***تأثیر جریانهای مختلف سیاسی
سینمای ایران در جریانهای مختلف بهشدت یک سینمای محتوازده، شعاری و ایدئولوژیک است. یک موضوع غلط در سینمای ایران جاافتاده به نام «سینمای اجتماعی»، درحالیکه سینمای اجتماعی اصلاً ژانر نیست! و تنها یک موضوع است. در منظر سینمای روشنفکری، مفهوم غلط و محتوازدهای به نام «سینمای اجتماعی» شکل گرفته که موضوعات و مضامین اجتماعی را مد نظر قرار میدهد؛ یک سینمای رئالیستی ملالآوری که قصه شاه پیرنگ، قهرمان و ژانر در اکثر فیلمهای آن فراموش شده و مهم محتوا و ناهنجاریهای اجتماعی و بیان پلشتیهاست.
از طرف دیگر، در بدنه سینمای دولتی باز موضوعات و مضامین در اولویت است و کمتر فیلمی را میبینیم بهجای آنکه به ژانر و سینما وفادار باشد، در خدمت بیان محتوا و شعارهاست که طبعاً در هردو، مخاطب با فیلمی لذتبخش و تأثیرگذار مواجهه ندارد.بجز دهه۶۰ در سینمای ایران که تنوع ژانر، قصهگویی و قهرمانپردازی را شاهد هستیم، بهمرور با سیاستگذاریهای غلط مدیریت آن زمان آقایان انوار و بهشتی که اتفاقاً از طریق همین جشنواره فیلم فجر انجام شد، سینمای ایران کمکم به سینمای خردهپیرنگ و محتوازده و جشنوارههای اروپایی میل پیدا کرد. گویی، دیگر فیلم قصهگو و قهرمانمحور با ژانرهای مختلف ساختن بیهنری است و هنر به سمتی رفته که به فیلمهای گلخانهای با موضوعات اجتماعی که عموماً تلخ بود و سرشکستگی و مغموم بودن را به همراه داشت، ضریب داده شد و به مرور مخاطب از چنین سینمایی فاصله گرفت.اما از آنجا که نسلهای جدیدتر که هرسال در جشنواره فجر چند چهره جدید را میشناسیم، ۱۰سال گذشته تقریباً بیشتر فیلمسازان جوان فعلی از دل جشنواره فیلم فجر بیرون آمدند، افرادی نظیر نیما جاویدی، مصطفی کیایی، محمدحسین مهدویان، نرگس آبیار، بهروز شعیبی و… در جشنواره چهلم هادی حجازیفر با فیلم موقعیت مهدی، کاظم دانشی با فیلم علفزار، امید شمس با فیلم ملاقات خصوصی و آنچه که قطعی مینماید، اتفاقهای متفاوت جشنواره توسط فیلمسازان نسل جدید رقم خورده است و میباید جشنواره تمرکز ویژهای روی نسل جدید داشته باشد، خصوصاً «دهه هفتادیها» که سینما از منظر تکنیک و قصه برایشان اولویت دارد، تا محتوا.
فرهنگ دیگری هم که متأسفانه بین برخی فیلمسازان نسبت به جشنواره فیلم فجر در حال شکلگیری است ،اینکه فیلمهای خود را به جشنواره ندهند و در مقابل این بیتوجهی باید توجه را به سمت افراد جوان و باانگیزه و مشتاقی سوق داد که اتفاقاً بسیار شوق دیده شدن دارند و تکنیک فیلمسازی و قصهگویی و همراهی با مخاطب را هم پذیرا هستند و خیلی وارد دستهبندیهای سیاسی و صنفی و فضای پراختلاف سینما نشدهاند. از طرفی همه میدانیم بسیاری از همین فیلمسازان زاویه گرفته و ناراضی ،اگر جشنواره فیلم فجر نمیبود، موفقیتی در شهرت و جایگاه فیلمسازی شان پیدا نمیکردند، چرا که اکثر فیلمهای آنها در گیشه و در نسبت با مخاطب شکست خوردهاند و اتفاقاً تبلیغات و برجستهسازی فیلم فجر باعث به شهرت رسیدن آنها شده است. این برجستهسازی فیلم فجر برای فیلمسازانی انجام شود که در سیاست کلان همراهی دارند.جشنواره فیلم فجر با استانداردهای شاخص برگزار شود. مهمترین آسیب جشنواره تعداد فیلمهای زیاد در آن است و ضرورتاً باید از تعداد فیلمها کاسته شود و این جشن دورهمی که درنهایت هیچکس راضی از آن نیست خارج شود. فیلمهای داخل در جشنواره باید تابع یک سیاست کلان باشند؛ فیلمهایی که با سنجههای ژانر، قصه و قهرمان فاصله دارند، کنار گذاشته شود؛ فیلمی که قصه خوب داشته باشد، گیرایی و کشش برای مخاطب دارد.فیلمی که قهرمان و ضد قهرمان توأمان دارد و مثل سینمای اجتماعی اینگونه نیست شخصیت اصلی فیلم در پایان مغموم و شکست خورده باشد، درنهایت سرانجام حرف محتوایی چنین فیلمهایی هرچقدر هم انتقاد و ایراد به بدنه حاکمیت داشته باشد، همسو با منافع ملی است و باید با نگاه بازتر و بدون سانسور دولتی با این فیلمها برخورد شود و از ورود سازمانها و نهادهای غیرسینمایی که احیاناً در فیلمها به آنها انتقادی شده یا نقطه ضعفی نشان داده میشود جلوگیری شود که فیلمها جسارت و جرأت بیشتری پیدا کنند و فیلمسازان بیشتری سمت چنین سوژههایی بیایند. متأسفانه برخی از فیلمهایی که نام برده شد بهخاطر عدم حمایت و دخالتها و سختگیری نهادهای مختلف، باعث شده فیلمسازان از ساختن چنین فیلمهایی فاصله گرفته و به فیلمهای مطربی و کمدی نازل به فروش روی آوردهاند.حال در بخشهای حمایتی سازمان سینمایی، مثل فارابی و مرکز گسترش باید بودجهها و سیاستگذاریها مبتنیبر این سیاست کلان انجام شود. فارابی از فیلمی در تولید حمایت کند که قصه، ژانر، قهرمان و مخاطب را مد نظر قرار داده است، از فیلمسازان فیلماولی غافل نباشد یا از فیلمساز فیلماولی که فیلم اولش را خوب ساخته برای فیلمهای دوم و سوم حمایتهای جدیتر انجام دهد تا تجربههای بزرگتری داشته باشند.
***چند پیشنهاد جشنوارهای
اگر جشنواره فیلم فجر تعداد فیلمهای ورودی را کاهش دهد، مثلاً به استاندارد میانگین جهانی ۱۰فیلم برساند به آنها میتواند بهخاطر اینکه وارد جشنواره شدهاند، امتیازات ویژه بدهد. جشنواره فرصت بهتری برای تبلیغات و عملیات رسانهای انجام دادن برای ۱۰فیلم است و امتیازهای ویژه قائل شود که با تعداد فیلمهای بیشتر مثل ۲۲تا اصلاً امکانپذیر نیست؛ برای مثال:
زمان اکرانهای خوب سال در اولویت و انتخاب با فیلمهایی باشد که توانستند در جشنواره حضور پیدا کنند.
فیلمهایی که در جشنواره حضور پیدا میکنند، فرصت بیشتر دارند تا روی پرده سینما باقی بمانند.
فروش بلیتها در جشنواره محدود به شهر تهران یا دو سه کلانشهر صاحب سینمای فراوان محدود شود، درعینحال قیمت فروش بلیت را بالا ببرد که همین باعث رقابتی شدن و جذابتر و گرمتر شدن فضای جشنواره برای مخاطب میشود. از طرفی، هر فیلم میداند که در جشنواره حاضر شد بابت فروش بلیتها میتواند بهره مالی و تبلیغاتی خوبی را ببرد.
به هر فیلمی که توانست به جشنواره ورود پیدا کند، مبلغی بهعنوان هدیه فارغ از جوایز جشنواره اهدا شود.
موارد بالا پیشنهادهایی است که میتواند تکمیلتر هم شود. در پایان اگر سازمان سینمایی در۳سال یا خوشبینانه ۷سال باقی مانده یک سیاستگذاری اصولی را پیشببرد و بهجای اینکه درگیر رفع مسائل روزمره باشد با نگاهی کلانتر و باثبات عرصه را مدیریت کند؛ مطمئناً در سالهای بعد، بسیاری از جوانان فیلمساز علاقهمند به سینما در مسیرهای صحیحتر قرار میگیرند، حتی نسلهای قدیمتر هم شاید به این باور برسند که برای اینکه مخاطبان خود را از دست ندهند، باید در استانداردهای سینمایی کار کنند و این قواعد، در هر جای دنیا پذیرفتهشده و مورداحترام است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است