در پاراگراف امروز رفتیم سراغ کتاب حکمت شادان نیچه!!
خود را به ناشنوایی زدن، بهتر از کر شدن از صداهای ناهنجار است.
خود را به ناشنوایی زدن، بهتر از کر شدن از صداهای ناهنجار است.
در گذشته، انسانها تشنهی شهرت بودند و شیفتهی اینکه از آنها و در مورد آنها حرف بزنند.
اما حرف زدن دیگر کافی نیست.
بازار، بسیار شلوغ و بزرگ شده است و جز جیغ زدن و فریاد زدن، کسی راه به جایی نخواهد برد.
حاصل این شده که حتی گلوهای خوب هم، نمیتوانند حرفشان را جز از راه فریاد زدن و خفه کردن صداهای خوب دیگر، به گوش مردم برسانند.
و حتی بهترین ابزارها هم، جز با نخراشیدهترین صداها به فروش نمیرسند.
بدون این فریادهای بازار و آن جیغهای نخراشیده، دیگر هیچ نابغهای به نبوغ شهره نخواهد شد.
باور دارم که عصری منحوس برای متفکران آغاز شده است: متفکر، شاید باید سکوت و آرامشاش را در لحظات کوتاه میانهی این صداها و آزارها جستجو کند.
و باید وانمود کند که ناشنواست، تا بیاموزد که واقعاً در هیاهوی این صداها و فریادها ناشنوا شود.
تا زمانی که این هنر را نیاموخته است، هر آن ممکن است از سردرد و بیحوصلگی نابود و تلف شود.
اما حرف زدن دیگر کافی نیست.
بازار، بسیار شلوغ و بزرگ شده است و جز جیغ زدن و فریاد زدن، کسی راه به جایی نخواهد برد.
حاصل این شده که حتی گلوهای خوب هم، نمیتوانند حرفشان را جز از راه فریاد زدن و خفه کردن صداهای خوب دیگر، به گوش مردم برسانند.
و حتی بهترین ابزارها هم، جز با نخراشیدهترین صداها به فروش نمیرسند.
بدون این فریادهای بازار و آن جیغهای نخراشیده، دیگر هیچ نابغهای به نبوغ شهره نخواهد شد.
باور دارم که عصری منحوس برای متفکران آغاز شده است: متفکر، شاید باید سکوت و آرامشاش را در لحظات کوتاه میانهی این صداها و آزارها جستجو کند.
و باید وانمود کند که ناشنواست، تا بیاموزد که واقعاً در هیاهوی این صداها و فریادها ناشنوا شود.
تا زمانی که این هنر را نیاموخته است، هر آن ممکن است از سردرد و بیحوصلگی نابود و تلف شود.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است