به گزارش صبا، در تئاتر نو رابطهٔ میان طراحصحنه و هنرمند بیش از پیش از اهمیت برخوردار است. آفرینشگری طراح صحنه، عرصهی ویژهای از آفرینشگری هنرمند است که در میان مجموعهای از آفرینندگان رخ مینماید. به عبارت دیگر هر چقدر طراحی صحنه با نمایشنامه همسوتر باشد و برخورداری از المانهای مختلف به کاراکترها برای حرکاتشان دلایل دراماتیک بخشد در آن صورت ویژگیهای بازیگری نیز غنای بیشتری خواهد یافت.
در «نیست» طراحی صحنه طوری ساز و برگ خود را چیده که همواره – حداقل در خصوص یکی از شخصیتها- نگاه به بیرون از صحنهی بازی یعنی جایی که تماشاگران نشستهاند باشد. این نگاه به بیرون در دو وجه اهمیت خود را نشان میدهد. ابتدا بهواسطهی خبری که کاراکتر مرد منتظرش است – یادآور نمایشنامه در انتظار گودو – و این نوعی اتصال به فضای بیرونی و عدم تلاش مرد برای زندگی شخصیاش است. وجه دوم نیز مرتبط با کنش بازیگران است؛ زمانی که بین درون و بیرون صحنه تردد میکنند.
در تئاتر نو یکی از سوالات اصلی همواره این است؛ آیا ممکن است طراح صحنه که کار او از سوی کارگردان سامان میپذیرد ایدهی خلاقانهای را در تئاتر به اجرا درآورد؟
در «نیست» این خلاقیت به بازی بازیگران تسرّی پیدا میکند و آنها قادر هستند با اکتهای کمتر دیده شده احساس جدیدی از درونیات خود را بروز دهند. «نیست» به دو مولفهٔ ذکر شده یعنی ارتباط طراحی صحنه و کارگردانی دو عنصر خلاقانهی دیگر را نیز میافزاید و آن طراحی خلاقانه حرکات و بهرهگیری هوشمندانه از زمان است.
طراحی حرکات برای گذشت زمان به کار میرود و عملکردی همچون جامپ کات در سینما دارد. زمان نیز به عنوان مهمترین عنصر آشناییزدا در اثر به کار رفته است و در سرتاسر درام میل به تشکیک در حقایق را به وجود میآورد تا جایی که پیدا کردن ترتیب وقایع کار دشواری است. به عبارت دیگر پیرنگ نمایشنامه چنان زمانِ داستان را دچار دگردیسی کرده که یافتن نقاط مختلف خط داستانیِ موجود در طرح مدام مخاطب را به چالش میکشد.
زمان به کار رفته در نمایش به اوضاع و احوال امروز نیز بیشباهت نیست. کرگدنها در شهر تردد میکنند و حاملان یک بیماری ناشناخته هستند. از این رو هم میتوان ارجاع اثر به زمان حال را فهمید و هم از طریق تداخلهای زمانی به زیرمتن پی برد. کارکرد این دو ویژگیِ در همتنیده در جهت آشناییزدایی از جهان عادتشده روزمره است.
فرض کنید قرار بود رابطهای میان سه نفر با موضوع خیانت ببینیم در این حالت اگر همه چیز در قالب کلیشههای همیشگی روایت میشد در بهترین حالت شاهد تولید یکی دیگر از مثلثهای عشقی میبودیم. اما در «نیست» بهواسطهی نوآوری در زمان و تداخلهای متعدد آن، اجازه تعمق بیشتر در اثر به مخاطب داده میشود. مخاطب میتواند داستان را از زوایای گوناگون نظاره کند و بنا بر هوش خود آنها را به هم متصل کند. به درست بودن و صداقت هر ماجرا ظنین شود یا آنها را از اساس دروغ بپندارد. خصوصا اینکه یکی از شخصیتها از ابتدا غایب است و ما فقط دیالوگهای او رو به صورت نوشته بر روی دیوار میبینیم. امری که در کلیت اثر به نسبی بودن حقایق آنطور که اثر هم روی آن تأکید دارد دامن میزند.
There are no comments yet