دوست ندارم که غرق در حسرتی نوستالژیک به نیستشدن فضایی نظر بیندازم که زمانی نه چندان دور، من و بسیاری از همنسلانم در آن زندگی میکردیم و اثری به صحنه میبردیم.
میخواهم با تشریح یک وضعیت و مقایسه آن با وضعیت دیگر سیر حرکتی را مرور کنم که دستکم در این ده سال اخیر فضای تئاتر و یا شاید در وضع عمومیتر فضای هنر را دستخوش تغییر کرده است.
و شاید از خود بپرسید این صحبتها چه ربطی به اجرای نمایش «نیست» دارد که هنوز روی صحنه نرفته است؟
اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود شمسی شیشههای قدی مغازه «کافه فرانسه» یا «نشر مولی» در خیابان انقلاب مهمترین مکان برای تبلیغات کار هنری بودند. از آنجا میتوانستی از آخرین آثار روی صحنه با خبر شوی. یا نهایت به وبسایتهای پر ایراد تئاتر شهر و خانههنرمندان رجوع کنی و در لابهلای آن صفحات به اسم و عنوان نمایشی بر بخوری و برای دیدن انتخابش کنی. مراجعه به گیشه سالن تنها مسیر بود برای جستجو. باید پای گیشه در صف میایستادی شاید بلیت نمایشی به دستت میرسید یا نه.
در کنار این صفها حلقههای بحث شکل میگرفت. آدمها درباره آثار به گفتگو مینشستند و در نهایت از پس این گفت و شنودها انتخاب میکردی که کدام اثر را به کدام دلیل ببینی. و خیلی وقتها همه بلیتها تمام میشد و تو باید برای یک روز دیگر منتظر میماندی. آن زمان نه گروه دغدغه پر شدن یا نشدن سالن را داشت و نه مخاطب بدون توجه به زیر متن و مضمون اثر به دیدن نمایش میرفت.
کمکم شبکههای اجتماعی رشد کرد. در واقع این فضاها به فضای مجازی هم راه پیدا کردند. سالنها از همان چند سالن اصلی و دو سه سالن خصوصی به بیشمار سالن اصلی و خصوصی تبدیل شدند. موج فارغالتحصیلان هنر (تئاتر) بیشمار شد و از هر حلقه یک گروه و از هر گروه یک کار در ساعتهای مختلف در تماشاخانهای روی صحنه میرفت تا جایی که در یک روز تا شب ۱۲۰ نمایش در سالنهای مختلف تهران به ثبت رسید. همه به این مسائل به عنوان یک مسیر رشد نگاه میکردند. این که عدهای میتوانند در کنار هم تمرین کنند و کاری را روی صحنه بیاورند زیبا بود، اما …
با گسترش این فضاها اگر چه تعداد افراد بیشتری فرصت پیدا کردند تا تجربه کسب کنند، آثار بیشتری شکل گرفت، دسترسی برای تماشا آسانتر شد اما حواشی هم به همین میزان رشد کرد و نقش گرفت. گروهها در رقابت با هم از تعامل با هم باز ماندند. اتفاقی که پیش از این کمتر رخ میداد. همه عوامل در یک سطح برای شکلگیری کار توان مالی و جسمی خرج میکردند و برای رسیدن به معنایی در وجود خود و پیوست کردن آن معنا با وجود دیگری سر تمرین حاضر میشدند که از همه بخشهای تئاتر مهمتر بود. کسی به این که چگونه دیده میشود و آیا این کاری پلی برای شهرتش هست یا نه فکر نمیکرد یا پیشاپیش به این نمیاندیشید که چگونه، چه عکسی را برای دیگران منتشر کند که آنها برای تماشای آن اثر مجاب بشنود. این به آن معنا نیست که بیتوجه به ماده تبلیغاتی کاری شکل میگرفت اما عرصهها تا این اندازه به شو کردن یا نمایش چیزهایی بیرون از صحنه تئاتر محتاج نبود.
عوامل در لحظاتی که در تمرین تئاتر حاضر میشدند همه تمرکزشان در آن نقطه جمع بود. غرق در حرکاتشان بودند. غرق در معنای حرکاتشان و برای آنها مهمتر از این که این اثر چگونه جلوه میکند شکلی اینچنین داشت که این اثر دارد با خود ما چه میکند. همین نگرش تاثیر نتیجه اثر بر مخاطب را دو چندان میکرد.
شاید بیش از ۵ سال است که از حضور در فضای تئاتر فاصله گرفتم. چون در این فضا چیزی بیش از دغدغه اجرا و همزمان جمعکردن رزومه برای آینده پیدا نمیشد. و باید گفت پیدا نمیشود. دیگر تنفس در فضای تئاتر در کنار هم برای اعضای یک گروه مسئله چندانی نیست. در سر تمرین چک کردن گوشی موبایل و پاسخدادن به پیامهای دوستان در اپلیکیشنها، چک کردن اینستاگرام و … به تمرکز روی نمایش ارجح است و ساعات زیاد تمرین نه از سر علاقه گروه که از سر اجبار برای آمادهکردن کار در تاریخ مقرر است. چون اگر این اتفاق نیافتد ضررهای اقتصادی جبران نمیشود. یک اثر نه به واسطه گفتگوی مخاطبان و عیار خودش بلکه به واسطه کمپین تبلیغاتی و صرفا هیاهوی بیشتر به فروش میرود و همه این مسائل یعنی تئاتر صرفا به عنوان یک تفریح لوکس در سبد زندگی عدهای قرار گرفته و بیشتر یک شغل کم درآمد است تا فضایی برای زیستن.
بعد از چند سال در این موقعیت سیاسی و اجتماعی خاص گمان من این بود که میتوان با دور هم جمعشدن، با یک دغدغه مشترک در آدمهایی متکثر بتوانیم دوباره آن صحنه از دست رفته را بیابیم و احیا کنیم. دوباره کنار هم فارغ از این که چه کسی چه میکند روح کار گروهی را لمس کنیم. اما گمان من به سختی در حال حرکت است.
امیدوارم که نمایش «نیست» بتواند دست کم بخشی از آن فضا را که نیاز تئاتر است، بازیابد. اتفاقی که شاید برای من به عنوان عضوی از یک گروه از سرنوشت اثر که چقدر و چگونه دیده میشود اهمیت بیشتری دارد. اگر در جستجوی صحنه از دست رفته در مسیر احیای اصولی در کار تئاتر هستیم که اتفاقا نگاه غلط به شکل حرفهای این اصول را در ذهن عوامل اثر، غیر حرفهای جلوه میدهد برای آن است که به واقع تئاتر در یک کما و بیهوشی اصولی در حال حرکت است. بخشی کوچکی از این کما به خاطر سیاستهای غلط است اما بخش بزرگتر آن به خاطر نیستشدن نگاه حاضران در این فضا به تئاتر است. زیستی که نتواند عوامل یک اثر را از ابتدا تا انتها نسبت به یک موضوع حساس و دچار تغییر کند هیچ مسیر راهگشایی را در پیشروی هیچ فرد دیگری قرار نخواهد داد.
صرفا تفننی است در کنار دیگر تفننهای زندگی که بود و نبودش فرقی نمیکند. بودنش فقط حرکت دادن جسدی است که در شهر میچرخانند، با این وهم که او زنده است یا شاید زنده خواهد شد.
٭ طراح صحنه و نور نمایش «نیست»
There are no comments yet