نسل جدید مثل نسل ما و قدیم‌ترها با شاهنامه ارتباط ندارند | پایگاه خبری صبا
امروز ۲۷ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۲۲:۰۵
شهرام کرمی:

نسل جدید مثل نسل ما و قدیم‌ترها با شاهنامه ارتباط ندارند

متاسفانه نسل جدید مثل نسل ما و قدیم‌ترها با شاهنامه ارتباط ندارند و عجین نیستند. من با این کار خواستم به شاهنامه و ادبیات کشورمان ادای دین کنم

نمایش «چه کسی سهراب را کشت؟» با
نویسندگی و کارگردانی شهرام کرمی از ۲۱ شهریورماه ساعت ۱۹ در سالن قشقایی مجموعه
تئاتر شهر روی صحنه رفته است. بهرام شاه‌محمدلو، رویا افشار، فرید قبادی، سروش طاهری،
حسین پورکریمی و آبان حسین‌‌آبادی به‌عنوان بازیگر در این نمایش ۸۵ دقیقه‌ای که
تازه‌ترین اثر «گروه تئاتر شایا» است، حضور دارند. به بهانه اجرای نمایش «چه کسی
سهراب را کشت؟» که برداشتی مدرن از داستان رستم و سهراب است، با شهرام کرمی؛
نویسنده و کارگردان این نمایش گفت‌وگو کرده‌ایم.

«چه کسی سهراب را کشت؟»
برداشتی مدرن از داستان رستم و سهراب اثر ابوالقاسم فردوسی است. چقدر در تئاتر و
سینمای ما به شاهنامه پرداخته شده است؟

متاسفانه نسل جدید مثل نسل ما و
قدیم‌ترها با شاهنامه ارتباط ندارند و عجین نیستند. من با این کار خواستم به
شاهنامه و ادبیات کشورمان ادای دین کنم. برخی تصمیم می‌گیرند داستان‌های شاهنامه
را به‌صورت کامل و بدون تغییرات انعکاس دهند اما من از این داستان الهام گرفتم و
با نگاهی امروزی داستان تصادف در مرگ فرزند را در نظر گرفتم. در این نمایش ما بعد
از مرگ سهراب را می‌بینیم و با این وجه کار داریم. سعی کرده‌ام هویت فرهنگی و تعلق
انسان به وجود خویش را در کار نمود ببخشم. در ستیز مرگ و زندگی، مرگ‌اندیشی در
نمایش من نمود بسیار زیادی دارد. مرگ فرزند سبب می‌شود خانواده درگیر چرایی مرگ
شوند و با خود کشتنی که اتفاق افتاده است هویت خود را در معرض نابودی ‌ببینند. من
مرگ را در برابر عشق، عقل و باور و ایمان؛ سه عنصر مهم زندگی قرار داده‌ام. در
وجود این سه کاراکتر این سه نمود پیدا می‌کند؛ مادر نماد عشق است، روان‌شناس نماد
عقل است و مردی که به حکم وظیفه فرزند خود را تحویل داده، نماد باور و ایمان است.
این سه مفهوم در ستیز با مفهومی به نام مرگ که می‌خواهد نیستی را غلبه دهد، منجر
به ظهور امید می‌شوند.

در «چه کسی سهراب را کشت؟»
شاهد دو نوع پسرکشی هستیم؛ یک نمونه آن درنتیجه تصادف است و دیگری درباره پدری که
فرزند خود را لو داده است. چه شد که این دو نوع پسرکشی را در کنار هم قرار دهید؟

در نمایش ما سه نوع فرزندکشی وجود
دارد: پدری که به شکل تصادفی فرزند خود را می‌کشد، زنی که در حق فرزند کوچکش سهل‌انگاری
می‌کند و فرزند او از آپارتمان سقوط می‌کند و می‌میرد که این بخش در نمایش روایت
می‌شود و پدری که برای پا نگذاشتن روی ایمان خود، با آگاهی از نتایج کار، فرزندش
را لو می‌دهد و فرزند اسیر مرگ می‌شود. هر سه مرگ ماجرای فرزندکشی را نشان می‌دهند
و تبلور هر سه داستان این است که مهر والدین به فرزند یک مهر همیشگی است اما مهم
این است که ما درباره تقدیر خود محکوم به جبر هستیم یا اختیار؟ سعی کردم به این
بستر نگاه فلسفی شرقی داشته باشم. می‌توانیم در زندگی اسیر هر کدام بشویم اما مهم این
است که خودمان تقدیر را برای خودمان رقم می‌زنیم و در سرنوشتمان اختیار داریم.
برخلاف فلسفه غربی که اختیار را از انسان سلب می‌کند، من در نمایش خودم به‌دنبال
اختیاری هستم که در وجود انسان است و او به وسیله آن بر سرنوشت خودآگاهی دارد.

در این نمایش با چهار مکان،
منزل ابتدای خانواده، خانه‌ای که در جریان نمایش به آن نقل‌مکان می‌شود، باغی که
روان‌شناس در آن حضور دارد و پارک رو‌به‌رو می‌شویم اما در جریان نمایش هیچ تغییری
را در صحنه نمی‌بینیم. این نوع طراحی چقدر ازاین‌رو اجرا شد که با المان، مکان‌های
مختلف را نشان دهید و زمانی را صرف تعویض صحنه نکنید؟

روی این نکته بسیار تاکید داشتم.
بیش از یک ماه با منوچهر شجاع؛ طراح‌صحنه نمایش با متن کلنجار می‌رفتیم. در اجرا
تلاش کردیم طراحی‌ای انتزاعی خلق کنیم که فضای گذری را نشان دهد. ما نه خانه می‌بینیم،
نه باغ و نه طبیعت؛ همه این‌ها هست و هیچ‌کدام نیست! درنتیجه فضایی سیال به‌وجود
می‌آید که دنیای گذر است و آن‌چه باقی می‌ماند، رسیدن ما به حیات ابدی است. پس از
مرگ سهراب ما با جهان دیگری مواجه می‌شویم. درنتیجه فلسفه ما این بود که بعد از
مرگ آرش، هیچ تغییری اتفاق نیفتد. اگر قرار بود مکان‌های مختلف را نشان دهیم، به
جنبه واقع‌گرایانه کار پرداخته بودیم، درحالی‌که در این نمایش داستان با بستر واقع‌گرایانه
روایت می‌شود اما همه‌چیز شاعرانه و انتزاعی است. تمایل داشتم حتی فضای نمایش را
سیاه‌وسفید در نظر بگیرم تا علاوه‌بر این‌که تغییر فضاها را برای مخاطب باورپذیر
می‌کند، رنگ‌ها هم تعبیری نداشته باشند. از نور برای بردن توجه مخاطب به مکان‌های
مختلف استفاده کردم چون تماشاگر باید این تاکید را ببیند و پیوند فضا و محیط با
کاراکتر از دست نرود. مهم این است که بپذیریم در وضعیتی قرار گرفته‌ایم که محیط‌های
متغیری ایجاد می‌شوند اما هیچ‌کدام جایی برای ماندن نیستند. روان‌شناس در این
نمایش سوالی را مطرح می‌کند: «مهم این است که از کجا آمده‌ایم و به کجا می‌رویم»
یا پدر می‌گوید: «کتابی خوانده‌ام که در آن می‌گوید پنجاه سال بعد در کجا قرار
داریم.» که این جمله‌ای از وجدی معود؛ نمایشنامه‌نویس مطرح لبنانی‌الاصل فرانسوی
است. درست است که زندگی و عمر انسان به پایان می‌رسد اما این عمر در این جهان به
پایان رسیده و ما می‌توانیم به‌نوعی حیات ابدی برسیم.

البته در کنار این دکور سیاه‌وسفید
آکسسوار رنگ‌های بسیار زیادی دارد. آیا این تلفیق هم در راستای امید بخشیدن به
نمایش اضافه شده است؟

آدم‌ها موجوداتی زنده هستند و سعی
کردیم از طریق رنگ‌های مختلف، وجود این افراد را نشان دهیم که البته در این مسیر،
افراط نکرده‌ایم. به‌عنوان‌مثال در لباس‌ها از رنگ‌های سرد استفاده کردیم که در
دکور سیاه‌وسفید نمایش، چندان به چشم نیایند. در این میان چند المان را نگاه داشتیم؛
گل شمعدانی قرمز که نماد زندگی است، جعبه، تیله‌ها، کامواها و… که این بخش‌ها
تاکید بر بارقه امید در جریان نمایش هستند. در فضای سیاه‌وسفید این رنگ می‌تواند امید
را از نظر بصری به مخاطب نشان دهد.

این نمایش بسیار به بازیگرانش
وابسته و متکی است و هرکدام از بازیگران، وظیفه خاص خود را دارند؛ به‌عنوان‌مثال
رویا افشار در نقش مادر خانواده، زمان و ریتم را در دست دارد و آن را حفظ می‌کند
یا مانیفست نمایش توسط شخصیت روان‌شناس با بازی بهرام شاه‌محمدلو گفته می‌شود و…
کمی درباره انتخاب بازیگران و نقش‌های آن‌ها بگویید.

معتقد هستم بازیگر، سلطان صحنه است
و در تمام آثارم بازیگر نقطه بارز کار من است. فکر می‌کنم این شخصیت‌های قدرتمند
هستند که می‌توانند مفهوم نمایش را به‌درستی منتقل کنند، درنتیجه تلاش کردم از
کلیشه‌های مرسوم به‌دور باشم. برای من مهم بود بازیگران باسابقه‌ای داشته باشم که
بازی‌های یک‌دستی را ارائه دهند. رویا افشار و بهرام شاه‌محمدلو؛ باتجربه‌ترین
بازیگران این نمایش هستند اما به سایر بازیگران می‌گفتم که باید مثل این دو بازی
کنند و از تجربیات آن‌ها استفاده کنند تا بازیگران خوبی باشند. همچنین در اجرا
تلاش کردم از کلیشه‌ها دور باشم. بازی رویا افشار در این نمایش با «خروس می‌خواند»
که پیش‌ازاین کارگردانی کرده بودم، متفاوت است. این شخصیت؛ مادر غریبی است. همچنین
می‌خواستم بهرام شاه‌محمدلو را در شخصیتی که اصلا مخاطب با آن آشنایی ندارد تصویر
کنم. حتی به او گفتم که سبیلش را بزند چون برای بچه‌های نسل ما، بهرام شاه‌محمدلو با
آقای حکایتی و سبیل شناخته شده بود اما ماریا حاجی‌ها و پرین‌دخت عابدین‌نژاد
گفتند در فرم طراحی گریم و لباس شرایطی را به‌وجود می‌آورند که شخصیت آقای حکایتی
تداعی نشود. همچنین برای من بسیار مهم بود که فرید قبادی برخلاف شخصیت ابن‌ملجم
مرادی که در «ترور» با کارگردانی حمیدرضا نعیمی ایفا کرده بود؛ شخصیت پدر مظلوم را
تکرار نکند. تلاش کردم شخصیت سروش طاهری هم متفاوت‌تر از سایر نقش‌هایی باشد که
بازی کرده بود، هرچند او در یکی دیگر از نمایش‌های من نقش پدر را بازی کرده بود،
اما این دو نقش بسیار با یکدیگر متفاوت بودند. مهم این است که نه من خودم را تکرار
کنم و نه بازیگران. این نمایشنامه با سایر آثار من متفاوت است، من این قدم را برداشته
بودم و می‌خواستم بازیگران هم این کار را انجام دهند.

در بسیاری از مواقع می‌بینیم
که وقتی بازیگری، در یک نقش خوب ظاهر می‌شود، از آن پس در نقش‌هایی با همان سبک و
سیاق بازی می‌کند. این مسئله چه میزان به‌دلیل ریسک‌پذیر نبودن کارگردان‌هاست و
چقدر خود بازیگران هستند که به این تکرار علاقه‌مندند؟

بحث ریسک‌ناپذیری کارگردان‌ها کاملا
در این زمینه دیده می‌شود. من هم اوایل ترجیح می‌دادم نقش کمدی نمایشم را به یک
کمدین بسپارم یا از فردی که همیشه نقش پدر را ایفا می‌کند، برای بازی کردن این
شخصیت استفاده کنم، اما الان به این نتیجه رسیده‌ام که ما با بازیگر مواجه هستیم و
بازیگر باید بتواند نقش یک بچه پنج ساله یا پیرمردی نود ساله را به‌خوبی ایفا کند.
متاسفانه اهل ریسک نیستیم اما خودم سعی کرده‌ام این نگاه متفاوت را داشته باشم. یک‌بار
به رویا افشار گفتم که دوست دارم نمایشی را اجرا کنم که در آن، او نقش یک پسر یا
دختر ۱۴ ساله را بازی کند! و او به من پاسخ داد که می‌تواند.

در این نمایش با مادری مواجه
هستیم که سوگوار است و نوعی خودخواهی از خود بروز می‌دهد که این نوع رفتار را
چندان درباره مادران ندیده‌ایم و معمولا آن‌ها این وجه را پنهان می‌کنند. آیا برای
این شخصیت مابازاهایی داشته‌اید؟

بشر بسیار پیچیده است. گاهی واکنش‌هایی
از خود بروز می‌دهد که حتی علم روان‌شناسی هم نمی‌تواند برای آن‌ها جوابی پیدا
کند. سعی کردم به بخشی که می‌تواند فراتر از وضعیت ثابت و قابل پیش‌بینی باشد هم
توجه کنم. برای ساختن شخصیت‌ها، روی واکنش سوگ تحقیق کردم. انسان‌ها زمانی‌که
عزیزی را از دست می‌دهند، دچار بحران هویت می‌شوند و دورانی به نام واکنش سوگ را
می‌گذرانند. واکنش سوگ یک مرحله خاص فکری است که انسان به هویت و چیستی خود، دنیای
پس از مرگ و دنیای پیش از مرگ و بودن خود فکر می‌کند. ازاین‌رو با دیدگاه روان‌شناسانه
این بخش را موردبررسی قرار دادم، دختر بین این‌که می‌تواند عروس خوبی باشد یا دختر
خوبی باشد، بلاتکلیف است. پسر می‌تواند داماد خوبی باشد اما نمی‌داند آیا در این
وضعیت رفتار درستی نشان می‌دهد یا نه؛ مادر احساس می‌کند فرزند خود را از دست داده
است و دوست ندارد دیگر فرزندش از او دور شود چون به‌شدت احساس خلاء می‌کند؛ پدر
احساس می‌کند زندگی پسر خود را نابود کرده است و الان سعی می‌کند زندگی دختر خود
را نجات دهد و تلاش می‌کند زندگی را به فرزند دیگرش هدیه کند. درنهایت زندگی می‌گذرد
و همه از این بحران به‌نوعی عبور می‌کنند. گذر زمان و فراموشی سبب می‌شود بعد
دیگری از زندگی به نام عشق نمود پیدا کند. پدر و مادر تصویر ذهنی خود از جهانی پر
از امید را تصور می‌کنند. از هم فاصله دارند اما ذهنشان یکی است.

«چه کسی سهراب را کشت؟»
روزهای پایانی اجرای خود را تجربه می‌کند. چه بازخوردهایی از این اجرا گرفتید؟

بازخوردها بسیار خوب و بهتر از
تصور من بود. من نگران بودم چون موضوع سنگین و سختی را کار کرده بودم، در این
نمایش سوپراستاری حضور ندارد، هیاهوی خاصی در نمایشم نیست و سبک خودم را دنبال می‌کنم.
به همین دلیل تصور نمی‌کردم نمایش تا این حد مورد استقبال قرار گیرد. این روزها
آثار کمدی و عامه‌پسند هستند که با استقبال مواجه می‌شوند و با خود فکر می‌کردم که
آیا تماشاگر امروز فرصت فکر کردن دارد؟ از جوان ۱۴ ساله تا افراد ۸۰ ساله نمایش را
دیدند و دوست داشتند. به‌قدری از کار انرژی گرفته‌ام که قصد دارم به‌زودی به‌سراغ
نمایشنامه‌ای دیگر بروم.

آیا پرونده این نمایش را در
سالن قشقایی می‌بندید؟

شاید اگر فرصتی پیش آمد اجراها را
ادامه دهیم. چند پیشنهاد از شهرستان‌ها داریم. دشواری کار ما در رابطه با دکور است
چون باید در فضایی ثابت نصب شود. گروه هم با ادامه یافتن اجراها موافق است. شاید
بعد از پایان یافتن دور اجراها در قشقایی یک تا دو ماه توقف داشته باشیم و دوباره
نمایش را روی صحنه ببریم.

مینا صفار

There are no comments yet


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۸/۰۷۵/۴۶۸/۴۰۰
  • تمساح خونی
    168/280/427/250
  • زودپز
    ۱۵۸/۴۰۱/۱۱۷/۰۰۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۵۲/۶۸۶/۲۸۹/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۳/۹۹۲/۷۷۷/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۴/۳۷۶/۴۱۳/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۳/۴۹۵/۱۴۱/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۱/۳۷۲/۹۰۸/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۳/۵۵۶/۱۷۳/۰۰۰
  • استاد
    ۸۸۸/۵۲۵/۰۰۰
  • آنها مرا دوست داشتند
    ۲۸۶/۴۵۲/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۲۴۳/۱۴۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۱۴۲/۷۲۵/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۱۸/۹۳۵/۰۰۰