“جوجه تیغی” آینه‌ای برای بازیگران هم نسل من است | پایگاه خبری صبا
امروز ۳ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۹:۲۹
بهرام افشاری:

“جوجه تیغی” آینه‌ای برای بازیگران هم نسل من است

"در ابتدا با کسانی که گمان می‌کردم تجربیاتشان می‌تواند در این عرصه یاری‌گر من باشد ارتباط برقرار می‌کردم و با پرسیدن از تراژیک‌ترین لحظه کاری و کمدی‌ترین لحظه کاری ادامه می‌دادم. تجربیات آدم‌های موفق و آدم‌های ناموفق این عرصه "جوجه تیغی" را به یک آینه تبدیل کرد."

“جوجه تیغی” نام نمایشی تک پرسوناژ است که نویسندگی، کارگردانی، طراحی و بازی‌اش بر‌عهده بهرام افشاری است.
روایت مردی که به عشق بازیگر شدن از شهرستان به تهران می‌آید. مردی که دوست دارد بازیگر
شود و در رویاهایش خود را در حال دریافت بزرگ‌ترین جایزه سینمایی یعنی اسکار می‌‌بیند.
با شروع نمایش مخاطب تصاویری از دریافت اسکار در طی سال‌های دور و نزدیک را روی
پرده‌ای در انتهای صحنه می‌بیند. بازیگرانی
چون آل پاچینو و رابرت دنیرو که در میان تشویق جمعیت روی سن می‌آیند و تندیس اسکار خود را
دریافت می‌کنند. این تصاویر به لحظه دریافت این تندیس اشاره دارد، لحظه‌ای که می‌تواند
رویای بسیاری از بازیگران ایرانی و خارجی باشد. طراحی صحنه «جوجه تیغی» شامل پرده‌ای سفید در انتهاست که تصاویر را روی آن می‌بینیم، فرشی قرمز بر کف
صحنه، چهار پایه‌ای سفید روی آن و تندیس اسکاری روی چهارپایه. با شروع نمایش،
بهرام افشاری، بازیگر «جوجه تیغی» که هنگام ورود تماشاگران، بدون آن‌که توجه کسی
را به خود جلب کند در ردیف‌های بالایی نشسته بوده است از میان جمعیت حاضر در سالن وارد صحنه می‌شود.
او درحالی که لباس رسمی به تن دارد، با در
دست گرفتن تندیس اسکار با لهجه‌ای همدانی، روایتش از زندگی خود را آغاز می‌کند. یک
روایت ساده اما معنادار است که باید روی آن تمرکز کرد. روایتی که درخلال شوخی‌هایش راوی دردی پنهان است. آن چه در
ادامه می‌خوانید گفت‌و گویی است با نویسنده، کارگردان، طراح و بازیگر نمایش «جوجه
تیغی».

چه چیزی بهرام افشاری را به نوشتن متن
«جوجه تیغی» ترغیب کرد؟

از حول و حوش سال ۹۲ به این قضیه فکر
می‌کردم، به نوشتن متنی در مورد جوانی که به
عشق بازیگر شدن از شهرستان به تهران می‌آید و در این مسیر برایش اتفاقاتی رخ می‌دهد.
قصدم این بود که در نگارش این متن از تجربیات و داستان‌های واقعی که برای خودم و دیگران
رخ داده است استفاده کنم. از سویی من نویسنده نبودم و تخصصی در نویسندگی نداشتم و
از سوی دیگر چیزهایی در ذهن من بود که فقط خودم می‌توانستم به آن‌ها سروسامان
بدهم. تصاویری در ذهن داشتم و هدفم روی صحنه آوردن آن تصاویر بود و استفاده از
حضور یک نویسنده قطعا به متنی با سیری متفاوت از آن‌چه اکنون روی صحنه می‌بینید می‌انجامید.
پس خود شروع به نوشتن کردم که حاصل آن
متنی طولانی‌تر از متن فعلی بود و در ادامه به آن چیزی که اکنون روی صحنه می‌بینید
تبدیل شد. «جوجه تیغی» را تجربه‌ای از بهرام افشاری می‌دانم و علاقه‌مندم که کارم نقد
شود تا نقاط قوت و ضعف آن را بدانم.

آن چه کوشیدید هنگام نوشتن «جوجه تیغی»
رعایت کنید چه بود؟

ملاک اصلی من صداقت بود. صداقت، جسارت
و رک‌گویی. در این اثر باید آن‌چه را که شاید پیش از این جرات گفتنش به دوست چند
ساله‌ام را هم نداشته‌ام، هر شب برای عده زیادی از تماشاگران بازگو کنم. امری که
فشار زیادی به من به عنوان بازیگر وارد می‌کند ولی در نهایت منجر می‌شود به این‌که
من صداقت خود را تحسین کنم. بدون آن‌که نگران نتیجه این امر باشم. همین امروز که
من مشغول گفت‌و‌گو با شما هستم خانواده و بستگان من به دیدن «جوجه تیغی» نشستند
طبیعتا این ترس را دارم که واکنش آن‌ها چه خواهد بود و با دیدن بهرام افشاری روی
صحنه و شنیدن آن بخش از اتفاقاتی که پیش از این فقط آن‌ها از آن مطلع بودند به من
چه خواهند گفت. تمام تلاشم در این اثر رعایت صداقت در واگویه‌هایی بود که روی صحنه
دیدید. صداقتی که کوشیدم با احترام به شعور مخاطب همراه باشد.

چرا قالب مونولوگ را برای بیان روایت
خود انتخاب کردید؟

احساس می‌کردم با نوشتن متنی در
چهارچوب‌های شناخته شده درام، یعنی متنی با آغاز، اوج و فرودی مشخص مخاطب در
انتظار نتیجه‌گیری خواهد بود که همیشه بوده است. هدفم روایت کردن طول شخصیت این
کاراکتر نبود و تاکیدم برعرض شخصیت او بود. روایت لحظاتی که در طی مسیر ورود به
عرصه بازیگری برای او پیش می‌آید. در طول نمایش مخاطب به گذر زمان پی می‌برد ولی
نمی‌داند چند مدت گذشته است. این کاراکتر از شهر خود، از خاستگاهش و از گذشته‌اش
چیزی نمی‌گوید. او در‌واقع یک بی‌هویت و درعین‌حال هویت‌دار است. او فقط لحظاتی از
اتفاقاتی که برایش رخ داده است را برای مخاطب تعریف می‌کند و قالبی می‌سازد که هر‌کسی
می‌تواند خود را در آن قالب ببیند. جمله‌ای که من از تعداد زیادی از مخاطبان این
نمایش شنیده‌ام این است که ما خودمان را روی صحنه دیدیم و گویی هر‌چه روی صحنه می‌گذرد
را ما خود پیش از این لمس کرده‌ایم. سعی کردم بنا بر تجربیات خودم و اطرافیام با
دیدی جامعه شناسانه به این موضوع بنگرم تا حاصلش همین همذات‌پنداری مخاطب باشد.
دیالوگ‌هایی که مخاطب از زبان من روی صحنه می‌شنود اما در همان لحظه با خود می‌گوید
این دیالوگ من نیز هست، را با گوشت و پوست و استخوان خود لمس کرده‌ام. اولویت اولم
بیان مساله به زبانی ساده بود و واگذار کردن این اختیار به مخاطب که خودش
تصویرسازی کند. مخاطب است که باید نتیجه‌گیری کند و لزومی ندارد که من نتیجه مورد‌نظر
خودم را به او تحمیل کنم. یکی از نکات مورد تایید من این است که پایان نمایشم با
دیالوگ نیست، بلکه با کلیپی است که صحبت‌های هریک از افراد حاضر در آن می‌تواند
پایانی برای ماجرای کاراکتری باشد که روی صحنه دیده‌اید. نکته‌ای که پیش از این
نیز گفته‌ام و مایلم مجددا بر آن تاکید کنم این است که گروه اجرایی این نمایش سعی ندارد
مانوری اغراق‌آمیز روی حضور چهره‌هایی که به صورت افتخاری و دوستانه سهمی از این اجرا
دارند انجام دهد. از تماشاگران توقع دارم که «جوجه تیغی» را نه به خاطر تصویرهای چند
دقیقه‌ای چهره‌های دوست‌داشتنی حضور یافته در این اجرا که به خاطر خود این نمایش ببینند.
کاراکتری که روی صحنه می‌بینید می‌تواند هویت به خصوصی نداشته باشد، او می‌تواند
راوی سرگذشت هزاران نفر همچون خود باشد. لحظه به لحظه آن‌چه را که روی صحنه می‌بینید
یا تجربه شخصی خودم بوده است و یا حاصل شنیدن تجربیات دیگران. شنیدن تجربیات آدم‌های
مختلف عرصه بازیگری، آدم‌هایی با سنین، امکانات، در آمد‌ها، شکست‌ها و پیروزی‌های
مختلف و چکیده همه این‌ها تبدیل به قصه‌ای شد که از زبان کاراکتر «جوجه تیغی» می‌شنوید.

تحقیق در مورد تجربیات آدم‌های مختلف
در عرصه بازیگری، تحقیقی منسجم و در طول زمانی مشخص بود؟

چیزی حدود یک سال و نیم برای شنیدن
تجربیات آدم‌های مختلف این عرصه زمان صرف کردم. در ابتدا با کسانی که گمان می‌کردم
تجربیاتشان می‌تواند در این عرصه یاری‌گر من باشد ارتباط برقرار می‌کردم و با
پرسیدن از تراژیک‌ترین لحظه کاری و کمدی‌ترین لحظه کاری ادامه می‌دادم. تجربیات
آدم‌های موفق و آدم‌های ناموفق این عرصه «جوجه تیغی» را به یک آینه تبدیل کرد.
آینه‌ای برای من و برای بازیگران هم نسل من. روایت دردی از تجربیات گذشته تا آینه‌ای
باشد برای نسل آینده‌ای که قصد ورود به عرصه بازیگری را دارند. مسلما میل به دیده
شدن در هر انسانی وجود دارد و شاید در وجود آن کس که به عرصه بازیگری قدم می‌گذارد
این میل بیش‌تر از دیگران است، میلی که اگر کنترل نشود می‌تواند به سقوط کسی که به
تازگی پا در این عرصه گذاشته است منتهی گردد. زمان باید بگذرد، زمان است که با گذر
خود به آن کس که پا در این عرصه می‌گذارد نشان می‌دهد که توانسته خود را تثبیت کند
یا خیر.

با توجه به ذکر نام کوروش نریمانی به
عنوان مشاور کارگردان در بروشور و توانایی فوق‌العاده ایشان در خلق لحظات کمیک،
طنزی که در کار دیده می‌شود تا چه میزان حاصل هدایت اوست؟

کوروش نریمانی می‌دانست که من قصد
رسیدن به چه چیزی را روی صحنه دارم و با استفاده از تجربیات خودش نکاتی را به من
گفت که کوشیدم آن نکات را رعایت کنم. ترس اصلی من این بود که چگونه این جریان را
کنترل کنم، جریانی که در طی آن در لحظاتی شومن باشم و به سمت کمدی استندآپ بروم،
در لحظاتی بازی کنم و حس خود را روی صحنه نشان دهم و در قسمت‌هایی روایتی را به صورت مستند بیان کنم. کوروش نریمانی اعتماد
به نفسی به من داد که بتوانم این جریان را مدیریت کنم و بسیار از او سپاسگذارم.
شاید بتوانم بگویم جلسات تمرین من و کوروش نریمانی جلساتی کوتاه بود اما او راه‌حل‌های
کارگشایی به من ارائه داد و من کوشیدم تا حدامکان آن‌ها را به درستی اجرا کنم.

کارگردان و درعین‌حال بازیگر بودن یک
نمایش تک پرسوناژ چگونه است؟

حالی متناقض و دو‌گانه است. گاهی می‌گویم
کاش من کارگردان این کار نبودم و گاهی از این‌که خود کارگردان آن هستم خوشحال می‌شوم.
گاهی اوقات اتفاقاتی رخ می‌دهد و چنان تحت فشار قرار می‌گیرم که با خود می‌اندیشم
کاش کارگردانی این کار برعهده کس دیگری بود. اما از جنبه دیگر دراین نمایش، بخش
کارگردان وجودم دست بخش بازیگر وجودم را باز می‌گذارد و گاهی او را تشویق و گاهی
تنبیه می‌کند.

طراحی صحنه این نمایش را می‌توان طراحی
صحنه‌ای مینی‌مالیستی دانست؟

دقیقا، آن‌چه هنگام طراحی صحنه «جوجه
تیغی» به آن می‌اندیشیدم این بود که در کمینه‌گراترین شکل ممکن آن را اجرایی کنم.
گاهی اوقات می‌گویند ایده اول، ایده آخر است و در مورد طراحی صحنه این نمایش همین
اتفاق برای من افتاد. چیزی که اکنون روی صحنه می‌بینید ایده اول من بود. اندیشیدم
بگذار صحنه به گونه‌ای باشد که تمرکز تماشاگر همچنان روی کاراکتری باشد که بر صحنه
می‌بیند.

از نام «جوجه تیغی» در انتهای نمایش
رمز‌گشایی می‌کنید. چرا این نام را انتخاب کردید؟

دوست داشتم نام این نمایش به جمله‌ای
که در انتهای آن می‌شنوید اشاره کند. اشاره‌ای به سخت جان شدن کسانی که پا در عرصه
بازیگری می‌گذرند. سخت جان‌هایی که اگرچه درونشان به شدت آسیب پذیراست اما ظاهری
خشن برای خود می‌سازند و برای من تمثیلی از جوجه تیغی هستند. در این نمایش کوشیده‌ام
مخاطب را برای چند لحظه به فکر فرو ببرم و در حد توان خود بر مخاطبان تئاتر
بیفزایم. رکورد دیده شدن این نمایش از سوی مخاطب پانزده بار بوده است و مخاطبانی
داشته‌ایم که هفت بار، هشت بار به دیدن نمایش ما نشسته‌اند.

با توجه به این‌که «جوجه تیغی» اجرایی
خصوصی در تماشاخانه‌ای خصوصی است چه میزان از ذهنتان درگیر دغدغه مالی است؟

مسلما دغدغه مالی هم ذهن من و هم ذهن
مسئولین تماشاخانه باران را درگیر خود می‌کند. ضمن این‌که از مدیریت تماشاخانه
باران بابت نهایت همکاری که با من داشتند سپاسگزارم اما امیدوارم تماشاخانه‌های
خصوصی به سمتی نروند که در دام نوبت اجرا دادن به کسانی بیفتند که تکیه‌شان بر
پشتوانه مالی‌شان است . کسانی که به صرف راحت کردن خیال تماشاخانه‌های خصوصی از
مسائل مالی نوبت اجرا می‌گیرند.

قصد ادامه دادن اجرای نمایش «جوجه تیغی» را در
سالن دیگری نیز دارید؟

همانطور که مطلعید اجرای اول این نمایش
از ۱۱ تا ۳۰ مرداد ماه در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان صورت گرفت و این دوره
دوم اجرای ما در تماشاخانه باران است. ولی با پایان این دوره از اجرا، با توجه به
مضمون این نمایش اگر شرایط لازم فراهم شود قصد بردن «جوجه تیغی» به شهرستان‌ها را
دارم.

نمایش بعدی که از بهرام افشاری خواهیم
دید چیست؟

صحبت‌هایی با نادر برهانی مرند داشته‌ایم
که اگر محقق شود در ماه‌های بهمن و اسفند در کنار او خواهم بود.

نرگس کیانی

 

There are no comments yet


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۷۱/۳۵۴/۰۳۵/۰۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۵/۳۲۳/۷۹۱/۵۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۸/۱۴۲/۱۱۹/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۵/۵۹۴/۸۹۸/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۴/۰۲۶/۷۲۶/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۶/۰٬۷۰/۷۸۴/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۱/۲۴۶/۰۲۷/۵۰۰
  • استاد
    ۹۹۲/۹۳۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۳۸۰/۷۹۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۴۸/۶۶۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۸۳/۳۵۰/۰۰۰