به گزارش خبرنگار سینما صبا، هوشنگ حسینی یکی از خبرنگاران با سابقه حوزه سینما است که کار خود را از سالهای پیش از انقلاب به شکل حرفهای در موسسه اطلاعات و هفتهنامه جوانان آغاز کرد و در چندین دهه فعالیت مستمر، با کارگردان، بازیگران و هنرمندان مشهور آن زمان در تعامل بود. این خبرنگار کهنهکار در گفتوگو با صبا، به خاطراتی از سالهای هفتهنامه جوانان، تیپولوژی خبرنگاران در دوره پیش از انقلاب و مسیر فعالیت خود پرداخت.
محراب توکلی
***آقای حسینی به عنوان اولین پرسش میخواستم از شما پیرامون شیوه نگارش، جنس خبرنویسی و تعاملات خبرنگاران با سردبیر و سپس جامعه بپرسم. آن اتمسفری را چگونه ترسیم میکنید؟
– اگر بخواهم به محیط کاری خودم در آن دوران بپردازیم، باید در ابتدا به مسیر نشر و توزیع روزنامهها و جراید توجه کنیم. در آن دوره نشریات به سختی به دست شهرهای مختلف میرسید. امکان پخش به شکلی که در حال حاضر وجود دارد، نبود. مشقتهایی همچون سرما و گرما از این امر جلوگیری میکرد. از طرفی تیراژ جراید نیز بالا بود. و در هر نوبت مخاطبان زیادی در انتظار شمارههای تازه مجله «جوانان» بودند. شاید باورش برای شما سخت باشد اما زمانی که جمعیت ایران ۳۵ میلیون نفر بود ما نزدیک به ۵۰۰ هزار تیراژ در ماه داشتیم! البته من در آن دوره هم در بخش اداری روزنامه «اطلاعات» و هم به عنوان شغل دوم در هفتهنامه «جوانان» فعالیت میکردم. در مورد شیوه نگارش و جنس خبرنویسی هم باید بگویم صداقت اولین قدم در این مدیوم است. یک خبرنگار باید بدون اعمال سلیقه و نگرش خاص و شخصی، یک رویداد را نشر دهد. تعامل او با سردبیر مجموعهاش نیز به ساختار مربوط میشود. سردبیر تشخیص میدهد که آن خبر باید کار شود یا خیر. سردبیر است که تشخیص میدهد تیتر آن خبر باید چه و چگونه باشد. در کل اگر بخواهم فضای کاری آن دوره را توصیف کنم، باید بگویم خبرنگاران با در فضایی رقابتگونه کار میکردند.
*** چیزی که امروز آن طور که باید وجود ندارد. این حس رقابت در آن دوره که چیزی به نام فضای مجازی وجود نداشت، جالب توجه است…
-هر خبرنگار با عکاسی که در کنار خود داشت سعی میکرد اولین خبرها را به نام خود ثبت کند. به راحتی دوران معاصر نبود که هر عکس و هر خبر به راحتی از طریق پیامرسانها منتقل شود. هر شخصی که خبری را زودتر نشر میداد، ژست کاری خود را میگرفت و اگر روزی عکس آن کاراکتر در جایی چاپ میشد آن شخص به راحتی مشهور میشد و مردم از هویت او باخبر میشدند. در دوران کنونی با توجه به تکثر رسانه، روزنامهها و نشریات مکتوب به سختی به حیات خود ادامه میدهند و تلاش میکنند تا تعطیل نشوند. از طرفی هر نویسنده با چاپ شدن عکس و یادداشتش به سان آن دوره به شهرت و محبوبیت نمیرسد.
باتفاق زندهیاد منوچهر اسماعیلی در نمایشنامهای از دوران دبیرستان
***چه اتفاقها و یا چه کسانی شما را به سمت این عرصه سوق داد؟
-من در سال ۱۳۳۸ پس از دریافت دیپلم، مشغول به کار خبرنگاری شدم. پیش از آن در دبیرستان بابک با گروهی از شخصیتهای عاشق سینما همدوره بودم. در میان آنها زندهیاد منوچهر اسماعیلی حضور داشت. او در همان زمان با صدایی دلنشین خود به زیبایی هرچه تمام در صف حیاط مدرسه قرآن میخواند. کاراکترهای دیگر نیز همچون حسین معمارزاده، بهروز وثوقی و محمد آفرین بودند. من نیز همراه آنها به هنر و سینما دلبسته بودم. دفتری داشتم که در آن تاریخ اکران، نام کارگردان و بازیگرانی را که در یک فیلم حضور داشتند، مینوشتم. به عنوان مثال وقتی به آن دفترچه سر میزنم فیلمی به نام «طوفان در شهر ما» را میبینم که تاریخ آن برای شصت یا هفتاد سال پیش است. در نتیجه زمان دبیرستان ما، با اجرای تئاتر و ساختن روزنامههای دیواری میگذشت. پس از آن در بخش اداری روزنامه «اطلاعات» مشغول به کار شدم و از آنجایی که علاقمند به سینما و هنر بودم به سمت «جوانان» رفتم. «جوانان» در آن روزها از استقبال پرشور مردم برخوردار بود. شعار این مجله را هیچوقت فراموش نمیکنم؛ «دوشنبهها هیچکس پیر نیست چرا که همه جوانان میخوانند». شعاری که زندهیاد «ر. اعتمادی» سردبیر مجله بر روی این مجله گذاشته بود.
***جذابیت خبری و محتوایی مجله «جوانان» را چگونه توصیف میکنید؟
– «جوانان» به واسطه خبرهایی که از سوپراستارهای وقت -همچون بهروز وثوقی- منتشر میکرد، همواره بازدیدکننده داشت. از آنجایی که مجلات به دنبال تیراژ و مخاطب بالا بودند، توجه ما به سلبریتیها بیشتر بود. البته بخشی از خبرها نیز به خودی خود جذاب بود. یکی از خاطرات جالب آن دور به نیازمندیهای یک مجله مربوط میشد. یک مجله در آگهی استخدام خود به یک خانم نیاز داشت. در آگهی نوشته شده بود یک ماشین به دنبال شما خواهد آمد و شما را به محل مصاحبه خواهد برد. ما به آدرس و محتوای آن مجله نگاه کردیم و تعجب کردیم! همین امر باعث شد تا کنجکاو شویم. یکی از خانمهای همکار با مشورت سردبیر داوطلب شد تا به آن مجله جهت استخدام زنگ بزند. آنها با شخص مذکور در جایی قرار گذاشتند. ما هم به پلیس وقت پیرامون این مورد خبر دادیم. روز مقرر فرا رسید و آن خانم در محلی که با دستاندرکاران مجله مشخص کرده بود، حاضر شد. من همراه عکاس مجله در جایی مخفی شدیم. پلیس با لباس مبدل در آنجا حضور داشت. یک لیموزین به دنبال داوطلب ما آمد و او را به سمت جنوب شهر برد. ما نیز همراه با پلیس به دنبال آنها رفتیم. وقتی تعقیب لیموزین به پایان رسید ما با فاجعهای مواجه شدیم! آن مجله با آگهی استخدام خود قصد سوءاستفاده از دیگران را داشت!
اساسا زمانی که خبری را کار میکردیم ترس آن وجود داشت که توسط افراد شرور مورد بازخواست و آزار قرار گیریم. یکی دیگر از خاطرات آن دوره که به این بحث مربوط میشود. به اخباری که من از باجخورها منتشر کردم… وقتی که من چنین خبری را منتشر کردم، فردی به نام قاسم سیاه -که ورزشکار هم بود- در مقابل در روزنامه «اطلاعات» حاضر شد تا من را مورد ضرب و شتم قرار دهد. تا آمدم قضیه برای او توضیح دهم، دعوا بالا گرفت. وقتی که دیگر آماده کتکخوردن بودم، یکی از عکاسان معروف حوزه ورزش (زندهیاد یونس علیشیری) از راه رسید و با قاسم سیاه آشنا درآمد. خلاصه آقای علیشیریِ خدابیامرز من را از آن مهلکه نجات داد.
***حالا که سفره خاطرات باز شده است، به نظرم به حضور سوپراستارهای جهانی در آن دور نیز میتوانیم اشاره کنیم. از تعاملتان با آنها بگویید و همچنین حضور این افراد چه ارتباطی با جشنواره تهران در آن زمان داشت؟
-به عنوان خبرنگار با این دست سینماگران مطرح، شخصیتهایی همچون نورمن ویزدوم، گریگوری پک، پیرپائولو پازولینی و… که در ادوار مختلف پا به کشور ایران گذاشتند، تعامل داشتم و از سینماگران داخلی نیز بیشتر با زندهیاد جمشید مشایخی و مسعود کیمیایی. آنها غالبا مهمان رویدادها و جشنوارهها بودند. جشنواره تهران تنها پنج دوره برگزار شد و در همان یک و دو دوره اول شهرت جهانی یافت. چرا که فیلمهای خارجی همزمان با اکران خود در جهان در ایران نیز اکران میشدند.
***تفاوت این جشنواره با جایزه سپاس هم جالب توجه بود… این که جشنواره تهران در شکل درست برگزاری یک جشنواره بینالمللی (با حضور فیلمهای مهم جهان و چند فیلم ایرانی) به اجرا درمیآمد…
-بله، جایزه سپاس قبل از جشنواره تهران توسط علی مرتضوی و مجله فیلم و هنر چند دورهای برگزار میشد که با روی کار آمدن جشنواره تهران دیگر از چشم افتاد و نتوانست به کار خود ادامه دهد. به هرحال جشنواره تهران همانطور که گفتم وجههای بینالمللی داشت. خبرنگاران نیز در آن دوره به تعداد دوران کنونی نبودند. در حال حاضر شما اگر به جشنواره فجر بروید، با دو هزار خبرنگار روبهرو میشوید که خیلی از آنها با دیگری آشنا نیست! اما در زمان ما هر خبرنگار همکار خود را میشناخت و اگر کسی در رویدادی حضور نمییافت، همکاران او بلافاصله سراغ او را میگرفتند. در حال حاضر با توجه به تکثر رسانه و خبرنگاران و تغییر منش بازیگران، فضا به طور کلی متحول شده است. زمانی که ما خبرنگار بودیم، بازیگران خودشان از ما درخواست گفتوگو و معاشرت داشتند. اما امروزه یک بازیگر درجه دو به زور و ادا با خبرنگاران ارتباط میگیرد!
***میخواهم در میان این صحبتها، گریزی به تعامل و ارتباط شما با منتقدان پیش از انقلاب بزنیم. کاراکترهایی همچون پرویز دوایی، هوشنگ کاووسی، نجف دریابندری و… چه ساز و کاری میان شما در حوزه مطبوعات برقرار بود؟
-تعامل صورت میگرفت. فعالیتی که ما با آنها داشتیم به دور از هر گونه خصومتی بود. ما جلسات متعددی با یکدیگر داشتیم. حتی در زمانهایی که با یکدیگر کاری نداشتیم رفاقت و دوستی میان ما برقرار بود. این امر برای من بسیار ارزشمند بود. به یاد دارم زندهیاد هوشنگ کاووسی که در مجله فیلم و سینما فعال بود، روزی سوار ماشین من شد و او را به منزلش رساندم. در مجموع خاطرات خوبم از آن دوره و آن افراد بیشتر از خاطرات ناخوشایند من است.
***آقای حسینی، نظر شخصیتان را پیرامون این افراد بگویید…
***علیرضا وزلشمیرانی؛ خدا ایشان را بیامرزد. انسان بسیار خوبی بود. البته من با آقای وزلشمیرانی زیست و تجربه شخصی خارج از کار حرفهای نداشتم. آشناییمان تنها در حوزه کار خلاصه میشد.
***جمشید صداقتنژاد؛ با زندهیاد صداقتنژاد نیز به شکل شخصی و خارج از کار حرفهای ارتباط نداشتم.
***سیروس قهرمانی؛ بسیار پسر خوبی بود. خدا او را بیامرزد. رفاقت خوبی با او داشتم. از قدیمالایام او را میشناختم. آخرین روزهای زندگیاش را به خاطر دارم که برای صرف ناهار به دفتر مجله فیلم و سینما میآمد. قبل از آن نیز ما با یکدیگر در مجله «جوانان» همکاری داشتیم. او از دوستان نزدیک من بود.
***حسین گیتی؛ با گیتی نیز آشنا هستم و دوست و رفیق خوبی است. در حال حاضر با او در پیامرسانیهای مختلف چت میکنم.
***صحبت از چت کردن شد. میخواهم از شما و نسبتتان با دنیای امروز مطبوعات مطلع شوم. تا چه اندازه موفق بودهاید که خودتان را با حرفه خبرنگاری در دوران معاصر تطبیق دهید؟
-راستش چندان موفق نبودهام! با اینکه از سازوکارها و خط قرمزها اطلاع داشتهام، اما احساس میکنم من همچنان با ساختارهای گذشته نسبت بهتری میتوانم برقرار کنم. البته عرف جامعه را به خوبی پذیرفتهام و میتوانم خودم را با آن پیوند زنم، اما در نهایت، خصوصیات و اخلاقیات حرفهای همان است که بود.
***از لحاظ رفاهی فضا چگونه بود؟
-برای نویسندگان و خبرنگاران چشماندازهای رفاهی و معیشتی در نظر گرفته شده بود. انواع و اقسام بیمهها یکی پس از دیگری (از جمله صندوق بیمه و تامین اجتماعی و..) برای ما در نظر گرفته میشد. من بعدها مسئول آگهی استانها در یکی از روزنامهها بودم. زمانی که بسیار رونق داشت. یکی از بیمههای خوب و کاربردی در زمانی که من در آنجا فعالیت میکردم برایم رد میشد که بسیاری از بیمارستانهای خوب را پوشش میداد. اما اکنون فکر نمیکنم خبر چندانی باشد…
*** این از تنزل جایگاه خبرنگاری در جامعه امروز میآید یا صرفا از تغییر فضای جامعه و ساختارها ناشی میشود؟
-به طور کلی اگر بخواهم زیست یک خبرنگار را ترسیم کنم باید بگویم هر شغلی از مکانیکی گرفته تا قصابی از جایگاه ویژهای برخوردار است. یک خبرنگار نیز دارای شأن و منزلت اجتماعی است. او همواره با ذهن و فکر خود کار میکند. درگیریهای او با دیگر کارهای عملیاتی فرق میکند. یک خبرنگار درگیر کلمات و تنظیم یک خبر است. او سعی میکند خبری را که به دنبالش بوده، طوری تنظیم کند که بعد از انتشار او را متهم نکنند. در نتیجه این کار بسیار حساس است. البته شاید امروز خبری منتشر شود و آب از آب تکان نخورد. چرا که خواننده کم شده است و خبرنگار زیاد. در دوران کاری من به این شکل نبود. مخاطبین نامههای پی در پی میفرستادند و پیگیر اخبار منتشر شده بودند. عشق و علاقه زیادی در میان آنها موج میزد. تصاویر و پوستر بازیگران در اتاق آنها دیده میشد. در حالی که امروز همه آن عکسها و پوسترها به راحتی در دسترس جامعه است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است