای ناشران زیان مالی بههمراه نداشته است اما شاهد
سود آنچنانی هم نبودهایم. آهسته و پیوسته پیش میرویم!
آقای میرعباسی شما از چهار زبان زنده دنیا
ترجمه میکنید که بسیار شایان توجه است. درباره این فعالیتها بگویید.
کاوه میرعباسی: تمام آثاری که ترجمه کردهام، رمان پلیسی نبودهاند. در میان ۵۷ رمانی که
ترجمه کردهام، پنج رمان پلیسی هم بوده است اما سرپرستی ترجمه و انتشار یک مجموعه
رمان پلیسی را داشتم که از سوی نشر نیلوفر منتشر شدند. درحالحاضر مجموعه دیگری را
آغاز کردهایم تحتعنوان ادبیات پلیسی امروز جهان که به برخی گونههای جدید که در
ادبیات پلیسی پیدا شدهاند پرداختهایم. ۱۶عنوان آماده شدهاند و ۱۵عنوان دیگر هم
در دست ترجمه هستند. خود من حدود یک سال از سال۱۳۸۲ تا سال۱۳۸۳ صفحهای را در
روزنامه ایران داشتم که در آن درباره رمان پلیسی مینوشتم. مقالات جدیای درباره
ادبیات پلیسی و تاریخچه آن نوشته شده بود. متاسفانه ادامه پیدا نکرد. قصد دارم این
مقالات را بهصورت کتاب منتشر کنم.
این مسئله هم نشان از مظلومیت ادبیات پلیسی
دارد. آقای مراد آیا فیلمنامههای پلیسیای که نوشته میشود میتوانند اقتباسهایی
از رمانهای پلیسیای که شما و دیگر عزیزان مینویسید، باشند؟
مهرداد مراد: طرح اولیه اولین رمان من؛ یعنی «مرا به فردا برسان»، طرح فیلمنامهای برای یک
مجموعه نودقسمتی بود. با یکی از مسئولان درباره ساختن این مجموعه صحبت کردم که از
طرح خوشش آمد اما از من پرسید که چهکسی قرار است این فیلمنامه را بنویسد و من
پاسخ دادم خودم آن را مینویسم. از سابقه من پرسید اما چون دو یا سه فیلمنامهای
که نوشته بودم را از من دزدیده بودند سابقه رسمی نداشتم. به من گفت یک قسمت را
بنویسم تا برای تمام قسمتها قرارداد ببندیم. درحالیکه قسمت نخست مجموعه را مینوشتم،
هوای نویسندگی به سرم زد و تصمیم گرفتم نویسنده شوم! سال۱۳۹۱ این کتاب منتشر شد.
سال۱۳۹۲ «قلبهای بیطپش» را نوشتم و امسال «الفبای» مرگ را منتشر کردم.
پس علت اینکه تصویری مینویسید این است که از
فیلمنامهنویسی کار خود را آغاز کردهاید.
مهرداد مراد: بهنظر من وقتی قرار است رمان پلیسی بنویسید، باید تصویری فکر کنید چون باید
داستانمحور و جذاب باشد نه فرمالیستی.
آثار هنرمند همچون فرزندان او است. چرا از
فرزندتان دفاع نکردید و وقتی دو فیلمنامه شما مورد سرقت ادبی قرار گرفت، اعلام
نکردید که به شما تعلق دارند؟
مهرداد مراد: دیر متوجه شدم. البته از حق خودم نگذشتهام و برنامههایی دارم که وقتی کامل
شد، نسبت به بازپسگیری فیلمنامههایم اقدام میکنم. بهنوعی این اتفاق هم مثل
داستانهای پلیسی پرتعلیق پیش میرود.
آقای کریمیعباسی رمان «هفت مرد از حالا» نامی
پر از تعلیق دارد. چگونه این رمان شکل گرفت؟
عباس کریمیعباسی: جالب است بدانید در زمان رونمایی از این کتاب من حضور نداشتم! ناشر بدون
نویسنده از کتاب رونمایی کرد و به من گفت به این دلیل این کار را انجام داده است
که یکبار با من تماس گرفته و من پاسخ ندادهام! منظور من این است که ببینید چقدر
ادبیات پلیسی مظلوم واقع شده است! این رمان براساس یک داستان واقعی نوشته شده است.
شخصیت اصلی این کتاب یکی از شهدای دوران جنگ تحمیلی است. او در سال۱۳۶۱ و در
کردستان یک نیروی اطلاعاتی ضدجاسوسی بود. او هوش بالایی داشت و در دانشگاه تهران
تحصیل میکرد و نفر دوم دانشگاه بود اما درس را رها کرد و به جبهه رفته بود. او
توانسته بود ستون پنجم دشمن را که معاون استانداری کردستان ایران بود پیدا کند. من
تنها همین خطداستانی را داشتم. داستانی جاسوسیمعمایی یا بهقول دیگر تریلر ساختم
که با شیوهای که مهرداد مراد داستان مینویسد شباهتهایی هم دارد. در پایان هر
فصل از این رمان، گرهی وجود دارد که داستان از این طریق پیش میرود. این کتاب الان
در هیچ کتابفروشیای نیست. ناشر اعلام کرده است که این کتاب در نمایشگاه کتاب بهعنوان
پرفروشترین کتاب این ناشر شناخته شده است اما کتاب را در بازار پخش نکرده است و به
من گفت هر کس کتاب را میخواهد به دفتر انتشاراتی مراجعه کند!
چرا به این رفتار ناشر اعتراض نکردهاید؟
عباس کریمیعباسی: چون تجربهای در نوشتن قرارداد نداشتم، الان نمیتوانم به این موضوع اعتراض
کنم! مشکلات نشر را کنار بگذاریم چون بهقدری این حوزه مشکل دارد که باید سیصد الی
چهارصد نشست برگزار کنیم تا این مشکلات را مطرح کنیم! اما درزمینه ادبیات پلیسی،
ناشران ما در شناساندن ادبیات واقعی پلیسی مطلوب عمل نکردهاند. ادبیات پلیسی
علاوهبر اینکه لحظات ما را پر میکند و به ما لذت خواندن میدهد، واقعیتها را
هم برای ما مشخص میکند. واقعیت این است که درباره تمام موضوعهای فرهنگی از دولت
قطع امید کردهایم اما اگر بتوانیم ناشران را مجاب کنیم که از ادبیات پلیسی حمایت
کنند، اتفاقهای بسیار خوبی برای مردم ما میافتد. بهعنوانمثال کاوه میرعباسی
جواهر و وزنهای در حوزه ادبیات پلیسی است که باید از او استفاده کرد. وقتی او با
این بار علمی که از نویسندگان مطرح جهان ترجمههای بسیار خوبی دارد، روی ادبیات
پلیسی تمرکز میکند، یعنی این ژانر از ادبیات مهم است. کاوه میرعباسی در زمینه
ادبیات پلیسی رمان «مسافری که با ستاره شمال آمد» اثر ژرژ سیمنون را ترجمه کرده
است. این کتاب یکی از بهترین ترجمهها از سیمنون است. در این کتاب بخشی هست که
کمیسر میگره بهدنبال پیتر لیتونانی است و تیر میخورد. این فضا بهقدری زیبا
تصویر شده است و ترجمه خوبی دارد که خود من هر زمان احساس میکنم نیاز دارم چیزی
بخوانم که به من ایده دهد، این فصل را دوباره میخوانم.
ترجمه بسیار رکن مهمی است. بسیاری از کتابها
با چند ترجمه در بازار هستند و وقتی این ترجمهها را باهم مقایسه میکنیم، به
تفاوت مترجمان پی میبریم چون در برخی از موارد انگار داستان عوض میشود. چگونه
فضای داستان اصلی را در ترجمه حفظ میکنید که درعینحال برای مخاطب ایرانی هم
جذابیت داشته باشد؟
کاوه میرعباسی: یک مترجم کاربلد باید سبک نویسنده را در ترجمه حفظ کند که این کار مستلزم این
است که به زبان مبدا و مقصد تسلط داشته باشد و البته به ادبیات مبدا و مقصد آگاه
باشد. بهعنوانمثال اگر ترجمههای من از سیمنون را در کنار ترجمههایم از کارلوس
فوئنتس بگذاریم، میبینیم شباهتی به هم ندارند درحالیکه هر دو کتاب در ژانر
ادبیات پلیسی قرار میگیرند. جالب اینجاست استقبال مخاطبان از کتابهایم بههیچعنوان
باسلیقه شخصی خودم هماهنگ نیست و آثاری که خودم بیشتر دوست دارم از سوی مخاطبان
کمتر مورد استقبال قرار میگیرد!
آیا میتوانیم سلیقه خوانندگانمان را تغییر
دهیم؟
کاوه میرعباسی: از دید من نمیتوانیم. البته منظور من اصلا کیفیت سلیقه مخاطب نیست و تنها بحث
تغییر را مد نظر قرار دادهام. حکایت خواننده ایرانی حکایت نصرالدین زمانی که تار
میزد، است! نصرالدین فقط یک سیم تار را میزد. به او گفتند معمولا تمام سیمها را
میزنند و او پاسخ داد آنهایی که تمام سیمها را میزنند، هنوز نمیدانند از کدام
سیم خوششان میآید. خواننده ایرانی سیم مورد علاقه خود را پیدا کرده است، سیمهای
دیگر خوشصداتر یا بدصداتر نیستند اما او سیم خودش را مینوازد!
عباس کریمیعباسی: خواننده ایرانی بهنوعی سادهنویسی در متن عادت کرده است.
مهرداد مراد: در سراسر دنیا مخاطبان آسانخوانی را دوست دارند. مگر مهد رمان نو فرانسه
نیست؟ اغلب رمانهای نو از فرانسه آمدهاند. فکر میکنید پرفروشترین نویسنده
فرانسوی آن هم در کشوری که پرمدعاترین نویسندگان و خوانندگان را دارد، چه کسی است؟
گوییلوم موسو که عاشقانهنویس است! یعنی در فرانسه که فرانسویان معتقد هستند
بالاترین سطح شعور را در خواندن و نوشتن کتاب دارد، شرایط بر همین منوال است، دیگر
وای به حال ایران!
کاوه میرعباسی: پرفروشترینها سالبهسال تغییر میکند اما گوییلوم موسو کسی است که بیشتر
از همه پرفروش شده است و بلافاصله بعد از موسو، میشل بوسی؛ نویسنده رمانهای پلیسی
قرار دارد. البته رمان نو را نباید در مقابل ادبیات عامهپسند قرار داد. رمان نو ادبیات
دیریاب ملالآوری است که در دورهای خاص ظهور کرد که عدهای میخواستند ناقوس مرگ
رمان را بهصدا دربیاورند اما خوشبختانه ادبیات آمریکای لاتین با رئالیسم جادویی
ظهور کرد و این حرکت نافرجام ماند. خود من دل خوشی از رمان نو ندارم و از دید من
جریانی ادبی بود که بنبست آن در خودش مستتر بود.
مهرداد مراد: بهنظر من نویسندگان میتوانند سلیقه مخاطب را تغییر دهند اما اول باید نویسندهای
باشد تا بتواند این کار را به سرانجام برساند. امسال که به نمایشگاه بینالمللی
کتاب تهران رفتم، وزیر ارشاد در بازدید خود گفت: «سال۱۳۹۵ حدود ۸۵عنوان کتاب منتشر
کردهایم.» این صحبتها در جمعی مطرح شدند که چندهزار نویسنده در آن حضور داشتند و
از میان آنها تعداد افرادی که هنوز مینویسند، حتی به اندازه انگشتان دست هم
نیست! این مسائل علت دارند. باید دید چه میشود که آثار فرمالیستی و رمان نو مورد
استقبال قرار میگیرد؛ دلیل این است که ترجمههای خوب بسیار زیادی از این آثار
وجود دارد. نویسنده با فضای کار آشنا میشود اما نویسندگان پلیسی ما با فضای کار
آشنا نیستند؛ ژانرها را نمیشناسند. ما یک ژانر جنایی داریم که بهعنوان مادر
ادبیات پلیسی محسوب میشود. این ژانر مادر به ژانر پلیسی، ژانر جاسوسی، ژانر جنایی
که همان نوآر است و… شاخه پلیسی باز به زیرشاخههای پلیسی، سرنخ و… تقسیم میشود.
نویسندهای که میخواهد رمان پلیسی بنویسد، باید تمام این ژانرها را بشناسد. او
باید با ترجمه کتابهای ژانرهای مختلف آنها را بشناسد اما بهعنوانمثال جهانکتاب،
آثار سیمنون و دو یا سه نویسنده قدیمی را منتشر میکنند. واقعا از برخی از نظرات
تعجب میکنم. یکی از نویسندگان میگفت که وقتی ما کارآگاه نداریم، چگونه در این
ژانر بنویسیم؟! این دوستان هنوز نمیدانند اسم افسر آگاهی، کارآگاه است! ما برای
نگارش داستان پلیسی به جرم و کارآگاه نیاز داریم. لازم نیست کارآگاه حتما خصوصی
باشد و اصلا نسل داستاننویسی کارآگاه خصوصی برافتاده است. حتی در آمریکا و اروپا
هم کارآگاه خصوصیهای اندکی کار میکنند و در این داستانها هم از افسران جنایی
دولتی بهعنوان کارآگاه استفاده میشود. البته برای این منظور باید نویسنده،
سازوکارهای پلیس ایران را بشناسد. یکبار به رئیس دایره جنایی مراجعه کردم و او
تعجب کرده بود که یک نویسنده با او درباره سازوکارهای پلیس صحبت میکند چون میگفت
تنها بازیگران و کارگردانها به او مراجعه میکنند. میگفت حتی فیلمنامهنویسان هم
به او مراجعه نکردهاند!
منظور شما این است که چون واقعیت را به تصویر
میکشند، برای تیپسازی باید به کارشناسان این حوزه مراجعه کنند.
مهرداد مراد: بله دقیقا. نویسنده باید پژوهشگر باشد و در مورد نویسنده پلیسی این مسئله
بسیار مهمتر است. اگر به هر کدام از کارآگاهان مراجعه کنید، دنیایی از داستان
دارند اما هیچکس سراغ این افراد نمیرود! روزی بههمراه کاوه میرعباسی جایی بودیم
که بحث درباره ژانرهای سینما مطرح شد. یکی از دوستان که بسیار مطرح هم هست، گفت که
نمیتوانیم برخی ژانرها همچون وسترن را در ایران پیاده کنیم اما در مقابل،
ژانرهایی مثل دفاعمقدس را تولید کردهایم! از او پرسیدم چرا برخی ژانرها همچون ژانر
وحشت را در نظر نمیگیریم؟ پاسخ داد که مردم ما نمیترسند و برای مردمی که نمیترسند
احمقانه است سینمای وحشت بسازیم! هالیوود از هر ۱۰فیلم که میسازد، چهار فیلم در
ژانر وحشت میسازد. پس باید بگوییم که آنها بسیار ترسو هستند!
عباس کریمیعباسی: من یکی از دوستانی هستم که مهرداد مراد درباره آنها صحبت کرد! ما در ایران
کارآگاه خصوصی نداریم و اصلا مجوزی برای فعالیت کردن این افراد وجود ندارد.
درنتیجه اگر در یک داستان شخصیت اصلی را کارآگاه خصوصی انتخاب کنیم، از پایه
داستان را برای مخاطبان ایرانی باورناپذیر کردهایم. از سویی دیگر معلوم است که
کارآگاه دولتی داریم چون این بحث از نام اداره آگاهی هم پیداست. منظور من این است
که نمیتوانیم کارآگاه خصوصی داشته باشیم اما میتوانیم در آثار خود از کارآگاههای
دولتی استفاده کنیم. همچنین بهرغم احترام به صحبتهای مهرداد مراد اعتقاد ندارم
دوران کارآگاه خصوصی گذشته است؛ جیکیرولینگ که همه میدانیم مجموعه هری پاتر او
با استقبال بسیار گستردهای مواجه شده است، با نامی مستعار که تا مدتها هیچکس
نمیدانست خود رولینگ است اقدام به نگارش کتاب پلیسی کرد و کورومان استرایک خلق
شد. نخستین کتاب رولینگ با حضور کارآگاه کورومان استرایک؛ یعنی «آوای فاخته» در
سال۲۰۱۳ و در چاپ اول یکمیلیون نسخه فروخت. سه کتاب «آوای فاخته»، «کرم ابریشم» و
«ردپای شیطان» هم توسط ویدا اسلامیه ترجمه شده و در ایران پرفروش است. این کتابها
بارها به چاپ رسیدهاند. حتی بیبیسی براساس این کتاب، سریال ساخته است. پس
مجموعه کورومان استرایک پرمخاطب است. از سویی دیگر این کتابها تنها پلیسی نیستند
و تحلیل هم دارند، مد، هالیوود، پشتپردهها و… در «آوای فاخته» به نقد کشیده
شدهاند. فکر میکنم منظور مهرداد مراد این است که دوران تقلید کردن از کارآگاهان
خصوصی بهشکل کلاسیک بهسر آمده است که من هم با این نظر کاملا موافق هستم اما در
دنیا دوران کارآگاه خصوصی بهسر نیامده است همانطور که گونههای دیگر ادبیات
همچنان به زیست خود ادامه میدهند؛ هنوز نوآر داریم اما نئونوآر هم پدید آمده است.
رمانهای پلیسی به سبک سیمنون هنوز نوشته میشود. یا رمان «الفبای مرگ» نوشته
مهرداد مراد رمانی است که کارآگاه ایرانی دارد کاملا ایرانی است و قابلباور. مهم
این است که ایرانی بنویسیم. بهعنوانمثال الان که فکر میکنم، احساس میکنم در
زمان نگارش «هفت مرد از حالا»، تحت تاثیر زبان انگلیسی، «از حالا» را معادل «From now» قرار دادهام.
البته محتوا کلا فارسی است.
مهرداد مراد: من هنوز هم اعتقاد دارم دوران کارآگاههای خصوصی بهسر آمده و آنها کمفروش
شدهاند. سوال این است که اگر جیکیرولینگ آن رمانها را ننوشته بود باز هم این
آثار پرفروش میشدند؟
عباس کریمیعباسی: بله. چون این روزها مایکل کانلی هم رمانهایی مینویسد که کارآگاه خصوصی هری
بوش در آن حضور دارد و سریال هم از آن ساخته شده است. منطبق با فرهنگ جامعه باید
کارآگاه را انتخاب کرد. اگر هری بوش را ما در ایران خلق میکردیم، نه کسی آن را میخواند
و نه سریال آن ساخته میشد.
کاوه میرعباسی: من هم معتقد نیستم که کارآگاه خصوصی از مد افتاده است اما سالیانسال ادبیات
پلیسی عمدتا در قبضه کشورهای آنگلاساکسون و فرانسه بود اما در بیست یا سی سال
گذشته و مخصوصا از اوایل قرن بیستویکم شاهد ظهور ادبیات پلیسی در بسیاری کشورهای
دیگر هم هستیم. شاخصترین ظهور در کشورهای اسکاندیناوی و مشخصا در سوئد است. در
این کشورها ما با کارآگاه خصوصی سروکار نداریم و در ۹۰درصد داستانهایی که در این
کشورها میگذرد، کارآگاه، مامور پلیس دولتی است. احتمالا در این کشورها کارآگاه
خصوصی چندان رایج نیست. از سویی دیگر در ادبیات پلیسی اسپانیا، اغلب پلیسیهای
موفق آن دسته از آثار هستند که کارآگاه خصوصی دارند. در کوبا یک پلیسینویس برجستهای
هست که شخصیت اصلی آن، پلیس دولتی کمونیست است و یا نویسندهای چینی بهواسطه یک
کارآگاه که مامور پلیس هم هست، فسادهای سیستم مالی در چین را افشا میکند. نمیتوان
وجود نداشتن کارآگاه خصوصی را بهعنوان مانعی برای رشد ادبیات پلیسی قلمداد کرد.
مینا صفار