نمایش «جوحی و کدخدا» با نویسندگی و کارگردانی
جواد انصافی روز جمعه؛ دهم شهریورماه در دو نوبت در سالن اصلی تالار محراب اجرا شد
و مورد استقبال گسترده مخاطبان قرار گرفت. بهبهانه این اجرا در جشنواره با این
کارگردان که یکی از پیشکسوتان نمایش ایرانی است، به گفتوگو نشستیم و او که بهدلیل
اجرای زودهنگام نمایشش موفق شده است دیگر آثار حاضر در جشنواره را رصد کند، درباره
هجدهمین جشنواره نمایشهای آیینیوسنتی و شرایط این هنر و در ایران با ما صحبت
کرد.
شما در روز نخست جشنواره نمایش «جوحی و کدخدا»
را در سالن اصلی تالار محراب اجرا کردید که این نمایش آغازگر این جشنواره در تالار
محراب بود؛ میزان استقبال از این نمایش را چگونه ارزیابی کردید؟
باتوجه به اینکه تالار محراب معمولا چندان مورد توجه قرار نمیگیرد
و هنوز مورد توجه تماشاگران قرار نگرفته است، استقبال از نمایش بسیار خوب بود. میتوانم
بگویم سالن تقریبا پرشده بود. البته میزان استقبال در نوبت دوم اجرا حتی از نوبت
اول هم بهتر بود. حتی بسیاری از دوستانی که در جشنواره حضور دارند هم برای دیدن
نمایش آمده بودند. بسیاری از بازیگران به من افتخار داده بودند و آمده بودند تا
این نمایش را ببینند.
نمایش شما در دو بخش تولیدات تازه و بخش
پیشکسوتان تئاتر ایران حضور داشت. چقدر بخش پیشکسوتان و مشخص بودن این بخش میتواند
موجب توجه بیشتر به حضور پیشکسوتان باشد و راهنمای هنرمندان جوان به دیدن آثار
پیشکسوتان میشود؟
این اقدام ستاد برگزاری جشنواره باعث شد تا توجه جوانترها
به این بخش جلب شود و بیایند تا نمایش افرادی که سالها در این حوزه فعالیت میکنند
را ببینند. این اتفاق بسیار خوبی است، چون هنرمندان جوان میتوانند نکاتی را در
نمایشهای پیشکسوتان ببینند و از آنها بهره بگیرند و غیرمستقیم آموزشهایی
ببینند. چند نفر از این دوستان بعد از نمایش نزد من آمدند و باهم گفتوگو داشتیم.
بهعنوانمثال یکی از این دوستان از من میپرسید که چرا اعتقاد دارم سیاه عارفمسلک
است؟ من برای آنها توضیح دادم که سیاه در نمایش میگوید پیرو خط «سیاهوش» است و
سیاهوش برای ما ایرانیها اسطورهای پاک و بزرگ است. سیاوش چشمپاک است، دنبال حق
و حقیقت است و حتی وقتی شرایط بهضرر اوست، دروغ نمیگوید. این نگاه متفاوت برای جوانترها
جذاب بود. مشخص بودن این بخش به هنرمندان جوان کمک میکند تا نگاههای مختلف را از
پیشکسوتان ببینند و خودشان جمعبندی کنند پس بهصورت غیرمستقیم یک کلاس درس بسیار
خوب است.
پس این امکان برای شما بهوجود آمد که پس از اجرای
نمایش، گپوگفتی با مخاطبان داشته باشید. چقدر در نظر گرفتن چنین بخشی بعد از اجراها
میتواند جای خالی آموزش نمایشهای آیینیوسنتی را بهصورت آکادمیک پر کند؟
اتفاق بسیار خوبی بود. اتفاقا چند هنرمند جوان که برای دیدن
«جوحی و کدخدا» به محراب آمده بودند، از من دعوت کردند تا به دیدن نمایش آنها بروم
و باهم درباره آثارشان صحبت کنیم. پیشنهاد من به ستاد برگزاری جشنواره این است که
در دورههای آینده، حداقل برای نمایشهایی که در بخش پیشکسوتان حضور دارند، جلسات
نقد و بررسی برگزار کند. میتوان این جلسات را بعد از آخرین اجرای نمایشها برگزار
کرد تا بحث هم شکل بگیرد. خود من کاملا برای این کار آمادگی دارم. این کار میتواند
به نگاه هنرمندان جوان به تئاتر کمک شایانی کند. چون وقتی بحث شکل میگیرد، نگاه
انسانها تغییر میکند. یکی از سوالهایی که در بحثی که بعد از اجرای نمایش من درگرفت
این بود که چرا برای سیاه تنها از نامهای «مبارک»، «یاقوت»، «زمرد» و «الماس»
استفاده میشود؟ هیچکس جواب این سوال را نمیدانست. من به این سوال پاسخ دادم و گفتم
که چون از دید مردم سیاه یکچیز قیمتی است، اسامی اشیای قیمتی را روی او گذاشتهاند
چون او حرف دل مردم را میزند و چیزهایی را میگوید که بسیاری از مردم جرات گفتن
آنها را ندارند. درواقع سیاه، زبان گویای مردم و سمبل توده زجرکشیده و ستمدیده
است. او سمبل آزادی و فریاد است. این بحث، نگاه جوانها به سیاه را تغییر میدهد. اگر
این نکته و این نوع نگاه به سیاه وارد نمایش شود، اتفاقهای جدیدی در آثارشان پیدا
میشود. شاید نکات جدیدی از سوی آنها پیدا و به ما ارائه شود.
در این دوره از جشنواره شاهد نوعی فشردگی در
جدول اجراها هستیم. باتوجه به غنای نمایشهای آیینیوسنتی، آیا اجرای نمایشها در مدتزمانی
طولانیتر نمیتوانست بر تاثیرگذاری جشنواره بیفزاید؟
خود من هرچقدر فشرده زمان خود را تنظیم میکنم، نمیتوانم
بیشتر از سه نمایش را ببینم و بسیاری از آثار صحنهای را از دست میدهم. از سویی
دیگر بسیاری دیگر از نمایشهای خیابانی و محوطهای و… را هم از دست میدهیم. اگر
ارزش والای این نمایشها و آیینها و سنتهای خودمان را بشناسیم، میتوانیم بهجای
جشنواره دوسالانه نمایشهای آیینیوسنتی، جشنوارهای سالانه داشته باشیم. همچنین
میتوانیم جشنواره را در مدتزمانی حداقل دوهفتهای برگزار کنیم. البته در این
دوره کار خوبی انجام شده است. در دو سالن سنگلج و محراب پیش از اجرای نمایشها،
برنامههای نقالی و… کوتاهمدت برگزار میشد که اتفاق بسیار خوبی بود. بعد از
دیدن این آثار، به سالنها میرفتند اما بهعنوانمثال در محوطه تئاترشهر پنج
نمایش بهصورت همزمان با اجراهای صحنهای جشنواره و همچنین نمایشهای میدانی بخش
جوانههای نمایشی در پارک دانشجو اجرا میشدند که واقعا نمیتوانستیم آنها را
ببینیم.
یکی از مسائلی که در زمینه نمایشهای آیینیوسنتی
مطرح میشود این است که بهرغم تمام قولهایی که در چند سال اخیر داده شده است،
هنوز یک مکان اختصاصی برای گونههای مختلف نمایش ایرانی نداریم. چقدر وجود این
مکان ضروری است؟
یک یا دوبار این گله را مطرح کردهام. تعداد بسیار زیادی
ساختمان قدیمی و متروک در تهران وجود دارد که میتوان در آنها سالنهایی برای
انواع گونههای نمایش ایرانی احداث کرد. میتوان در این خانهها، قهوهخانه هم
ساخت که هم مردم در آنها غذا و چای بخورند و هم هنرمندان برای آنها برنامه اجرا
کنند. اگر مهمان خارجی داشته باشیم، نمیتوانیم به او بهعنوانمثال یک نمایش سیاهبازی
نشان دهیم. در گذشته دو سالن در لالهزار داشتیم که همواره در آنها سیاهبازی
اجرا میشد و چندین مکان دیگر هم در تهران بودند که به نمایشهای ایرانی میپرداختند
اما الان یک مکان ثابت برای این نوع نمایشها نداریم. امروزه در سراسر دنیا چنین
مکانهایی وجود دارد. بهعنوانمثال به هندوستان رفته بودم؛ نهتنها در دهلی که
حتی در تاجمحل هم سالنی وجود داشت که مخصوص اجرای نمایشهایی مبتنی بر آیینهای
نمایشی آنها بود. در آنجا تئاتر دیدم. در این سالنها به تعداد مخاطبان هدست
وجود داشت و به شش زبان زنده دنیا نمایشها ترجمه میشدند! آنها به این اندازه
برای آثارشان ارزش قائل هستند. جالب اینجاست نمایشی که دیدیم به داستان ساخت تاجمحل
اشاره داشت که به کشور ما مربوط است چون یک زن شیرازی باعث ساخت این مکان شده است
اما ما در پایتخت کشور خودمان یک سالن ثابت برای نمایش آیینیوسنتی نداریم! امیدوارم
شهردار جدید به این مسئله نظر جدیای داشته باشند و بالاخره این اتفاق در تئاتر
آیینیوسنتی ما رخ دهد. آیینهای ما بهقدری قوی و پرمحتوا هستند که در هر اجرا،
میتوان نکاتی جدید را به مخاطبان ارائه داد. بهعنوانمثال وقتی من آیین نوروز را
اجرا کردم، بسیاری از مخاطبان متعجب شده بودند. بهعنوانمثال رسم است که با چوب
خاک قالیها را بگیریم و سپس آنها را بشوریم. بسیاری دلیل این کار را نمیدانند؛
دلیل علمی این است که اگر خاک فرشها پیش از شستن گرفته نشود، رنگها در هم میریزند!
یا سنجد نخستین سین سفره است که در هفتسین قرار داده میشود چون وقتی خداوند
انسان را خلق کرد، در وهله اول مغز و تفکر را به او اعطا کرده است و سنجد از ریشه
سنجیدن و بهمعنای سنجیده عمل کردن است. تمام آیینهای ما این شرایط را دارد و
محتوای علمی دارند. میتوان این نوع نمایشها را به کشورهایی که این آدابورسوم را
دارند، فرستاد.
زوم:
کسبیخوانی فراموش شده است
نمایش «جوحی و کدخدا» برگرفته از یک داستان فولکلور ایرانی
شکل گرفته است. این داستان در مثنوی معنوی آمده است و ما برمبنای آن، نمایشنامه را
نوشتهام. این نمایش درباره این است که مردم مشکلاتی را با کدخدا دارند و فکر میکنند
تنها جوحی میتواند این مشکلات را مرتفع کند. کدخدا پولهای مردم و زمینهایشان را
گرفته است و… جوحی و همسرش نقشهای میکشند، کدخدا را به خانه میبرند و او را
در صندوق میکنند و صندوق را به مرکز روستا میآورند. در آنجا اتفاقهای خوبی میافتد
و تمام مشکلات مردم حل میشود. در این نمایش دو کار مهم کردهام، ضربیخوانی و
کسبیخوانی را در نمایش لحاظ کردهام. متاسفانه کسبیخوانی و ضربیخوانی در شرف
نابودی است. در گذشته این اتفاق در شهرهای ما میافتاد ولی الان فراموش شده است.
امیدوارم این نوع کارها به نسل آینده هم منتقل شود.
مینا صفار
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است