به گزارش خبرگزاری صبا، یادداشت حجازی به این شرح است:”گوشی بی سیم در دستی
از پشت ماشینی نظامی در میان هیاهو و غبار ناشی از جنگ نگاهمان را از آن خودش می کند.
انگار قرار است این
سر و صدای برخواسته از زمانی نه چندان غریب، برایمان قریب شود.
و چه خوب محمدحسین
مهدویان و دوستانش بی هیچ واسطه ای ما را در میان این زمان گم شده در تاریخ پرتاب می
کنند.
زمانی که در این
زمانه سکه اصحابش خریداری ندارد!
و چه خوب ما را خریدار
مردی می کند که خود خریدار دل مردمانش بوده و هست!
من عاشق شدم!
عاشق برادر احمد(
متوسلیان)
عاشق اطرافیان او
عاشق مردمانش
و عاشق حال خوبشان
عاشق آن بخش از تاریخ
که قهرمانی از جنس مردم را در خودش گم کرد
و چنان رازی سر به مهر برایمان نگهش داشت.
برای مایی که در
میان هیاهوی قدرت و ثروت و غبار آلودگی این شهر دستمان بر زمین و زمان بسته شده است.
ایکاش چراغهای سالن
روشن نمی شد
ایکاش سینما ما را برای همیشه در همان حالهایی که موقع
تماشای فیلمهای دوست داشتنی مان داشتیم، جادو می کرد و نگهمان می داشت.
ایکاش آن مرد در
قاب آخر فیلم ظاهر می گشت و ما را اینچنین
منتظر نمی گذاشت
آخر امروز خیلی نیازش
داشتیم!
ایکاش…”
سید روح الله حجازی
There are no comments yet