یادم میآید سوسن تسلیمی یک داستان کوتاه خوانده بود و میگفت این داستان واقعا به درد ساخته شدن فیلم میخورد. جالب اینکه مدتها بعد که مضمون آن داستان را با بهرام بیضایی در میان گذاشت، او هم همین نظر را داشت. در «باشو غریبهای کوچک» برای اولین بار لهجه گیلکی به درستی توسط سوسن تسلیمی ادا میشد، ولی بعد از این فیلم استفاده از لهجه آنقدر در فیلمهای دیگر تکرار شد که حالا دیگر خیلی عادی و بدیهی بهنظر میرسد. در صورتی که قبل از این فیلم اغلب بازیگران با طنز و کمی لودگی از لهجه شمالی استفاده کرده بودند. بهنظرم بیضایی با هوشمندی نهتنها از کاربرد لهجه در فیلم خود استقبال کرد، بلکه بهخوبی آن را پرورش داد. همین که دو نفر اهل یک کشور، اما با دو گویش و لحن متفاوت – به گونهای که حتی نمیتوانند زبان هم را بفهمند – با یکدیگر روبهرو میشوند، به خودی خود مایه جذابی است. مایهای که در خود فیلم هم به سادهترین و موجزترین شکل جاری شده است.
از این نگاه، سکانس رویارویی ناییجان (سوسن تسلیمی) و باشو (عدنان عفراویان) که از طریق اشیا با هم ارتباط برقرار میکنند یکی از جاودانترین صحنههای این فیلم است و به عقیده من اگر کسی به دنبال رمز و راز نهفته در فیلم باشد، تحلیل این صحنه یکی از نکتههای کلیدی است. یادم میآید من مغرورتر از آن بودم که بخواهم دستیار کسی باشم، ولی خب، حساب بیضایی جدا بود. او کسی بود که خیلی دلم میخواست در کنارش باشم و از او بیاموزم. اصولاً بیضایی اهل مشورت و پذیرفتن نظر دیگران نیست و همه اینها باعث میشد دستیاری او برای من که قرار بود اولینبار اینکار را انجام بدهم بسیار سخت باشد.
از نظر من «باشو غریبه کوچک» بهترین فیلم بهرام بیضایی است. این فیلم در میان کارنامه بهرام بیضایی بیشترین میزان ارتباط با مخاطب را دارد و دلیلش این است که از یک عمق و غنای بکرِ عاطفی ریشه میگیرد. یادم میآید وقتی قرار بود سکانسهای اولیه و صحنههای بمباران فیلم فیلمبرداری شود جر و بحث من و بیضایی بالا گرفته بود. بیضایی به من گفت: «اصلاً اگر راست میگی برو خودت این صحنهها را کارگردانی کن تا ببینم چی میگی!» این در حالی بود که همانطور که گفتم بیضایی به هیچعنوان با کسی درباره کار خود مشورت نمیکرد. به همین دلیل کمی ذوقزده شدم. ضمن اینکه بدم هم نمیآمد با استاد خودم در چنین مبارزهای شرکت کنم. بههرحال وقتی قرار شد من اینکار را انجام بدهم مجبور شدم تنهایی به جنوب کشور سفر کنم تا محلهای مناسب فیلمبرداری را پیدا کنم. در راه که میرفتم مدام از خودم میپرسیدم آیا بیضایی با اینکار میخواسته از شر غرغرهای من خلاص شود و بهاینترتیب مرا دنبال نخود سیاه فرستاده یا واقعا میخواسته به عنوان یک معلم، فرصتی هم برای عرضاندام شاگرد خود در نظر بگیرد؟
خوشبختانه حالا که بیست سال از ساختهشدن این فیلم گذشته میتوانم افتخار کنم در نماهای ابتدای فیلم که بمباران و صحنههای انفجار را در برمیگیرد چند پلان هم از من به یادگار مانده است. هنوز که به گذشته برمیگردم میبینم هیجان این مبارزه هنوز هم برای من تازگی دارد. به نظر من «باشو غریبه کوچک» در نویسندگی و کارگردانی و بازیگری فیلم بزرگی است. این فیلم جزو پنج فیلم انتخابی من از سینمای ایران است. همیشه میشود آن را دید و لذت برد. با طراوت، سیال و زیباست؛ و سرشار از عاطفهای که از جنگ خسارت دیده است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است