به گزارش خبرگزاری صبا،اسدالله امرایی در میانه دهه ششم زندگیاش به سر میبرد. وی کار ترجمه را از نوجوانی آغاز
کرد و نخستین ترجمهاش را که داستانی از آنجلیکا گیبز – نویسنده آفریقای جنوبی – بود در روزنامه اطلاعات منتشر
کرد. او فارغالتحصیل زبان و ادبیات انگلیسی است و از سال ۱۳۶۰ با مطبوعات همکاری میکند.
امرایی تاکنون علاوه بر فعالیت در رسانهها و چاپ آثاری در نشریات متعدد، دهها کتاب
از نویسندگان و شاعرانی چون ارنست همینگوی، توبیاس وولف، طاهر بن جلون، ایزابل آلنده،
فرانتس کافکا، ماریو وارگاس یوسا، ریموند کارور، ژوزه ساراماگو، کارلوس فوئنتس، جی
بویر، سیلویا پلات، جیمز جویس و گابریل گارسیا مارکز ترجمه کرده است. کتابهای وی
در نمایشگاه کتاب تهران مورد استقبال خوبی قرار گرفت. در باره بازار ترجمه آثار
نویسندگان خارجی به فارسی با او گفتوگو کردهایم که میخوانید.
براساس آماری که سالهای اخیر منتشرشده، کتابهای ترجمه شده
نسبت به کتابهای تالیفی مورد اقبال بیشتری توسط مردم قرار گرفته است. فکر می کنید
دلیل این اتفاق چیست؟
شاید نتوان دلیل خاصی برایش عنوان کرد اما می توان گفت
کتابی که ترجمه شده در واقع یکبار ارزیابی
و بازاریابی شده است. معمولا کتابهایی را ترجمه و منتشر می کنیم که یا جایزه گرفته
و یا مورد توجه منتقدین قرار گرفتهاند. طریقه آشنایی ما با کتابهایی که ترجمه میکنیم
هم این است که یا این کتابها بازخورد خوبی داشته و بعد برهمان مبنا مخصوصا در حوزه
ادبیات تلاش میکنیم که کارهایی را عرضه کنیم که خارج از ایران جواب گرفته و در
نتیجه اینجا هم ممکن است با اقبال بیشتری مواجه شود.در حالیکه کتاب نویسندگان
ایرانی و مخصوصا نویسندگان جوانتر یا آنهایی که تازه کار خودشان را شروع کردهاند
مقداری زمان می برد تا جا بیفتد اما در کل از کتاب خوب استقبال خوبی هم میشود.
در حوزه ترجمه، بحثی به نام زبان مبدا و زبان مقصد داریم که
از قدیم هم مورد توجه بوده است. نمونههایی نیز دیده شد که مترجم به اختیار خودش
چیزی به متن اصلی افزوده و یا کم کرده بود. نظر شما در این باره چیست؟ اولویت با
کدام است؛ وفاداری به متن یا انتقال مفهوم؟
در تئوریهای ترجمه زیاد در این باره بحث شده است. حتی عدهای
اعتقاد دارند که مترجم باید به شکلی ترجمه کند که اگر نویسنده همزبان او بود
همانطور مینوشت. ما نمونههای ترجمههای اینچنینی را داریم؛ نمونههای درخشانی در
نثر مثل آثاری که احمد شاملو ترجمه کرده از «پابرهنهها»، «مرگ کسب و کار من است»،
«دن آرام» و خیلی کارهای دیگر که در واقع آنها را به زبان امروزی ما ترجمه کرده
است. ممکن است این نوع ترجمه وفادار نباشد اما زیباست. از قدیم هم میگفتند که
ترجمه یا باید وفادار باشد یا زیبا. بعضی وقتها زیباست، وفادار نیست و بعضی وقتها
وفادار است و زیبا نیست.
در سالهای اخیر کتابی را دیدید که نه وفادار باشد و نه
زیبا؟
زیاد!
علتش چیست؟ حوزه ترجمه متولی یا ناظر خاصی ندارد؟
خیر..متولی خاصی ندارد. به هر حال وقتی هر ناشری میتواند
کتابی را سفارش بدهد و یا ترجمه بکند و منتشر بکند دیگر متولی خاصی ندارد. فقط به
نظرم بازار است که ارزش کارها را تعیین میکند. به عنوان مثال از «شازده کوچولو»ی
اگزوپری شاید حدود سی تا سی و پنج ترجمه وجود دارد اما ترجمههایی که مورد توجه
مردم هستند و خریداری میشوند ترجمه محمد قاضی، ترجمه احمد شاملو و ترجمه ابوالحسن
نجفی است. کم و بیش مترجمان دیگر هم سعی کردند که به این زبان نزدیک شوند اما عدهای
دیگر که این کارها را ترجمه کردند به نظرم طرفی نمیبندند.
نبود متولی و ناظر در حوزه ترجمه به آینده این کار لطمه میزند؟
هیچ ضربهای نمیزند. کار خوب، خودش را نشان میدهد. در
واقع بخشی از تیراژ پایین را این ترجمههای مکرر جبران میکند و همانطور که گفتم
ترجمه خوب خودش را نشان میدهد و جای نگرانی نیست.
به عنوان کسی که ادبیات معاصر جهان را رصد و مطالعه میکند،
ادبیات آمریکای مرکزی را موفق و پیشرو میدانید یا ادبیات اروپا را؟
ادبیات آمریکا و آمریکای لاتین در واقع مقداری به روزتر
هستند و خواهان بیشتری دارند. ادبیات اروپا و بطور مشخص ادبیات فرانسه و ادبیات
آلمان حرف اول را میزنند. هر سال شاهد حضور نویسندگان جوانی هستیم که میآیند و
کارهایشان را عرضه میکنند. در واقع نویسندگان جوان آلمان و فرانسه خوب کار میکنند.
مثلا «پیتر اشتام» سوئیسی که آلمانیزبان است و جوان و اتفاقا به ایران هم آمده
بود بین نویسندگان حرفی برای گفتن دارد. از اشتام کتاب «اگنس» در ایران ترجمه شده
است. بین نویسندگان آمریکایی با نویسندهای به نام «بن گورین» مواجهیم که کار اولش
را انتشارات پنگوئن منتشر کرده است و خیلی استقبال خوبی هم از آن شد. در میان
نویسندگان آمریکای لاتینی، نویسنده جوان پرویی به نام « دانیل آرارکن» را داریم.
اگر بخواهید سه ترجمه از کارهای خودتان را نام ببرید که
دوستشان دارید کدام ها هستند؟
رمان «کوری» که به چاپ هفدهم رسید. «دختر بخت» ایزابل آلنده
که به چاپ نهم رسیده است. رمان «بینایی» از ساراماگو که چاپ دوم آن منتشر شده است
و آثاری دیگری که چون پرسیدید سه اثر، دیگر نام نمیبرم( با خنده).
تا به حال از ترجمه کتابی پشیمان شدهاید؟
از ترجمه هیچ کتابی پشیمان نشدهام بلکه از همکاری با دوستی که
آن کتاب را منتشر کرد، پشیمان شدم که چرا کتاب را به او سپردم. البته من بهخاطر
دوستی کتاب را به او دادم اما او نتوانست کارش را درست انجام بدهد.
……………………….
از کوری تا بینایی
وجه تمایز کتاب «بینایی» برای من ترجمه آن بود. البته
این به این معنا نیست که زحمات مترجمهای قبلی را نادیده بگیرم، اما تصور من این است
که پیشتر حق مطلب به خوبی ادا نشده بود و من برداشت دیگری از کار ژوزه ساراماگو داشتم.
البته ترجمه این کار را بعد از «کوری» انجام داده بودم، اما متأسفانه موفق به انتشارش
نشده بودم و حالا موقعیت انتشارش به دست آمد. داستان این کتاب همچون کتاب «کوری» است.
دیالوگ چنان که مرسوم است در این کتاب وجود ندارد. جملات طولانی هستند و برخی از شخصیتهای
«کوری» در «بینایی» هم تکرار شده است.
به تعبیری میتوان گفت کتاب «بینایی» ادامه کتاب «کوری» است. داستان این کتاب مربوط به انتخاباتی است که در یک روز بارانی
برگزار میشود. همه در حال رأیگیری هستند که ناگهان باران میبارد و کسی به حوزههای
رأیگیری مراجعه نمیکند؛ به همین سبب نمایندگان احزاب و حوزهها از طریق تبلیغ سعی
بر ترغیب حضور مردم در حوزههای رأیگیری دارند…
گفتوگو:سید مهدی موسوی تبار
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است