این آدم‌ها، از رنج روحی ما لذت می‌برند… | پایگاه خبری صبا
امروز ۴ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۰۰
اتاقِ روان درمانی صبا

این آدم‌ها، از رنج روحی ما لذت می‌برند…

من از عقربه‌های ساعت می‌ترسم. من از حرکت عقربه‌ها وحشت می‌گیرم که نمی‌فهمم این زندگی داره چه جور می‌گذره و فقط حس درد و انتظار و غم را دارم.

 

کیوان دیشب وقت روان درمانی داشت. حالش جالب نبود و رشته‌ی کلام از ذهنش مدام می‌پرید. به دکتر گفت: امشب می‌خوام غُر بزنم.

دکتر مثل همیشه بهش گوش داد و روش روان درمانی‌اش این‌کار رو بکن و این‌کار رو نکن نبود و نیست!

صحبت‌های کیوان از قول خودش در اتاق روان درمانی

دیشب فقط می‌خواستم حرف بزنم و هیچی نشنوم!

میدونی دکتر، آدم‌ها مهارت ویژه‌ای در ناامید کردن دارند. منتها کاش همون اول ناامید کنند… نه… نه… این آدم‌ها از رنج روحی ما لذت می‌برند. آن‌ها ابتدا به تو امید می‌دهند، به تو قول می‌دهند. ما این‌جوری ناامید شدیم. منصفانه است؟ بهتر نیست همون اول بگویند نه؟ بهتر نیست امیدوارت نکنند؟ بهتر نیست امید الکی ندهند؟

اجازه بدید دکتر… بذارید حرفم رو تموم کنم… می‌دونم همه گرفتارند و سرشون شلوغه ….بله… بله… می‌دونم …اما ارزش معنوی واژه‌ها و جملات این وسط چیه؟ همه حرف‌ها کشکه؟ آره؟ همه‌ی حرف‌ها احساسات همان لحظه‌ست؟ نمی‌دونن ما به این لحظات دل می‌بندیم؟

مگر ما بازیچه‌ی احساساتِ آنیِ این آدم‌ها هستیم دکتر؟؟ خب اگر گرفتارند و نمی‌توانند چرا قول می‌دهند؟ چرا امیدوار می‌کنند ما رو؟ چرا ما رو منتظر نگه می‌دارند؟ انتظار و انتظار و انتظار….معطلی و معطلی و معطلی…چشم انتظاری برای یک تماس از آن‌ها…چشم انتظاری برای اینکه جواب تلفنت را بدهند…وای وای وای

یکی از همین آدم‌ها هی میگه شنبه…شنبه میشه میگه هفته بعد…هفته بعد جواب نمیده…من امید دارم دکتر…امید…هفته بعد…از شنبه به دوشنبه، از دوشنبه به آخر هفته، از آخر هفته به اول هفته، فقط انتظار و انتظار و تو در این مدت داری روی توانایی‌هات کار می‌کنی…اما از کار خبری نیست…از اون آدم‌ها خبری نیست…

میدونی دکتر از چه جمله‌ای تو این دنیا بدم میاد؟ بله …بله…اینکه بهت می‌گن: بهت خبر می‌دیم. بهت خبر می‌دیم!!! تماس می‌گیریم…اما نه خبر می‌دن و نه براشون مهمه که قول دادند….به من می‌گید گرفتارند؟ همه گرفتاریم…نه دکتر ما منفعتی برای سرمایه‌دارانِ قدرت نداریم…بابای من و شما یک مرد هست که صبح می‌ره سرکار برای نون حلال و شب برمی‌گرده خونه…ما اسپانسر نداریم…ما آشنا نداریم…ما نماینده‌ی مجلسی تو فک و فامیل نداریم…ما هیچی نداریم…ما بی همه چیزیم…هیچ…هیچ…هیچ…

وای خدا چقدر امشب دارم گریه می‌کنم. خوب شد امشب نوبت دکتر داشتم، وگرنه قسم می‌خورم خفه می‌شدم.

آیا آدم‌های بزرگ و صاحب مال و منال و قدرت می‌دونند انتظار چیه؟ می‌دونی دکتر به نظر من انتظار بدترین حس دنیاست… آره بدم می‌آد ازش…

اگر بخوام در مقام مرجع قرار بگیریم البته فقط توی همین اتاق، حکم من این بود که بزرگ‌ترین گناه، امید الکی دادن به انسان‌هاست…

دکتر، بهترین تایم زندگی من وقتی هست که خوابم… وحشتناک نیست؟ من وقتی خوابم حالم خوبه… وقتی خوابم و احساسی ندارم و انگار نیستم! اه گندش بزنن عاشق اینم که وقتی می‌خوابم هیچ خوابی هم نبینم و بیشتر رها بشم از این دنیا و آدم‌های لعنتی‌ش…

و وقتی از خواب بلند می‌شم، زهر مار است که به من میدن…

تیک تیک عقربه‌های ساعت مثل گلوله تو ذهنم پرتاب میشه….نه… نه… دکتر خودتون میدونید چقدر تلاش می‌کنم با این‌که افسرده هستم. مردم نمیدونن وقتی آدم افسرده ست چقدر براش سخته که یه لیوان آب بخوره. قدمی برداره. فکر می‌کنند تن‌پرور هستی… نه… نه… نمی‌شه…تیک‌تیک عقربه ها مثل گلوله تو سرم هستند و بهم می‌گن در بهترین دوران زندگی‌ات آواره‌ای.

در بهترین دوران زندگی‌ات نمی‌توانی کاری کنی که دوسش داری. پیش کسی نیستی که دوسش داری. من از عقربه‌های ساعت می‌ترسم. من از حرکت عقربه‌ها وحشت می‌گیرم که نمی‌فهمم این زندگی داره چه جور می‌گذره و فقط حس درد و انتظار و غم را دارم.

درد،انتظار،غم….نه نه دکتر امروز حس شوخ‌طبعی‌ام از بین رفته… همیشه غم‌هایم را با خنده می‌گفتم. امشب نمی‌توانم. پریشانم. اگر الان نشه، پس می‌خواد کی بشه؟…من خسته شدم از این‌همه تلاش‌های بی‌فایده…از اینکه مهر و محبت من رو به حساب احمق بودن و سادگی می‌گذارند. به نظر شما…دکتر… به نظر شما آدم‌هایی که بهشون مهربونی می‌کنیم و محبت داریم بهشون، در خلوت ما رو مسخره می‌کنند؟!

آیا ما سوژه تمسخر مهربانی خود بر دیگران هستیم؟؟

اه گندش بزنن. چقدر یه نه بهتر از امید دادن الکی هست. دوباره یادش افتادم….داره بارون می‌آد دکتر…برای من که می‌رم جلو و به عقب هولم می‌د‌ن. برای من که در دوران جوانی تلاش می‌کنم و به عقب برمی‌گردم. درجا درجا درجا درجا درجا درجا …

کاش می‌شد تو اتاق، سیگار کشید…خب قوانین همیشه هستند حتی تو این اتاق…

کلافگی… آره…. کلافگی بدترین حس دنیاست. انتظار و کلافگی. البته انتظار هست که کلافگی می‌آره. من کم آوردم…اشک‌هایم را می‌بینید؟…نه… نه… دستمال نمی‌خوام، بذارید گریه کنم…. بذارید گریه کنم…من حالم از همه بهم می‌خوره… من از تمام مهربونی‌های خودم پشیمونم…. لعنت به آدم‌هایی که که باعث شدن الان اینو بگم… از مهربونی پشیمون باشم…. از سالم زندگی کردن…از تلاش کردن…

من بیزارم از این آدم‌ها…من بیزارم از این بی رحمی‌ها…از خودم که که هرچی میرم جلو باز عقب تر از اون جایی هستم که بودم….بابا من خسته شدم…بله… بله… قرصهایم رو دارم. بله حتما… حالم بد شد اطلاع میدم….

برای هفته‌ی بعد می‌خوام دوباره تلاش کنم… برم اینور و اونور… کار کنم… زنگ بزنم… منم مهارت ویژه‌ای دارم در بلند شدن از روی زمین دکتر… روان درمانی همین یه کمک رو حداقل برای من کرده…نه… نه… نه این‌که موثر نیست…هست …!

اگر بخوام یکیش رو بگم همینه که اومدم خالی شدم و فردا می‌رم تو جنگ با این لعنتی‌ها… با این آدم‌هایی که فکر می‌کنن نمی‌میرند و بخیل و حسود هستند. بله می‌جنگم اما با اشک. سلاح من استمرار و امید و ایمان و البته اشک هست.

گریه و گریه در تنهایی. من اندازه‌ی تمام قول‌هایی که بهم داده شد و الکی بود و اندازه‌ی اون اتفاق‌هایی که باید تو زمان خودش میفتاد و نیفتاد پیر شدم اما رنگ موهام هنوز سیاهه…و قلبم …بله قلبم درد می‌کنه از کهولت غم‌‎های تلنبار شده…از کهولت نرسیدن به رویاهایی که در همین سن و سال می‌خواستم…

من پیر شدم… از غمِ همش نشدن‌ها….معجزه می‌خوام دکتر….معجزه…معجزه….خدانگهدار….بله حواسم هست قرص‌هایم را بخورم…

 

 

کیوان آمد پیشم…بهش گفتم ببین چه شعری پیدا کردم…گفت برام بخوان…

از سیمین بهبهانی بود…

کیوان، سیمین می‌گه که:

هرچند دخمه را بسیار، خاموش و کور می‌بینم
در انتهای دالانش، یک نقطهٔ نور می‌بینم
هرچند پیش رو دیوار، بسته ست راه بر دیدار
در جای جای ویرانش، راه عبور می‌بینم
هرچند شب دراز آهنگ، نالین زمین و بالین سنگ
در انتظار روزی خوش، دل را صبور می‌بینم

 

 

طراحی متن و نویسنده: فرید اخباری

 

 

 

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۷۵/۱۷۵/۹۵۵/۵۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۸/۸۷۸/۰۶۶/۵۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۸/۷۸۰/۵۰۳/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۵/۵۹۴/۸۹۸/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۴/۰۲۶/۷۲۶/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۶/۶۰۴/۷۷۵/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۱/۶۳۳/۸۸۲/۵۰۰
  • استاد
    ۱/۰۰۱/۲۱۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۴۰۳/۳۹۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۶۷/۸۲۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۹۵/۰۷۰/۰۰۰