"دختر" فيلمي است براي همه اعضاي خانواده، پيشنهاد اخلاقياي که دارد نيز هيچکس را پس نميزند و در ميان فيلمهايي که تا کنون ساختهام، فيلمي است که بيشترين مخاطب را جذب خواهد کرد."
رضا میرکریمی که همیشه در فیلمهایش رنگ و بویی از امید دیده میشود، این بار با «دختر» در جشنواره فیلم فجر حضور دارد. فیلمی که به گفته خودش مخاطب امروزی را به سکوت دعوت میکند و از این منظر میتوان آن را ادامه فیلم قبلیاش «امروز» دانست. میرکریمی در «دختر» به تفاوت میان نسلها و رابطه پدر با فرزندش میپردازد. بنابراین از این منظر «دختر» بیشباهت به «خیلی دور، خیلی نزدیک» نیست. میرکریمی معتقد است «دختر» در میان فیلمهایی که تا کنون ساخته، بیشترین مخاطب را جذب خواهد کرد. در ادامه گفتوگوی ما را با رضا میرکریمی در خصوص این فیلم میخوانید.
یش از «دختر» هم با مهران کاشانی همکاری داشتید. همکاری مجدد شما با ایشان چگونه شکل گرفت؟
مهران کاشانی از دوستان قدیمی من است و اولین آشناییام با ایشان به فیلم «زیر نور ماه» برمیگردد. در آن زمان مهران به شکل کاملا تصادفی به دفتر ما آمد و من از حرف زدن و اطلاعات سینماییاش خوشم آمد. برای همین بدون اینکه او را بشناسم فیلمنامهام را به ایشان دادم تا بخواند و نظر بدهد. روز بعد او آمد و نظرات خیلی خوبی داد و اینگونه شد که همکاری ما با هم شکل گرفت و مهران به عنوان دستیار جذب گروه شد. این اولین تجربه سینمایی او بود و بعد از آن در «اینجا چراغی روشن است»، مشاور فیلمنامه شد. فیلمنامه «دختر» را مهران چند سال پیش به من ارائه کرد. آن موقع احساس کردم این فیلمنامه خیلی به درد من نمیخورد. به همین دلیل آن را کنار گذاشتیم و روی یک فیلمنامه دیگری مدتها با هم کار کردیم که در آن هم به نتیجه جدی نرسیدیم و بعد از شکل گرفتن فیلمنامه آن را کنار گذاشتیم. بعد از آن من فیلم «امروز» را ساختم. پارسال دوباره مهران فیلمنامه را برای من طرح کرد و این بار دیدم که تغییرات جدیای در آن رخ داده است. برای همین این دفعه به آن علاقهمند شدم. البته بعد از این علاقهمندی هم ماهها دوباره روی فیلمنامه کار کردیم. نتیجه این شد که من قانع شدم این فیلم را بسازم و هم تم و هم ظرفیتی که به من میداد، به گونهای بود که میتوانستم حرفهایم را در آن بزنم. این برایم وسوسه انگیز شد و به دنبال تولیدش رفتم.
درباره فیلم شما گفته شده که به لحاظ سیر و سلوکی که کاراکتر طی میکند، چیزی شبیه به «خیلی دور، خیلی نزدیک» است. آیا واقعا همینطور است؟
این فیلم به رابطه میان یک پدر و دختر میپردازد و از این جهت شاید بتوان آن را با «خیلی دور، خیلی نزدیک» مقایسه کرد. چون در آن فیلم هم رابطه میان پدر و پسر مورد توجه بود. فاصلهای که بین دو نسل وجود دارد در هر دو روایت مورد توجه است ولی این دو فیلم از ابعاد متفاوتی به این ایده میپردازند. در مورد سیر و سلوک کاراکتر هم باید بگویم خیلی با این عبارت موافق نیستم و به نظرم به کار بردن آن برای این فیلم خیلی خوب نیست. از نظر من شباهت این دو فیلم فقط مربوط به رابطه پدر و فرزند میشود.
با توجه به تفاوت دیدگاهی که میان نسل شما با نسل دختر جوان فیلمتان وجود دارد، چگونه سعی کردید نسل او را بشناسید و کاراکتری ملموس و امروزی ارائه دهید. کاراکتری که از زاویه دید یک دختر جوان تعریف شود، نه از زاویه دید همنسلان شما؟
مسالهای که به آن اشاره کردید، بسیار بسیار مهم است. ورود به دنیایی که شما به آن تعلق ندارید و نگاه کردن از آن زاویه دید به مسائل، کارِ بسیار دشواری است، برای این کار باید صندلیات را جا بهجا و از زاویه دیگری به ماجرا نگاه کنی. این جا بهجایی به راحتی اتفاق نمیافتد ولی برای اینکه بتوانم وارد دنیای جوانها و به خصوص دخترها شوم بارها و بارها با تیم فیلمنامه نویس و محققی که داشتیم گروههای مختلفی از این سن را به دفتر دعوت کردیم و از آنها خواستیم ساعتها راجع به موضوعات مختلف با هم بحث کنند. بعد آنها را ضبط کرده و مهمترین بخشهایش را جدا کردیم. این کار را چند بار با طیفهای مختلفی از دخترها انجام دادیم. حتی من یک بار در خارج از کشور در کانادا این کار را انجام دادم و وقتی به تورنتو رفتم از جوانهای ایرانی که برای تحصیل مهاجرت کرده بودند، خواستم در جمع ۱۵- ۱۶ نفری در کافیشاپی نشستند و شروع کردند به حرف زدن. اینطوری با دیدگاههای آنها آشنا شدم و از نقطه نظرات آنها راجع به موضوعات مهمی مثل دین، مهاجرت، پدر و مادر، کنترل خانوادهها، مدیریت و… آگاه شدم. اینطور با دغدغهها و آرزوهایشان آشنا میشدم. به نظرم به پشتوانه این تحقیقی که انجام دادیم موفق شدیم تا میزان زیادی به دنیای آنها نزدیک شویم.
ماهور الوند را برای نقش اصلیتان از میان داوطلبان زیادی انتخاب کردید. دلیل اصلی انتخاب ایشان چه بود؟ آیا دخترِ سیروس الوند بودن در این امر تاثیرگذار بود؟
حدود ۴۵۰ نفر برای بازی در این نقش تست دادند و ماهور الوند فارغ از ارتباط خانوادگیاش با سیروس الوند از میان آن همه داوطلب بهترین گزینه بود. من ماهور را فقط و فقط بهخاطر تواناییاش انتخاب کردم و نتیجه کار هم به نظرم راضی کننده است.
در روایت فیلمهایتان همیشه اینگونه بوده که هر چقدر هم داستانی که مطرح میشود غمگین و تلخ باشد، باز امیدوارانه به آن نگاه میکنید. در مورد این فیلم هم همینطور است؟
بله من کلا آدم امیدواری هستم. همیشه دنبال کم کردن شکافها و نزدیک کردن دیدگاهها هستم. بهترین کاری که در این ارتباط میتوان کرد این است که در این جامعه پر هیاهو و پر حرفِ ما که همه حرف میزنند و کمتر حاضر میشوند گوش کنند، دیگران را به گوش کردن دعوت کنیم.
یعنی همان حرفی که در «امروز» مورد توجه شما بوده، در این فیلم هم خواهیم دید؟
بله این دعوت به سکوت در «دختر» نیز ادامه دارد.
در «یه حبه قند» به لحاظ تصویری و ویژگیهایی که در صدابرداری وجود داشت تجربهای متفاوت ارائه دادید. در «امروز»، «خیلی دور، خیلی نزدیک» و مابقی کارهایتان نیز این تجربههای متفاوت را به شکلهای دیگری داشتهاید. در «دختر» این تفاوت بیشتر در چه محدودهای است؟
هر کاری فرم روایی خودش را میطلبد. فرم باید از دل محتوا بیرون بیاید و نمیشود بعدا فرم را به محتوا الصاق کرد. «دختر» هم فرم متفاوتی دارد که آن را از «امروز»، «یه حبه قند»، «به همین سادگی» و… متفاوت میکند. تلاش کردم از چیزی که فکر میکردم درست است و به قصه کمک میکند، چشمپوشی نکنم. برای من استاتیک و زیبایی شناسیِ کار در همه فیلمهایم از اهمیت بالایی برخوردار بوده است. در نورپردازی، میزانسن، قاببندی، رنگ و… خیلی حساسیت دارم و سعی کردم در این فیلم از همه آن تجربیات گذشته استفاده کنم.
بخشی از داستان «دختر» در آبادان میگذرد. بودن در آن منطقه جغرافیایی چه اهمیتی در فیلم دارد؟
قصه از ابتدا برای اهواز نوشته شده بود و مهران کاشانی نیز خودش اهوازی است. با توجه به تعاملاتی که با سرمایهگذار فیلم داشتیم، مکان قصه را به آبادان تغییر دادیم. البته آبادان ویژگیها و خصوصیات منحصر به فردی دارد و به عنوان یکی از شهرهای ایران بسیار جای مانور داشت. زمانی به آبادان میگفتند ایران کوچک. نیروهای متخصص زیادی از جاهای مختلف کشور برای کار به این شهر آمده و نسلها در آن شهر زندگی کردهاند. گونه گونی خوبی از مهاجرت ایرانیها در شهرهای مختلف ایران را میتوان در آبادان دید. خودِ این موضوع کمک خوبی به قصه میکرد. ضمنا فیلم سفری طولانی نیاز داشت و باید فاصله جنوب تا شمال و فاصله میان گرما تا سرمای نهفته در داستان را نشان میدادیم. این تفاوت میان شهرها ارتباط درست و تماتیکی با فیلم ما داشت.
چرا برای پدر قصه به سراغ فرهاد اصلانی رفتید؟
در «یه حبه قند» اولین تجربه همکاری را با فرهاد اصلانی داشتم. از همان جا احساس کردم ظرفیت کار جدیتر را دارد و من باید در فرصت مناسبی با او کار کنم. فرهاد پر از انرژی و استعداد است و اصولا کمتر بازیگری را مثل فرهاد اصلانی پیدا میکنید که هر روز صبح که به شما مراجعه میکند، ایدههای جدیدی بیاورد. او حتی در تمام مدتی که آفیش نیست هم دارد به کارش فکر میکند. این میزان تعهد و مسئولیت نسبت به نقش مثال زدنی است. سعی کردم از همه آن ظرفیت استفاده کنم و خیلی از ایدههایی که فرهاد میداد، ممکن بود رد شود ولی آن بخشی که پذیرفته میشد واقعا به فیلم کمک میکرد. ما با همفکریِ هم توانستیم این شخصیت را پیدا کنیم.
در «امروز» برای بازسازی لوکیشن بیمارستان از یک دانشگاه استفاده کردید. در «یه حبه قند» نیز بخش زیادی از فیلم در دکور ساخته شده فیلمبرداری شده بود. در «دختر» چطور؟ چقدر از لوکیشنها رئال هستند؟
به نوعی میتوان گفت «دختر» در این زمینه شبیه آن فیلمها نیست و ما دکور کامل نداریم ولی بسیاری از صحنههایی که میبینید کلاژ موقعیتهای مختلفی بوده است که به هم وصل شدهاند. مثلا زاویه بیرون خانه در یک لوکیشن گرفته شده، داخل خانه در جای دیگری است و پشت بام آن نیز جای دیگری قرار دارد. سعی کردم همه چشم اندازهای خوبی که متناسب با قصه بوده و به عمق پیدا کردن آن کمک میکرده را به هم وصل کنم و از آن یک فضای واحد بسازم. در حالی که ممکن است هر کدام از آنها تعلق به جغرافیای جداگانهای داشته باشد.
مخاطب بهخاطر چه ویژگیهایی نباید دیدن «دختر» را از دست بدهد؟
«دختر» فیلمی است برای همه اعضای خانواده، پیشنهاد اخلاقیای که دارد نیز هیچکس را پس نمیزند و در میان فیلمهایی که تا کنون ساختهام، فیلمی است که بیشترین مخاطب را جذب خواهد کرد.
چیز دیگری است که بخواهید اضافه کنید؟
تشکر میکنم از بازیگران کارم، از مریلا زارعی که آنقدر همیشه خوب است واقعا نمیدانم درباره او چه بگویم. اینجا هم زارعی بسیار خوب ظاهر شده است. از همه عواملی که برای ساخته شدن فیلم به من کمک کردند، تشکر میکنم و از دخترانی که ما اسمشان را در فیلم دختران کافیشاپ گذاشتهایم هم بسیار ممنونم. دخترانی که دوستان ستاره (شخصیت اصلی فیلم) هستند و با اینکه فقط در دو یا سه صحنه فیلم حضور دارند ولی فوقالعاده با استعداد بودند و خیلی خوب در نقش شان ظاهر شدند. در آخر از منطقه آزاد اروند که سرمایهگذاری کرد و با کمکش باعث شد بتوانیم «دختر» را بسازیم تشکر میکنم.
عاطفه محرابی
There are no comments yet