ماندن میان دوراهی حق و
باطل؛ انتخاب
و تصمیماتی که از همان روز واقعه
تا به امروز آدمی را به کشمکشهای مداوم
واداشته است. هنر و دنیای تصویر از دیرباز، این درگیری سراسر پتانسیل را سوژه
مناسبی دیده و هرساله داستانهای مختلفی را با درونمایههای گوناگون در قاب
تلویزیون روایت میکند. در این خصوص داریوش
یاری سازنده مستند نامی«کربلا جغرافیای یک تاریخ» امسال در شبکه یک، سریال ۱۰
قسمتی «هاتف» را ارائه داده است. با این کارگردان درباره سریال مناسبتیاش، به گفتوگو
نشستیم که آن را ملاحظه میکنید.
سریال «هاتف» چطور پرداختن به مقوله عاشورا و تلفیق
آموزههای دینی واجتماعی درآثار
نمایشی (سریال) را به تصویر کشید؟
این جمله معروف «کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا» به آن
معناست که همه جا کربلاست و هر روز عاشوراست، این یعنی که هر لحظه ما در شرایط حقخواهی
و عدالتطلبی و در شرایطی قرار میگیریم که میتوانیم کتمان حقیقت کنیم یا با ظالم
و مظلومی روبهرو میشویم که باید دست به انتخاب بزنیم و ببینیم که در کنار کدامیک
قرار خواهیم گرفت؛ هر لحظه شرایطی را تجربه خواهیم کرد که در آن میتوانیم نانی حلال
یا حرام را به خانه و زندگی خود ببریم؛ هرلحظه و هرلحظه و هرلحظه در شرایط اجتماعی
یا روزگاری که در آن زندگی میکنیم اتفاقاتی میافتد که آن اتفاقات این جمله را تداعی
میکند «کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا». بنابراین همه جا کربلاست و هر لحظه عاشوراست؛
لذا وقتی ما به این عبارت باور و اعتقاد داریم، آن وقت باید فکر کنیم در روزگار امروز
ما که هر جای آن کربلا و هر لحظهاش عاشوراست، آدمی کدامیک از رگههای نهضت بزرگ عاشورا
را نیاز دارد که بتواند خودش را از این وضع موجود بحرانزده اخلاقی خلاص کند؛ یکی از
آن رگههایی که به نظر ما رسید، این است که ما مردمانی هستیم که شعار عدالتطلبی و
حقطلبی را بهخوبی سر میدهیم اما این دو را تا وقتی دوست داریم که پشت در خانه ما
هستند و همین که میخواهند وارد خانهمان شوند، خودمان جزو کسانی میشویم که سر حق
و حقیقت را بالای نیزه میبریم و حقیقت را کتمان میکنیم. این مورد یکی از رگههای
مهمی بود که سعی کردیم در سریال «هاتف» پیگیر آن باشیم. یکی دیگر از مسائل مهمی که
در واقعه عاشورا وجود دارد، مسئله مهم تصمیمگیری در بزنگاه تاریخی زندگی هر کسی است،
هر کدام از ما در زندگی خودمان یک بزنگاه مهم تاریخی داریم که باید در آن تصمیم بگیریم؛
این کار را حسینبنعلی(ع) در سال شصت هجری کرد و نتیجه آن را در سال شصت و یک هجری
به منصه ظهور رساند، این است که برای آن تصمیم هم باید ایستاد، ما در جامعهای زندگی
میکنیم که اتفاقات بسیاری را میبینیم و باید درباره آنها تصمیم بگیریم و ببینیم
آیا این گونه هستیم یا نه؛ همه اینها تلنگرهایی است که سریال «هاتف» تلاش کرد به بیننده
بزند؛که اگر ما توانستیم در بزنگاه مهم تاریخی تصمیم خودمان را بگیریم و انتخاب خود
را داشته باشیم، حتی اگر گناهمان بردن کاروان سیدالشهدا (ع) به سرزمین کربلا باشد،
در صورتی که بتوانیم همچون حر تصمیم خود را بگیریم میتوانیم مانند او رستگار شویم.
شخصیت پردازیها در سریال «هاتف» باورپذیر و قابل درک
بودند، در حالی که بسیاری از کارهای مذهبی مخصوصاآنها که با واقعه عاشورا گره میخورند
کمی ماوراییترند؛ چرا خواستید که«هاتف» رئال باشد؟
ما به همراه گروه کارشناسی محترم «سیما فیلم»، جناب
حسین یادگاری و آقای تاج الدینی و خانم فروغ فروهیده بهعنوان نویسنده و تهیهکننده
محترم آقای نعمت چگینی، تلاش داشتیم که سریال مثل زندگی مردم باشد و از این دست دیالوگهای
عجیب و غریب فیس بوکی و… دیالوگهایی که در سردر مساجد هم بهزور میتوان پیدا کرد
را به کار نبریم، اما از طرفی میخواستیم دیالوگها شبیه زندگی مردم هم نباشند و در
واقع دیالوگها دراماتیک و قصهگو باشند و این نکته مهمی است. خیلی وقتها فکر میکنیم
دیالوگ باید شبیه زندگی باشد و همه را واقعی میکنیم، در حالی که معتقدم واقعیت نمایشی
خیلی خیلی با واقعیت بیرون از نمایش که در زندگی جاری ما روی میدهد، فرق دارد. هر
گاه بخواهیم به آن واقعیت احترام بگذاریم و بهصورت مستقیم وارد سینما و تلویزیونش
کنیم، فیلمنامه سقوط خواهد کرد. ما به این موارد حواسمان بود و فکر کردیم آدمهایمان
خیلی خیلی خوب نباشند، خیلی خیلی بد هم نباشند؛ مگر چه تعداد آدم خیلی بد در جامعه
داریم و چه تعداد آدم خیلی خوب داریم، آدمهای ما طیفی از انسانهای متوسط و خاکستریاند
و در شرایطی که قرار میگیرند و قرار است تصمیم بگیرند، تصمیم نمیگیرند و خودشان را
توجیه میکنند و توجیه دری میشود که از آن وارد شده و وقتی وسوسه شدند، شروع میکنند
به کتمان حقیقت و وقتی کتمان حقیقت کردند، میشوند خواهر ریحانه، حاجی خلیل، مادر
و حتی خود ریحانه. ما شخصیت ریحانه را هم خاکستری دیدیم زیرا او هم وسوسه میشود. درمجموع
فکر کردیم هر چقدر به طرف شخصیتهایی از جنس خاکستری برویم اما درعین حال مسائل و تصمیمات
داستانی آنها را هم بهخوبی نشان دهیم، ممکن است برسیم به این نقطه که افرادی را در
تلویزیون به نمایش بگذاریم که وقتی مردم آنها را میبینند باورش میکنند و زندگی آن
افراد برایشان جذاب میشود، چراکه شبیه زندگی خودشان است.
۱۰ قسمت برای روایتی چون «هاتف» کافی بود؟ لازم نبود
تعداد قسمتها بیشتر باشند؟
به نظرم «هاتف» باید در همین ۱۰ تا ۱۲ قسمت روایت
میشد، چون مسئله و ایده مهم داستانی این را میطلبد. ما بازیگر معروفی را آوردیم تا
در کار بازی کند اما شرط گذاشت که سریال باید در سی قسمت تولید شود، تا همکاری
کند.
برای این که خودش دیده شود؟
بله، برای این که دیده شود.
شما چه جوابی دادید؟
من به او گفتم که شما سریال صد قسمتی هم بازی کردهاید،
هنوز از این که دیده شوید سیر نشدهاید؟ از نظر من ۱۰ قسمت کافی بود چون اگر قرار بود
کار سی قسمت باشد باید یک سری اتفاقات دیگر رخ میداد. البته بسیاری از نویسندگان و
کارگردانان وقتی میگویی کار سی قسمت است بسیار راغب میشوند و کار را آن قدر کش
میدهند تا به سی قسمت برسد.
زمان نگارش فیلمنامه در کنار فروغ فروهیده بودید یا
فیلمنامهای تکمیل و آماده به شما ارائه شد؟
در جلسات مختلفی که برای طرح میگذاشتیم با آقای فریدون
فرهودی، آقای حسین تراب نژاد، خانم فروغ فروهیده، آقای تاجالدینی و آقای حسین یادگاری
(که این دو نفر از کارشناسان «سیمافیلم» بودند)، مینشستیم و گپ میزدیم. متنهایی
نوشته شد و خط خورد، نوشته شد و مچاله شد تا در نهایت مورد تایید قرار گرفت و به طرح
خیلی جامع و پختهای رسیدیم که در حدود صد صفحه بود، ما در روز عید فطر به یک طرح نهایی
رسیدیم و بعد خانم فروهیده به سرعت با توانایی که داشتند، نگارش فیلمنامه را آغاز کردند.
قبل از انتخاب زیبا بروفه برای بازی در نقش ریحانه با
چند بازیگر گفتوگو کرده بودید؟
ما با خیلی از بازیگران زن سینمای ایران صحبت کردیم،
به دلیل این که شخصیت اول عمده کارهایی که من میسازم خانم هستند، بسیار دوست داشتم
شناخت و نگاه درستتری نسبت به بازیگران زنمان پیدا کنم، به همین دلیل این فیلمنامه
را بهانه کردم و برای تعداد زیادی از بازیگران عزیز فرستادم، اما بهانههای خاص و عجیب
و غریبشان برای من جالب بود و باعث شناخت بیشتر من از این مقوله شد؛ بهانههایی مثل
این که در کربلا بمب میگذارند، کشته میشویم، میترسیم به کربلا بیاییم، اگر فیلم
دینی کار کنیم به ما میگویند از دولت پول گرفتند یا ادا درآوردند و اینها برای من
بسیار دردناکتر از خیلی مسائل بود؛ طبیعی است هر کار و پروژهای سختیها و گرفتاریهای
خودش را دارد اما این موارد غیرطبیعی را که در روند تولید کار میدیدم، با خودم
میگفتم چرا باید این طور باشیم، چرا باید به این شکل تصمیم بگیریم، آیا این تصمیمگیری
درست است؟ البته شاید نگاه من غلط است و آنها در بزنگاه مهم، انتخاب و تصمیم درستشان
را گرفتند و من داریوشِ یاری هستم که انتخاب و تصمیمم غلط است.
اتفاقا زیبا بروفه بازی قابل قبولی را از خود ارائه
داد و انتخاب او غلط نبود.
من با خانم بروفه کارکرده بودم؛ او در روند تحلیل و
تجزیه و بازی نقش، حالی غریب، شوریدگی و شیدایی و در عین حال تعقل دارد. همزمان با
یک خانم و آقا، با خانم بروفه هم صحبت کرده بودم، زمانی که او طرح را خواند، خیلی آن
را دوست داشت و آمد و گفتوگو کردیم و فهمیدم حال و هوای خوبی در رابطه با موضوع و
واقعه عاشورا دارد؛ همه این موارد، پلها و بهانههایی شد که یک بار دیگر در چهارمین
پروژه دلهای ما به هم گره بخورد؛ من به او اعتماد کردم و او هم به ما اعتماد کرد و
الان خیلی خیلی خوشحالم که این کار قسمت هیچ یک از آن بازیگران نشد بلکه قسمت خانم
زیبا بروفه شد و از این بابت از پروردگار را خیلی شاکرم.
در ادامه صحبتهای شما شاید بتوان این طور برداشت کرد
که حضور در چنین کاری که به نام ائمه (ع) مزین است خیلی به تصمیمات زمینی وابسته
نیست.
بله، امام حسین (ع) شهید انتخاب است، کسی که بخواهد
برای او کار کند انتخاب شده خودش است؛ تنها کسی که زورچپان این پروژه محسوب میشود،
داریوش یاری است.
اینکه داریوش یاری حساسیت زیادی روی متن دارد صحت دارد؟
بله، خیلی زیاد.
این حساسیت باعث نمیشود بازیگر دچار محدودیت شود و
از بداهه و بروز خلاقیت دور بماند؟
اساسا بازیگر بدون بداهه بازیگر نیست؛ من حساس به این
معنا نیستم که بخواهم بازیگر واو به واو دیالوگ را بگوید بلکه از بازیگرانم تحلیل و
تجزیه میخواهم، اینکه ببینم الان و در این لحظه ما چه اطلاعات و احساساتی را باید
به بیننده انتقال دهیم و زمانی که اینها را پیدا کردم باید در جستوجوی ابزارش باشم،
تا بفهمم با چه میزانسن، دکوپاژ، ریتم، رنگ، اندازه قاب و..باید .آنها را به تماشاگران
انتقال دهم. لذا گفتوگویی که با آنها دارم در جهت این است که کشفیات خودم گسترش پیدا
کند و فهم و معرفت خودم بیشتر شود و در ضمن به زبان مشترکی با بازیگران در آن سکانس
برسم.
صحبتهای پایانی خود را بفرمایید.
فیلم ساختن برای مردمی که پر از شور و احساسات حسینی
هستند خیلی خیلی سخت است، شاید به همین دلیل است که خیلی از همکاران من کمتر جرات
میکنند وارد این عرصه شوند اما من چون بازیگوش و کمسواد هستم این جرات را دارم و
وارد میدان میشوم تا برای مردم کاری بسازم که از شور و هیجان و اندیشه و مفاهیم والای
انسانی حرف بزنم که متعلق به آن نهضت است؛ این بسیار دشوار است و جالب است شما بدانید
مردم ما خودشان مملو از این شور و احساس حسینی هستند، اگر اینها نبودند در طول این
۱۴۰۰ سال، حادثه، حادثه
میماندو شخصیتها در کربلا؛ اما مردم با معرفت و شور حسینیشان بودند که توانستند با
درک درستی که از واقعه دارند این حادثه را به حماسه بکشانند و این شخصیتها را به اسطوره
تبدیل کنند؛ حالا من داریوش یاری قصهگو و حادثهپرداز، چگونه میخواهم فیلمی بسازم
برای مردمی که از حادثه حماسه میسازند؛ شاید این همان دلیل سخت و ترسناکی است که خیلی
از ما کمتر جرات میکنیم به میدان بیاییم و برای مردم از حسین بن علی (ع) و واقعه عاشورا
قصه بگوییم.
(باکس)
چاووشی ازما پول گرفته است
در خبرها دیده شد که محسن چاووشی و سپس
محمد اصفهانی خواننده تیتراژ «هاتف» هستند، به چه دلیل این اتفاق عملی نشد؟ چرا این
اخبار را رسانهای کردید؟
اقای چاووشی به گونهای در مطبوعات صحبت
کرده بود که ما را دروغگو قلمداد کرده بود، به شکلی که گویا ما گفتوگویی با او نکرده
بودیم، اما مدیر روابط عمومی پروژه و آقای نعمت چگینی با آقای چاووشی صحبت کرده
بودند (من هم از لحظه به لحظه کار باخبر بودم) و به قرارداد مکتوب رسیدند، تابع آن
قرارداد پولی به آقای چاووشی پرداخت شد اما چون در ادامه کار، به هر دلیلی این مبلغ
بهموقع پرداخت نشد، آقای چاووشی ابراز کردند که چنین چیزی از اساس وجود نداشته و ما
را دروغگو خواندند، در حالی که این طور نبود و مردم و خود آقای چاووشی هم بدانند که
او با تهیهکننده ما گفتوگو کرده، قرارداد بسته و پول گرفته است. شاهدانی در آنجا
وجود داشتند که میتوانند شهادت دهند؛ مگر این که مانند شخصیت ریحانه همه به نقطه اول
قصه برویم و کتمان شهادت را آغاز کنیم. این یعنی همان کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا؛
ماجرای آقای اصفهانی هم همین طور بود؛ درواقع تهیهکننده من با او قرارداد بست و قرار
شد که کار کنند و پیش قسطی پرداخت شد، آقای اصفهانی عزیز هم کارهایشان را کردند، درباره
شعرها با هم به تفاهم رسیدیم و بسیار با سعه صدر با من برخورد کردند، چندین جلسه هم
با یکدیگر گفتوگو کردیم اما متاسفانه بنا به دلایل مالی و با توجه به زمان انتهایی
کار و وجود تنگدستی، آقای اصفهانی ترجیح دادند که این همکاری را با ما ادامه ندهند
اما من امیدوارم زمانی که مسائل مالی حل شد بتوانیم با کمک دوستان «سیمافیلم»، قطعهای
که زحمت کشیدند و اجرا کردند را با پرداخت همه هزینهها بگیریم تا در پخشهای آتی این
سریال از آن استفاده کنیم. آقای اصفهانی بسیار بزرگوارانه و بزرگمنشانه با ما رفتار
کرد و حیف است که این سریال از صدای گرم، دوست داشتنی و معنوی او بینصیب باشد. من
از طرفداران پروپاقرص او هستم، هرچند که نسبت به آقای چاووشی این اصرار را نداشتم اما
نسبت به آقای اصفهانی این اصرار را دارم و معتقدم حتی اگر قرار است در پخشهای بعدی
این صدا در سریال شنیده شود، باز هم ارزش آن را دارد که این کار را بکنیم.
لیلا سلمانی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است