به گزارش خبرنگار سینما صبا، جانی گیتار حدیث نفس وصال پس از چندین سال تنهایی و غربت است. فیلمی که میتواند به خوبی هرچه تمام عشق را ترسیم کرده و نسبتی را که انسان با آن دارد، مشخص کند.
تمام این تعریفها و تمجیدها معطوف به یک شخص است. به یک کارگردان. کارگردانی که اغلب فیلمسازان موج نوی فرانسه خود را مدیون او میدانند.
«نیکلاس ری» که همواره با یک فرمول همیشگی و ساده در میزانسن و روایت احساسات و ذهن مخاطب را تصاحب میکند. یک شخصیت جدا افتاده از جامعه. تنها و اما بالغ. شخصیتی که عاشق میشود و همراه و همپا با معشوقهاش دست به ماجراجویی میزند.
از «شورش بیدلیل» تا در «مکانی خلوت» و همین فیلم «جانی گیتار»…شخصیتهای نیکلاس ری با نوعی خشم فرو خفته به دنبال آرامش میگردند و مأمنی جز عشق برای آن پیدا نمیکنند. آنها برای بیان حس درونیشان زبانی جز عشق پیدا نمیکنند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند و در راستای آن لحظاتی فراموش ناشدنی رقم میزنند.
فریاد جیمز دین در «شورش بیدلیل»، مونولوگ همفری بوگارت در «در مکانی خلوت» و خواسته استرلینگ هِیدن در «جانی گیتار». او از معشوقهاش جوآن کراوفورد میخواهد تا به او دروغ بگوید: «به من دروغ بگو! بگو تمام این سالها منتظر من بودی. بگو اگر برنگشته بودم از غصه دق میکردی! بگو…!» درحالی که شاید تمام این دروغها چیزی جز حقیقت نیستند.
نیکلاس ری در مسیر فضاسازی نیز از مولفههای همیشگی خود همچون سایه یا نماهای باز استفاده میکند. البته یکی از مولفههای قابل توجه که «جانی گیتار» را از دیگر آثار او متمایز میکند، موسیقی است. موسیقی در این فیلم به شکل اعجابانگیزی بیننده را به دام لحظات میاندازد. ویکتور یانگ (آهنگساز) انعطاف غریبی به نماها میبخشد. حتی در ملتهبترین لحظات بخشی از احساسات مخاطب درگیر موسیقی نرم و روان ویکتور یانگ است.
در مجموع «جانی گیتار» نگینی است که در کارنامه هر سینهفیلی تا ابد و دهر میدرخشد. حتی افرادی که در این اثر حضور دارند نیز بر گفته صحه میگذارند. جان کاراداین یکی از بازیگران فرعی فیلم «جانی گیتار» در روزهای پایانی عمر خود میگوید: من نزدیک به چهارصد کار نمایشی و تئاتر بازی کردهام، اما علاقهام به سینما از مدیوم تئاتر بیشتر است.
او به طور واضح و دقیق از «جانی گیتار» اسم نمیبرد اما نمیتوانیم از تاثیر این اثر در گفته کاراداین غافل شویم..!
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است