به گزارش صبا، شهاب شهرزاد نوشت: آندره مالروی فقید – که از شیفتگان تمدن ایرانی بود – در گفتوگویی با مجلهی کلک دربارهی پیوند هنر و سیاست میگوید: “آنچه را که اندیشه و خواست انقلابی در هنر مینامند، امروز جز یک امر تفننی نیست. یک طاووس نر است که همهی پرهایش را گشوده و میخرامد و طاووسهای ماده در پی او روانند و میگویند: تو چقدر زیبایی! و طاووس نر به آنان پاسخ میدهد: نام من انقلاب است. طاووس مادگان میگویند: آه چه خوشوقتیم که نامت انقلاب است. همه شوخی و لودگی. هیچگونه عمل واقعی در هنر به چشم نمیخورد که برای این کالبد تجسمیافته که نامش کاپیتالیسم یا بورژوازی است، زیانآور باشد.”این سخن، مرا به یاد جایگاهِ امروزِ نقد و تفکر انتقادی در سینمای ایران میاندازد. در این سالیان از نقد، مقولهای تشریفاتی و تفننی ساخته، همچنان بر این شوخی میدمیم. شایسته نیست که این جشنوارهی دیرپا، در مختصات معتبرترین رخداد سینمایی سال، در روزگارِ بعد از چهلسالگی به نقد خویش بپردازد؟ به باور من، جشنواره برای برونرفت از ایستایی و عقبگرد، به “نقد از درون” نیاز دارد.
اما آیا در این سالها، جشنواره برای نقد خویش مجالی گشوده، یا خود اهالی نقد نیز اغلب با انفعال به نقض غرض رسیدهاند؛ به خنثیسازی قلم پیش از حضور در میدان!؟ آیا در این سالها و حتی در همین برنامههای اخیر سیما، میتوان ردّی از نقدِ اصیل و درست یافت؟ آنچه میشنویم، زبانِ نقد است، یا چهرهپوشی برای انتقام؟ گاه نقابِ نقد میپوشیم و با ادبیاتی سخیف از اهالی سینما انتقام میگیریم! آنقدر از ماهیت و زبان نقد دوریم که اغلب، گزارش را با نقد اشتباه میگیریم!جشنواره، اگر هدفگیرِ اعتلای سینمای ایران و قرارگاهی برای کشفِ کاستیها و ثروتها در این مسیر باشد، باید که هم به نقدِ خویش بنشیند، هم برای احترام به جایگاهِ نقد، برخیزد.
جشنوارهای به عمر چهل و یک دوره، اگر به درستی در طول سالیان برگزاری به تکمیل خویش اهتمام میکرد، امروز بی تردید وَرای آنچه بود که هست. با اینحال روند کلی جشنواره از جهاتی میل به ترمیم خویش نشان داده و مثلا با افزودن شاخههای تخصصی سینما به رقابت، دایرهی پرواز سیمرغ را گستردهتر کرده است. حتی نام سیمرغ، پس از برگزاری هفت دوره از جشنواره به رسمیت رسیده و تا به امروز بالیده است.اما اینک، لازم است به نقد مشفقانهی کارنامهی خویش بنشینیم.درک درست جایگاه نقد و منتقد قدمِ اولِ این شناساییست. نقد را در مختصات یک “هنر کمکی” میشناسیم که همپا با “فیلم” در جایگاه “یک شکل هنری بالغ”، پدیدار شده و امروز باید آن را “هنر نقد فیلم” نامید. آنهنگام که سینما صرفا “سرگرمی” شمرده میشد، مسالهی اصلی ناقدان نشریات این بود که: آیا فیلم سرگرمکننده است یا نه؟ دارندگانِ بخش “نقد فیلم” روزنامههای بزرگ؛ مانند کیت کامرون، باسلی کراتر (نیویورکتایمز) و… در واقع گزارشگرانی بودند که مخاطب را دربارهی سرگرمکننده بودن فیلم راهنمایی میکردند. ولی پیچیدگی بیشتر سینما، نقدِ مبتنی بر تفکر را ایجاب میکرد.
“راهنمای فیلم” میتوانست مخاطبانش را دربارهی خندهدار و سرگرمکننده بودن کمدیرمانتیکهای نورمن جویسون یا رالف لوی مجاب کند، اما از عهدهی تشریح کیفیت پیچیدهی اثری چون “مهر هفتم” – برگمان – برنمیآمد.در طول سالیانِ تکوین هنر و ادبیات، تفسیرهای منتقدان بزرگ از آثار مهم، مجموعهای احترامبرانگیز از دانشِ آکادمیک نقد را فراهم آورده. از منتقدان و نویسندگانی مثل متیو آرنولد (که تاثیر پذیرفته از فردوسی بوده)، تا دکتر لیونل تریلینگ و آلفرد کازین در ادبیات تا آندره بازن، گدار، تروفو و پالین کیل و نامهای اثرگذار دیگر در نقدِ فیلم. فقط راجر ایبرت نیست که دربارهی تاثیر پالین کیل بر سه دهه از سینمای امریکا میگوید: “تاثیرِ مثبت او بیش از هر شخصِ دیگر بوده است”.
در کشور ما نیز، نقد فیلم، تاریخی کاویدنی دارد؛ منتقدانِ پیشگام به راستی در سرنوشتِ سینماگران و حتی تاریخ این سینما ایفای نقش کردهاند. همچنانکه پس از انقلاب اسلامی، نقد، همپا با تحولات سینما، به ساحتهای تازه رسید؛ فراتر از تشخیصِ “فیلمفارسی” بودن یا نبودن! تردیدپذیر است که گاه میشنویم: نقد، به کار سینماگر نمیآید و یکسویه در خدمتِ آگاهیبخشی به مخاطب است! نقد، پلی بین اثر و مخاطبان است، اما کارکرد دیگرش، خواه ناخواه نور انداختن بر مسیرِ فیلمسازیست. کافیست از تاثیر پرویز دوایی بر مسعود کیمیایی و شکلگیری کارنامهی سینماییاش باخبر باشیم.
خود کیمیاییِ فیلمساز دربارهی دواییِ منتقد میگوید: “خوب میشد از او آموخت. خیلی میشد از او آموخت. و من از او آموختم. من از «ژان نگولسکو» خیلی آموختم که وقتی به ایران آمد، آسیستانش بودم، اما از «دوایی» خیلی بیشتر آموختم؛ چون «دوایی» صاحب یک «ذهنِ خلّاق» بود. بلد بود بنویسد و در نقد فیلمهایی که مینوشت همین «خلّاقیت» را میشد دید”.منتقد، با نقدِ هوشمندانه میتواند پهنهی گفتوگو در سینما را وسعت بخشیده، عاملی موثر برای پیوند سینماگران حال و آینده باشد.
از این رو به گمانم وقت آن است که با نگاه به نقد در جایگاه یک حرفهی تخصصی، مستقل و البته موثر بر سرنوشت سینما، در جشنوارهای که به داوری آثار سینمایی مینشیند، مجال داوری نقدهای سینمایی نیز فراهم شود. یعنی که نقد، در جشنواره در مختصات شایسته بنشیند. به گزارهی دیگر؛ در سالیانِ پس از بلوغ جشنواره، برای نقدِ سیمرغ و سیمرغِ نقد، مجال تماشا باز کنیم. برای شناختِ آسیبها و نقدِ از درونِ جشنواره – که سیمرغ، نمادِ پرشکوهِ آن است – و اختصاص سیمرغی به نقد فیلم. هرچند که بنا به زبانزدِ معروف؛ تاکنون در هیچکجای جهان، تندیسی از یک منتقد نساختهاند، جشنوارهی فیلم فجر میتواند پیشگام این رفتار متمدنانه باشد. به قولِ آندره مالرو، ارزش و اعتبارِ آنکس که زیبایی و ظرائف باغ را تشخیص میدهد، اگر بیش از باغبان نباشد، کم تر هم نیست!
منبع: نشریه جشنواره چهل و یکم فیلم فجر
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است