رامین پرچمی از هفت سال محرومیتی که بیدلیل اتفاق اتفاد میگوید و برنامههایی که در آینده اتفاق میافتد.
هفت سال ممنوعالکاری رامین پرچمی را اگر از ذهن مخاطب پاک نکرد اما حضور او را تحتالشعاع قرار داد. کسی که پیش از آن و در زمان فعالیت خود نیز که ۱۴ اثر را ثبت کرده بود چهره مشهوری به حساب نمیآمد. در تمام این سالهای نبودن هم خبری از او نبود تا اینکه دو هفته پیش نمایشنامه خوانی “هملت با سالاد فصل” در پردیس چهارسو اجرا شد و نام رامین پرچمی توی لیست هنرمندان دیده میشد و این خبر از پایان ممنوعیت داشت. به همین بهانه سراغی از او گرفتیم که حالا بار دیگر به عرصه بازیگری برگشته و اینبار بسیار پرکار. قرار است سینمایی بازی کند، یک ترانه خوانده و حتی مستندی را بهزودی کارگردانی میکند.
مشغول چه کاری هستید؟
در حال حاضر بعد از اجراى دو نمایشنامه خوانى “هملت با سالاد فصل” و “اسب”به کارگردانى امیر زریوند فکر میکنم از همین هفته بازى در فیلم سینمایی “فیلسوفهاى احمق” به کارگردانى سعید چارى را شروع کنم. یک ترانه پاپ هم همراه با دوست خوبم نیما شمس خواندم که ظرف همین ٢، ٣ روز آینده قرار است پخش شود.
چه دوران شلوغی داشتید! پس ممنوعالکاری تمام شد؟
خیلى به قول بچههاى امروز ناگهان پیش آمد و دلیلش هم همین است که فرمودید! براى خودم هم جالب بود چون بجز اینها چند کار تئاتر و سینمایی دیگری هم هست که فعلا در سطح مذاکرات اولیه است.
این ممنوعالکاری چقدر طول کشید؟
حدود هفت سال ناقابل! البته صرفا به همین دلیل در این سالها غیبت نداشتم، مسائل و مشکلات شخصى هم این غیبت را تشدید و تمدید کرده بود که انگار همه باهم و در یک زمان حل یا به عبارتى منحل شدند!
این ناگهانی و این حجم کار، آیا به این خاطر نبود که همه دوستان از پایان ممنوعیت باخبر شدند؟
نه واقعا اتفاقى بود و ربطى هم نداشت. حتى همین حالا هم خیلىها از این موضوع باخبر نیستند مثلا همین امشب دوست خوبم احمد احمدى فیلمبردار سینما را بعد از بیشتر از ١٠ سال دیدم؛ اصلا نمیدانست. ضمن اینکه خیلى خوشحال شد و رسما دعوت کرد تا در فیلمى که بهزودى قرار است تهیهکنندهاش باشد حضور داشته باشم. همین چند دقیقه پیش هم برایم پیغام فرستاد که عکسى که با هم گرفته بودیم را وقتى گذاشته توى اینترنت، خیلى از دوستان و همکاران قدیمیام برایش (یا در واقع براى من!) کامنت گذاشتند و تبریک گفتند.
من از نمایشنامه خوانی در چهارسو باخبر شدم، واکنشها به این حضور مجدد چطور بود؟
خب طبیعتا همه دوستان ابراز خوشحالى و آرزوى موفقیت داشتند و بعضىها هم دعوت به همکارى کردند. بهطور کلى شاید گفتنش از طرف خودم چندان درست نباشد اما در این دو سه ماهه اخیر، همه برخوردها با من، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، آنقدر خوب و سرشار از انرژى مثبت و صمیمانه بوده که واقعا نمیدانم از شدت خوشحالى تعجب کنم یا از شدت تعجب خوشحال باشم! به خصوص برخورد مردم توى هر مکان عمومی یا خصوصى که واقعا گرم و به شدت روحیه بخش بود.
حالا سه حوزه را همزمان ادامه میدهید؟
من کارم بازیگری است و کارى به حوزهاش ندارم! یعنى درواقع در هر کجا که مکانى براى عرضه و یا امکانى در عرصه بازیگرى وجود داشته باشه که از من دعوت به عمل بیاید و خودم هم رغبت حضور در آن را داشته باشم براى من میشود حوزه! حتى یکى از کارهایی که قرار است بهزودى آن را شروع کنم اساسا فرصت و موقعیتی جدید است تا ساخت یک فیلم مستند را تجربه کنم!
پس کارگردانی گام بعدی است یا صرفا تجربه؟
شاید بهتر باشد بگوییم صرفا یک اتفاق است که خودش براساس اتفاقاتی دیگر شکل گرفته و حالا در این مقطع زمانى، اتفاقا فرصت و موقعیتى براى من پیش آمده تا یکى از کارهایی را که از سالها پیش دائما در ذهن با آن کلنجار میرفتم، به انجام برسانم. البته اصرارها و پیگیرىهاى خودم هم در افتادن این اتفاق به خصوص، موثر بوده!
میتوانم از سوژه مستند جدید بپرسم؟
نه! یعنى ترجیح میدهم اگر قرار است اتفاقى در این زمینه بیفتد، بعد از افتادن دربارهاش صحبت کنیم. ولى مطمئن باشید سوژه و انشااله ساختار به شدت جدید و جذابى خواهد داشت!
موسیقی چطور؟
موسیقى علاقه و سلیقه من است ولى دغدغهام نیست. گرچه من بهطور کلى آدمی غیرقابل پیشبینى هستم و به شدت هم اهل ریسک و متکى به احساسات هر لحظهام! گرچه تا مطمئن نباشم که نتیجه کارم اگر ایدهآل از آب در نمیآید، لااقل افتضاح هم نخواهد بود امکان ندارد سراغش بروم!
پیشتر هم خواندن را تجربه کرده بودید؟
براى خودم و دوستهاى صمیمی گهگاهى.
برنامهریزی بلندمدت دارید یا با اتفاقات پیش میروید؟
نه. واقعا همیشه بیشتر از آنکه برنامهریزى دراز یا حتى کوتاه مدت داشته باشم و براساس آن تصمیم بگیرم و عمل کنم، ترجیح دادم با اتفاقاتى که برایم مىافتد همراه شوم. به قول شما برای پیش رفتن. از آنها استفاده کنم. حالا یا من با آنها هم مسیر شوم و یا آنها را بیاورم در مسیر خودم!
این مستند نتجه هفت سال کار نکردن است؟
نه، یعنى نمیدانم! در واقع اینطور نیست که من در طول این هفت سال به صورت مداوم و یا حتى متناوب به فکر این کار و تحقیق دربارهاش باشم. شاید بشود گفت که در طول این مدت فرصت و امکانش را داشتم که به مرور و تحت شرایط خاصى، کمکم فکر ساخت همچین سوژهاى در ذهنم شکل بگیرد و قوام و دوام پیدا کند و حالا بر اثر یک اتفاق و یا شاید در واقع، ارتباطى که به وجود آمد این امکان براى من مهیا شد و اگر بخواهم بگویم بهطور مشخصی این کار حاصل هفت سال کار نکردن است و... نه اصلا اینطور نیست.
جز تحقیق و قوام این مستند، در این سالها مشغول چه کاری بودید؟
هیچ! واقعا هیچ کارى. چون هرگز فکرش را هم نمیکردم که ممکن باشد همه چیز ناگهان کنفیکون شود و درست هفت سال به انحا و دلایل مختلف و حتى بىربط از کار و حرفهام دور بمانم. میتوانم بگویم همه این هفت سال یا در بهت و حیرت بودم که به قول فامیل دور «چى شده؟!» و یا منتظر بودم که به هرعلت و در هر صورتى که ممکن است بتوانم دوباره کار هنرى را شروع کنم! باور کنید خودم هم نمیدانم و نمیتوانم جواب معقولى به این سوال بدهم که این مدت را از هر نظر، چهطور سر کردم و بالاخره از سر گذراندم! ولى به هرحال گذشت... اصلا به نظر من کلا گذشت و... همین! باید گذشت!
بعد از این همه دوری نگران نیستید که برگشتن پرکارتان باعث انتخابهایی شود که بادقت نیستند؟
فعلا در شرایطى هستم که نمیتوانم هم حضور دوباره خودم را اعلام و مهمتر از آن تثبیت کنم و هم انتخابهاى ایدهآلى داشته باشم. اساسا در همان دوران پیش از هفت سال اخیر هم شرایط و موقعیتها و فرصتهایى که برایم وجود داشت به من آنقدرها حق انتخاب نمیداد. من هم مثل هر بازیگر دیگرى، هر کارى که بازى کردم اولویت و ایدهآل و یا حتى همسو با سلیقهام نبوده. شاید از جمع حدود ۴٠ کار تصویرى سینمایی و تلویزیونی که تا امروز بخش مهمى از کارنامه کارى مرا تشکیل میدهند، نهایتا میتوانم به چهار تا پنج کار خوب و شاخص اشاره کنم که هم خودم از حضور در آنها راضى بودم و هم بازتاب خوبى داشتند. منظور این است که همیشه شرایط و اتفاقات هرروز، تعیینکننده محدودهای هستند که میتوانم در آن دست به انتخاب بزنم.
شرایط حال قابل درک است اما شرایط آن زمان چه بود که حق انتخاب نمیداد؟
قضیه خیلى ساده است. درواقع شما اینطور به موضوع نگاه کنید که در طول یک سال واقعا چه تعداد فیلم و سریال دیدنى و ماندگار و جذاب در سینما و تلویزیون ما ساخته میشود و در این تعداد معمولا بهشدت محدود مگر چند شخصیت واقعا پردازش شده و چند نقش واقعا خوب که من بازیگر را براى نقشآفرینى قلقلک بدهد، میشود پیدا کرد. محاسبه کنید به نسبت تعداد بازیگران حرفهاى و البته همه آن دیگرانى که آماتور یا نابازیگر یا علاقهمند به بازیگرى و... محسوب میشوند، شانس من نوعى براى تصاحب یکى از آن نقشهاى ناب چند درصد است؟ به همین خاطر معتقدم من بازیگر اگر قرار است به عنوان یک حرفهاى به صورت مستمر در صحنه حضور داشته باشم بهترین و بیشترین کارى که میتوانم بکنم این است که حداقل با هر ترفند و از هر راه مناسبترى که ممکن است، گلیم خودم را در کارهایی که بازى میکنم از آب بیرون بکشم. حالا یک زمان همه عوامل دست به دست من میدهند و کمک میکنند که راحتتر و سریعتر گلیم را بیرون بکشم و گاهى هم خودم به تنهایی و با مشقت و جان کندن این کار را میکنم. تازه اگر بتوانم بکنم!
آیا این شرایط برای همه یکسان است؟ نتیجهای که دنبالش هستید چیست؟
مسلما نه. هر بازیگری در مقاطعى به نسبت دیگران و حتى به نسبت خودش در یک مقطع دیگر، موقعیت و حق انتخابهاى بیشتر و کمتری دارد. درنهایت من به این نتیجه رسیدهام با شرایطى که بازیگرى در این کشور دارد، بیشتر از هر وسواس و حق انتخاب و پرکارى یا گزیدهکارى، «شانس» و همان اتفاقى که گفتم در تعین سرنوشت و مسیر کارى یک بازیگر موثر هستند.
همه این سالها فقط دلتنگ برگشتن بودید؟
نه، در فکر و درتلاش براى پیدا کردن راهکارى براى این برگشتن هم بودم!
دوست دارید با کدام نقش در ذهن مخاطبی که قرار است دوباره شما را ببیند ماندگار باشید؟
این را من تعیین نمیکنم، ولى خواه ناخواه بنا به دلایل، شرایط و البته شواهد فراوان، اغلب مردم مرا با همان اولین نقشم یعنى رامین سریال «در پناه تو» میشناسند و در ذهنشان ماندهام.
خودتان کدام را ترجیح میدید؟
من هم جدا از مردم نیستم! این را فکر میکنم ثابت هم کردهام!
این یعنی شما آن نقش را ترجیح میدهید و آن را دوست دارید یا به نظر مردم احترام میگذارید؟
مگر نمیشود هر دو با هم باشد؟
برگشتتان را تبریک میگویم، منتظر دیدن کارهای جدیدتان هستیم تا یک مصاحبه مفصل انجام بدهیم.
ممنونم هم از شما به عنوان نخستین نشریهای که بعد از این زمان طولانی با من مصاحبه کرد.
انتهای مطلب/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است