به گزارش خبرگزاری صبا،این روزها ملک روی صحنه سالن حافظ راه میرود،
حرف میزند، عاشق میشود، میخواند، میچرخد، عشقش را از دست میدهد، پژمرده میشود
و آنچه بر سرش گذشته است را روایت میکند. نسیم ادبی جزو گزینههای مناسبی است که
میتواند از پس اجرای چنین نقشی برآید. او در کنار رویا میرعلمی، علیرضا آرا، گیتی
قاسمی و الهه شهپرست در نمایش «ناسور» به کارگردانی افسانه زمانی و نویسندگی خیراله
تقیانیپور حضور دارد. نمایشی که هر شب ساعت ۲۰ روی صحنه میرود. آنچه در ادامه میخوانید
گفتوگویی است با نسیم ادبی بهدلیل بازی او در نقش ملک، کیفیت حضور اهالی تئاتر
در دنیای تصویر و حضور در سریال «شهرزاد.»
چندمین بار است که نسیم ادبی در یک اثر با
مختصات نمایش ایرانی حضور دارد؟
پیش از این در نمایشهایی با متون ایرانی حضور داشتهام اما
اولین بار است که در نمایشی بازی میکنم که مشخصا از سنتهای نمایش ایرانی مانند مجالس
شادیآور زنانه، شبیهخوانی، ترنا بازی و بسیاری از تصنیفهای قدیمی همچون «نادیده
رخت»، «تار زلف» و «بتا، بتا» که برای بسیاری از مردم خاطرهانگیز هستند استفاده
میکند.
در مقابل اشاره شما به تصنیفها باید به صدایتان
اشاره کرد. صدایی که مشخص است تربیت شده است. با توجه به اینکه همسر شما ابراهیم
اثباتی؛ آهنگساز، نوازنده و سرپرست گروه موسیقی وصل یار است؛ آیا او تاثیری در
پرورش این صدا داشته است؟
من چندین دوره آموزشی با پری ملکی و هوروش خلیلی گذراندهام.
بعد از آن نیز در یکی دو کنسرت گروه وصل یار بهعنوان همخوان حضور داشتم. منظورم
از اشاره به این موضوع این است که با دنیای خوانندهها بیگانه نیستم.
خواندن تصنیف در نمایش «ناسور» از همخوانی در
گروه وصل یار دشوارتر بود؟
تصنیفهایی که در «ناسور» میخوانم با همخوانیهایی که در
گروه وصل یار انجام میدادم متفاوت است. دلیل این امر را شاید بتوان در این نکته
دانست که تصنیفهای «ناسور» بیشتر به سمت شبیهخوانی، تعزیهخوانی، نقالی و
آوازهای ریتمیکی که در مجالس شادیآور زنانه خوانده میشده رفته است.
طبیعتا اینکه شما گوشهای نشسته باشید و همخوان باشید با
اینکه شما روی صحنه تئاتر باشید و در عین بهیاد داشتن دیالوگها و میزانسنها
تصنیف بخوانید متفاوت است. این که مابین گفتن دیالوگها زیر آواز بزنید و دوباره
به گفتن دیالوگ ادامه دهید کار دشواری است و به تمرین و ممارست زیادی نیاز دارد.
با توجه به اینکه «ناسور» اولین بار در شهریور ۹۴ در هفدهمین جشنواره نمایشهای
آیینی-سنتی روی صحنه رفت ما حدود دو ماه فقط برای خواندن درست تصنیفها زمان صرف
کردیم. (با خنده) به اعتقاد یکی از دوستانم «ناسور» میتواند یک اپرای ایرانی باشد.
باید تاکید کنم که اگر پیش زمینه حضور در کلاسهای پری ملکی
و هوروش خلیلی و سابقه همکاری با گروه وصل یار را نداشتم اصلا نمیتوانستم به آنچه
اکنون روی صحنه میبینید برسم. خواندن آواز در دستگاه به زمان و آمادگی صدا
نیازمند است در نتیجه بهشدت معتقدم که سابقهام در موسیقی به کمکم آمد.
اینکه در کنار بهرهگیری از موسیقی و تصنیفهای
خاطرهانگیز -که مشخص است به بازی در «ناسور» ترغیبتان کرده است- خط روایی داستان
از چهارچوب درست و محکمی برخوردار باشد چه میزان برایتان اهمیت داشت؟
درست است که «ناسور» در زمره نمایشهای آیینی–سنتی میگنجد ولی از ساختار
درستی در درام برخوردار است. مثلث عشقی که میان ذبیح با بازی علیرضا آرا، پری با
بازی رویا میرعلمی و ملک با بازی من در یک سرای اشرافی شکل میگیرد، قصه زنی ساده،
عامی، مطرب و عاشق به نام ملک را روایت میکند که تماشاگر دوران مختلف زندگی او و
تلاشش برای بیرون آوردن پری از دلمردگی و افسردهحالی را میبیند.
من به این موضوع فکر کردهام که اگر شما بتوانید تعزیهخوانی،
شبیهخوانی، نقالی، ترنا بازی و تصنیفهای شادیآور زنانه را از «ناسور» جدا کنید
چه اتفاقی برای این نمایش میافتد و آیا همچنان برای تماشاچی جذاب خواهد بود؟ جواب
من به این سوال مثبت است و معتقدم اگر این عناصر را از «ناسور» بگیرید بهخاطر
برخورداری از خط روایی درست همچنان جذاب خواهد بود.
وجود این ساز و آواز از دید من بهعنوان بازیگر کاملا توجیهپذیر
است و چیزی نیست که به «ناسور» سنجاق شده باشد. وجود ملک بهعنوان زنی مطرب و ذبیح
بهعنوان آشنای سالیان دور او و هنر آنها در شاد کردن مردم، استفاده از ساز و آواز
را توجیح میکند و در عین حال داستان را جذابتر میسازد.
معتقدم در نمایش ایرانی هم مانند سایر انواع نمایشها
تماشاگر باید در وهله اول بهواسطه داستان و روایت درست جذب شود و نه اینکه از موسیقی
و آواز بهعنوان ساز و برگ کار برای جذب مخاطب استفاده کرد. به صورتی که حتی اگر
ساز و برگ نمایش را از آن بگیرید درامی برای تعریف کردن باقی بماند. این اتفاقی
است که به عقیده من به درستی در مورد «ناسور» رخ داده است.
شخصیت ملک در طول نمایش دچار تغییری اساسی چه
از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روحی میشود برای نشان دادن این تغییر چه تمهیداتی
اندیشیده بودید؟
از ابتدا معتقد بودم شکسته شدن ملک بهخاطر مطرب بودن او نیست
بلکه شکست عشق است. بار سنگینی بر دوش ملک است و شکست روحی بر جسم او تاثیر میگذارد.
دلم میخواست ملکی که تماشاگر در زمان گذشته میبیند با ملک زمان حال متفاوت باشد.
من به عمد این کار را انجام دادم. حتی راه رفتن ملک در زمان حال را کند کردم. در اجرای
جشنواره این فاصله میان دو ملک زیاد نبود اما اکنون بیشتر است.
میخواهم کمی از «ناسور» فاصله بگیرم و به سراغ
حضور بازیگران تئاتر در دنیای تصویر بروم. با توجه به اینکه شما جزو بازیگران
حرفهای تئاتر هستید که در دنیای تصویر هم حضور داشتهاند گمان نمیکنید نقشهایی
که در تلویزیون و سینما به تئاتریها پیشنهاد میشود تناسبی با توانایی و قابلیتهای
آنها ندارد؟
سوال شما سوال درستی است. مسلما نقشهایی که در تئاتر به ما
پیشنهاد میشود کاملا با پیشنهادات تلویزیونی و سینماییمان متفاوت است. ما سالهای
سال است که تئاتر کار کردهایم و اهالی تئاتر تواناییهایمان را میشناسند.
گمان میکنم کارگردانان تلویزیون و سینما برای پی بردن به
تواناییهای تئاتریها و استفاده از آن به زمان نیاز دارند. طی سالهای اخیر شاهد
بودهایم که حضور اهالی تئاتر در دنیای تصویر پررنگتر شده است و سینماییها و
تلویزیونیها رفته رفته به قابلیتهای آنها پی بردهاند. طبیعتا این در مورد تکتک
بچههای تئاتر صدق میکند که در شروع کار تصویر نقشهایی متناسب با توانشان به آنها
پیشنهاد نمیشود اما آنها تلاش میکنند همان نقش کوتاه را بهگونهای جذاب اجرا
کنند.
نقش خواهر شهرزاد با تواناییهای نسیم ادبی
متناسب بود؟
شاید بتوان گفت توانایی من بیشتر از آن نقش است اما نکتهای
که اهمیت دارد این است که بازیگر چگونه نقش را مال خود و متفاوت با سایر نقشهای
هم رده میکند. شاید نقش حمیرا نقش بلندی نباشد اما نقشی تاثیرگذار است. حمیرا بهخاطر
خالهزنکبازیهایش، فضولیاش، پرچانهگیاش و حسادتش کاملا میتوانست به یک نقش
کلیشهای تبدیل شود اما معتقدم حمیرا به سمت کلیشه بودن نرفت. ما جدا از حسادت و بدجنسی
بعدهای دیگری را از این شخصیت نیز میبینیم.
تمام تلاش من این بود که حمیرا در مسیر غلطی پیش نرود و همه
چیزش به اندازه باشد. معتقدم حمیرا جزو نقشهای سخت بود چون بازی در نقش منفی و
نقشهایی را که تماشاگر ممکن است نسبت به آن گارد بگیرد کار دشوارتری میدانم.
بعد از «ناسور» در نمایش دیگری حضور خواهید
داشت؟
بازتولید نمایش «کسوف» به کارگردانی ایوب آقاخانی و با بازی
من و حمیدرضا آذرنگ از ۱۶ خردادماه تا ۲۵ تیرماه هر شب ساعت ۲۱ در تئاتر باران
روی صحنه خواهد رفت.
…………………….
کمک موسیقی به اهالی تئاتر
اعتقاد دارم بازیگر بهتر است هم موسیقی بداند و هم ساز بزند.
متاسفانه من نمیتوانم ساز بزنم. بدون تردید بازیگری که بتواند بخواند، درک بهتری از
ریتم در صحنه خواهد داشت. منظور من این نیست که بازیگر خوانندهای شش دانگ باشد اما
باید بتواند زمزمهای کند. معتقدم وقتی نمایشهایی به این شکل روی صحنه میآیند میتوانند
تاثیرگذار باشند. سالها پیش نمایشی از آقای تهمورث دیدم که پردیس افکاری در آن بازی
میکرد. او در آن کار میخواند. بهخاطر دارم که بعد از دیدن نمایش بهشدت تحتتاثیر
قرار گرفتم. وقتی چنین نمایشی روی صحنه میرود و اهالی تئاتر که به موسیقی هم
علاقهمند هستند به تماشای آن مینشینند طبیعی است که فکر میکنند چقدر خوب است که
آنها هم بتوانند این کار را انجام دهند و روی صحنه بخوانند.
نرگس کیانی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است