چندی پیش برای دومین بار پیشنهاد اجرای
برنامه سینمایی «هفت» به او شد، اما قبول نکرد. با او درباره ورودش به رادیو و
تجربه اجرا و کارهای دیگرش گفتوگو کردیم.
شما کارتان را با رادیو شروع کردید. از
چه طریقی به این حرفه وارد شدید؟
همه چیز از یک مهمانی خانوادگی در منزل
خانم ژیلا امیرشاهی، مجری تلویزیون شروع شد. در آن مهمانی آقای صادق عبدالهی را
دیدم که در رادیو شناختهشده هستند. از علاقه بیاندازهام به رادیو گفتم و ایشان
مرا به رادیو تهران ارجاع داد. سراغ خانم بهروان رفتم و آنجا تست صداپیشگی و اجرا
دادم، قبول شدم و در همان رادیو کارم را شروع کردم. در فاصله کمی توانستم نویسندگی
در رادیو را هم تجربه کنم و سفت و سخت مشغول کار شدم.
این اتفاقات در چند سالگی افتاد؟
سال ۸۶ که ۲۷ سال داشتم.
شما بسیار زود بعد از اجرای رادیویی سراغ
تلویزیون رفتید و در برنامههای مختلف مجریگری کردید. این تغییر مدیوم نگرانکننده
نبود؟
هیچوقت عجلهای برای ورود به تلویزیون
نداشتم و اصلا اصراری برای این حضور نبود. چند برنامه به من پیشنهاد شد که خوب
نبود و سراغش نرفتم تا اینکه برنامه «نقره» پیش آمد. قطعا هر آدم عاقلی دوست دارد
با منصور ضابطیان و محمد سلوکی کار کند و من هم از این قاعده مستثنی نبودم. رادیو
را از خود رادیو آموختم. سالهای بسیاری شنونده حرفهای رادیو بودم. هر مدیومی
ضوابط خاص خودش را دارد. اجرای من در تلویزیون با اجرایم در رادیو صددرصد متفاوت
است. آنقدر که بسیاری وقتی مرا دیدند باورشان نمیشد همان مجری رادیو هستم. بهنظرم
اگر آدم قوانین و ضوابط کار را بداند نباید نگران تغییر مدیوم باشد.
یعنی میگویید تخصص اجرای تلویزیونی هم
داشتید؟!
بزرگترین چیزی که باعث تخصص من در اجرای
تلویزیونی شد، کار رادیو بود. رادیو شما را تقویت میکند. هیچ مجری موفق تلویزیونی
را نمیبینید که سابقه کار در رادیو نداشته باشد. تعداد کمی هم ممکن است کارشان را
از تلویزیون شروع کرده باشند، اما بعد به رادیو رفتند و آموزش دیدند. رادیو بیان
شما را تقویت میکند، از حرکات عجیب و غریب اجتناب میکنید و بیان شما محترمانه میشود.
من به اجراهای زیادی در سالهای متمادی با دید نقادانه نگاه میکردم و با مردم هم
در موردش حرف میزدم. مردم دلشان میخواهد مجری زیاد حرف نزند، وسط حرف مهمان
نپرد و ادب را رعایت کند. مجری باید به مخاطبش به چشم یک آشنای محترم نگاه کند، نه
به چشم پسرخاله و دخترخاله!
این بهانه برای بسیاری از مجریانی آورده
میشود که خودشان و برنامهشان محبوب و پربیننده است. چه میشود که صداوسیما مقابل
این افراد که به نوعی محصول دست خود تلویزیون است، میایستد و به اصطلاح توبیخ میشوند
و گاهی حتی از اجرای برنامههای موفق و پُرمخاطب کنارشان میگذارند؟
تلویزیون در این چند سال سیاست اشتباهی در
پیش گرفته؛ اینکه ستارهسازی نکند. به همین خاطر است که بین ۲۵۰۰ مجری صداوسیما ۱۰
نفرشان را هم نمیشناسیم. این سیاست اشتباهیست که تلویزیون تمام این سالها پیش
گرفته و باید اصلاح شود. البته دلیل بخشی از این توبیخها خود ما مجریها هستیم.
همه جای دنیا ممکن است چنین اتفاقهایی بیفتد، اما بهنظرم راهش توبیخ نیست، به
نظرم این درست نیست که فشارهایی به تلویزیون بیاورند که مجبور شود مجری و برنامهساز
را توبیخ کند، طوریکه همه ایران و مخاطبان تلویزیون خبردار بشوند! این نگاه حرفهای
نیست. باید بنشینیم و حرف بزنیم. ضعفها و قوتها را پیدا کنیم و به یک دیدگاه
مشترک و واحد برسیم. بهتر است جور دیگری عمل کنند، چون فکر نمیکنم کسی گمان کند
صددرصد و فوقالعاده و پدیده است. اگر اینطور فکر کند اشتباه کرده است. باید
حرفهای با هم صحبت کنیم.
خودتان تجربه این مشکلات را داشتید؟
من نه! در رادیو از طرف شورای نظارت نامههایی
داشتم، اما در تلویزیون نه. البته در شبکههای سراسری یک سال و نیم ممنوعالتصویر
بودم.
دلیل این ممنوعیت چه بود؟
تا جایی که میدانم، دلیلش مشکلات اداری
بود. حالا دیگر ممنوعالتصویر نیستم و درصددم با یک پیشنهاد خوب به تلویزیون
برگردم.
در این جور برنامهها بهخاطر زندهبودن
آن، چنین مشکلاتی طبیعیست. اما وقتی مجری از یک برنامه حذف میشود، دلیلش نمیتواند
یک اشتباه ساده باشد.
شاید یک وقتهایی حرفهایی را نباید میزدم،
شاید خودم هم اشتباهات زیادی داشتم، ولی بهنظرم راهش توبیخ نبود. هیچوقت نشد
بنشینند و با من درباره اجرایم به شکل حرفهای صحبت کنند. حتی تشویقهایم هم همینطور
بوده است. بالاخره ما باید هم تشویق و تمجید داشته باشیم و هم نقد؛ اما هیچوقت
نشده که نه درباره نقاط مثبت و نه منفی کارم با خودم صحبت کنند. طبیعتا من هم مثل
هرکسی میتوانستم اشتباهاتی داشته باشم، مدیران هم همینطور.
از بین دو تجربه اجرای رادیو و تلویزیون
کدام جذابتر است؟
قطعا رادیو. زمانیکه در رادیو کار میکنید
حس و حالتان فرق دارد. من در اجرای رادیو و بازی در تئاتر بیشتر از حضور در
تلویزیون و سینما لذت میبرم.
بعد از رادیو و تلویزیون بیکار ننشستید
و تئاتر را هم تجربه کردید؟ در نمایش «سینماهای من» بازی کردید و نقشتان هم کوتاه
نبود. چطور به این تئاتر دعوت شدید؟
قبلا در جلسات نمایشنامه خوانی با آقای
رحمانیان همکاری داشتم و کاملا همدیگر را میشناختیم. مسالهای که درباره آقای
رحمانیان وجود دارد، در واقع رابطه یک کارگردان با بازیگر نیست. ما باید به لحاظ
نگاه اجتماعی و دیدگاه به هم نزدیک باشیم و ایشان بسیار هوشمندانه میفهمد کدام
بازیگر به او نزدیکتر است. در مورد من هم همین اتفاق افتاد. ما در حوزه تئاتر
اشتراکات ذهنی فراوانی داریم. در حوزه اجتماعی هم تئاتر را یک مقوله اجتماعی میبینم.
وقتی مرا دعوت کردند، با اشتیاق فوقالعاده رفتم و حالا کار کردن با کارگردانهای
دیگر برایم دشوار شده است. از کار با ایشان بسیار لذت بردم، چون میشود بیاندازه
از او یاد گرفت. هم کارگردانی و هم قلم بینظیر این مرد و البته بعضی رفتارهایش در
کارگردانی بینظیر است.
تجربه نمایشنامهخوانی با اجرای عمومی
تئاتر متفاوت است. نگران نبودید که نتوانید توقع کارگردان را برآورده کنید؟
من به شما اطمینان میدهم که اگر سختگیری
محمد رحمانیان در نمایشنامهخوانی بیشتر از اجرای صحنه نباشد، کمتر نیست.
پس میگویید قبلا امتحان پس داده بودید؟
بله خدا را شکر. هیچوقت با آقای
رحمانیان مشکلی نداشتم و خودم را شاگرد کلاس او میدانستم و بیش از اندازه از
ایشان آموختم.
شاید بتوانیم بپذیریم که اجرای تلویزیون
و رادیو تا حدودی مشترک است، اما بازیگری تخصص و تجربه میخواهد...
اجرای تلویزیون و رادیو کاملا با هم فرق
دارد و دو مقوله جداست. بهنظرم تفاوت این دو کار مثل تفاوت روزنامهنگاری با
بازیگریست! کسی که در رادیو پخته شود اجرای تلویزیون برایش بیاندازه کار سادهایست.
بازیگری روی صحنه تئاتر حرفهای کنار
بازیگرانی که هرکدام سالهای زیادی روی صحنه بودند و خاک صحنه خوردند کار آسانی
نیست. چطور خودتان را با آنها هماهنگ کرید که توی ذوق بیننده نخورد.
اصلا جذابیت تئاتر در این است که تجربه
آسانی نیست. کار بازیگری بهخصوص روی صحنه یک جهان متفاوت است. هر شب یک حال
دارید. آدمیزاد که همیشه یک حال و یکجور نیست. یک نقش را هر شب با حالوهوای
خودتان بروز میدهید. تئاتر تجربه جذابیست، چون به صورت موازی دارید یک جهان را
با تماشاگران به تصویر میکشید. برای من اینطور است که هر اندازه تجاربی که میاندوزم
سختتر باشد، بیشتر یاد میگیرم. بههرحال وقتی شما در کنار مهتاب نصیرپور، علی
عمرانی، بهنوش طباطبایی، حبیب رضایی، هومن برقنورد و چند بازیگر درجهیک بازی میکنید
باید از آنها یاد بگیرید. بهنظرم صحبت در اینباره دشوار است و فقط باید تجربهاش
کرد؛ مثل لذت آبخوردن در وقت تشنگی. نمیشود آن حس و حال را با کلام توصیف کرد.
در سریال «عالیجناب» ساخته سام قریبیان
هم بازی میکنید. انگار قصد ندارید تجربه کردن را فراموش کنید!
به هیچکدام از اینها به دید تجربه نگاه
نمیکنم و برایم جدی است. نمیروم که تجربهای کسب کنم. اگر پیشنهاد خوبی بشود
حتما سراغش میروم.
در سینما تجربه جدی نداشتید، اما پیشنهاد
اجرای برنامه تخصصی سینمایی تلویزیون را داشتید. چرا اجرای برنامه «هفت» را قبول
نکردید؟ مگر سراغ پیشنهادهای خوب نمیروید؟
در دو مقطع این پیشنهاد مطرح شد. بعد از
آقای جیرانی و حالا هم پس از آقای گبرلو. در زمان آقای جیرانی بهلحاظ دیدگاه با
تیم پشت صحنه به توافق نرسیدیم. در زمان بعد از آقای گبرلو بسیار اشتیاق داشتم،
اما به دلیل سفر دو ماههای که در پیش دارم و تا اواسط پاییز ایران نخواهم بود،
قسمت نشد.
واقعا دلیل قبول نکردن این کار سفر بود
یا از حواشی آن نگران بودید؟
اصلا. روابط خوبی با اهالی سینما دارم و بسیاریشان
به من لطف داشتند و میگفتند باید قبول کنم. دوستانی مثل حبیب رضایی، مازیار میری
و مهتاب کرامتی که همیشه با آنها مشورت میکنم گفتند برو، اما حاشیههایی دارد.
هیچکس آنقدر مرا از حاشیهها نترساند. واقعا بهخاطر این سفر دو ماهه نتوانستم
اجرای «هفت» را قبول کنم.
چطور میتوانید با وجود چند کار مختلف به
همهشان برسید و برایش برنامهریزی کنید؟!
برای خودم هم همیشه سوال است که چطور میشود
این همه کار را با هم انجام داد. تازه بخش زیادیاش را شما نمیبینید. ممکن است
برای روزنامه مطلبی بدهم، کلاسهای متعددی میروم و گاهی نمایشنامهخوانی
کارگردانی میکنم. فقط میتوانم بگویم دلیلش عشق است. اگر به کارتان عشق بورزید
همه چیز حل است. من اصولا آدم تنبلی هستم، اما در کارم نه!
هما بذر افشان
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است