این مترجم و پژوهشگر تاریخ ادبیات فارسی در رابطه با آشنایی
کارآموزان برای ارتباط وسیعی که میان ادبیات و سینما وجود دارد سخنانی ارائه کرد.
وی بیان کرد: سینمای بیادبیات جذابیتهایش برای مخاطبان را از دست
میدهد و قرار است در این کارگاه به شاخصترین نمونههای آثار اقتباسی در سینما و مهمترین
داستانهای کوتاه در یک قرن اخیر اشاره شود.
وی با اشاره به اینکه اشتراک اساسی سینما و ادبیات در روایت است،
افزود: شیوهها و سبکهای جدیدی در
ادبیات و سینما به وجود آمده که در قالب پستمدرنیسم یا عناوینی این چنین مطرح میشود.
همه ما بهصورت عینی و شهودی میدانیم که وقتی فیلم میبینیم بهدنبال روایت
هستیم. روایت یعنی قصه یا داستانی که ابتدا و انتها و میانه داشته باشد. وقتی به
پشت سرمان نگاه میکنیم و زندگیمان را میبینیم همه یک روایت است.
وی ادامه داد: نقاط افتراق هم میان سینما و ادبیات کم نیستند. فیلم
را ما معمولا در جمع میبینیم اما رمان و داستان را در خلوت و تنهایی خودمان میخوانیم.
کتاب را هرجا که بخواهید میتوانید کنار بگذارید و هرجا خواستید ادامه دهید اما
فیلم را در یک جلسه و نشست میبینیم. گاهی اوقات با یک کتاب روزها و هفتهها و
ماهها را میگذرانید. طبعا ارتباطی هم که در این میان برقرار میشود خیلی عمیقتر
است. فیلم وسعت داستان را ندارد بنابراین خیلی از
جزئیات در فیلم حذف میشود. درحقیقت ما در مقابل فیلم خیلی فعال نیستیم. انفعال ما
در سینما بیشتر از ادبیات است. ما در خواندن یک کتاب میتوانیم درنگ
کنیم و هروقت خواستیم به عقب برگردیم و بازنگری کنیم.
دهقانی با اشاره به اینکه بسیاری از توصیفها یا اطلاعات داستان در
ده یا بیست صفحه نوشته میشود گفت: درحالی که در یک فیلم میتوانیم در چند ثانیه
تمامی این توصیفات را قرار بدهیم. ما در داستان راوی داریم که میتواند بهشکلهای
مختلف باشد اما در سینما عموما ما راوی نداریم. راوی به درون شخصیتها نفوذ میکند
و از افکار و احساساتشان آگاهمان میکند. اما سینماگر معمولا چنین ابزاری را در
اختیار ندارد.
دهقانی سپس بیان کرد: باتوجه به این اشتراکات و افتراقها باید
بگوییم اقتباس وقتی اتفاق میافتد که یک داستان یا رمان را تبدیل به فیلمنامه
کنیم. آقای عقیقی درمورد این که چه نکاتی را در این راه باید رعایت کنیم در کارگاه
بعدی توضیح خواهند داد. ما به کمک آقای عقیقی دو فیلم را در نظر گرفتیم که از
ادبیات معاصر ما وام گرفتند. هر دو فیلم هم در تاریخ سینمای ایران به حالت کلاسیک
درآمده است؛ یک فیلم اقتباس فرمانآرا از «شازده احتجاب» گلشیری و یکی هم اقتباس
از کتاب «آرامش در حضور دیگران» به کارگردانی ناصر تقوایی.
وی توضیح داد: نقطه قوت فیلم آقای تقوایی در تفاوتها و تغییراتی
است که بین داستان تا فیلم ایجاد کرده است. در داستان شخصیتهای زن اغلب اسم
دارند. تمامی شخصیتهای اصلی و فرعی دارای نام هستند. اما جالب است که مردهای
داستان هیچکدام نام ندارند و مثل حکایتهای قدیم تیپ آنها عنوان میشود مثل
سرهنگ، دکتر و …. اما در فیلم این قاعده متفاوت میشود.
دهقانی بیان کرد: گاهی بعضی شخصیتهای مرد اسم پیدا میکنند و شخصیتهای
زن اسمشان را از دست میدهند. اما مشخص است تا حد زیادی کارگردان تلاش دارد تیپها
را نگه دارد و کاراکتر نسازد. یا بهطور مثال در داستان کلاغ، عنصر مهمی است که در
فیلم نداریم و اتفاقا بهجای آن از صدا و تصویر جغد استفاده شده است. کارگردان با
یک صحنه و صدای جغد میتواند میان «بوف کوف» صادق هدایت و داستان ساعدی هم ارتباط
ایجاد کند.
در ادامه این نشست محمد دهقانی به بررسی تفاوتهای میان دو داستان «شازده
احتجاب» و «آرامش در حضور دیگران» با فیلمهایشان به کارگردانی بهمن فرمانآرا و
ناصر تقوایی پرداخت. در بخشهایی از این کارگاه صحنههایی از این دو فیلم نیز
نمایش داده شد.