مستندی که ساختنش رنج بود | پایگاه خبری صبا
امروز ۲۶ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۰۰:۱۱
در چهارمین شب از رویداد «سیستان؛ مشقت زیستن» مطرح شد:

مستندی که ساختنش رنج بود

در چهارمین شب از رویداد «سیستان؛ مشقت زیستن»، مستند «تعزیه در سیستان» به کارگردانی محمد تهامی‌نژاد و تهیه‌کنندگی حجت فروغی در سالن استاد ناصری خانه هنرمندان ایران به نمایش گذاشته شد. سپس نشست تخصصی این جلسه با حضور محمدرضا اصلانی، حجت فروغی، همایون امامی و غلامرضا عمرانی برگزار شد.

به گزارش صبا به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، محمد تهامی‌نژاد که در این مراسم حضور نداشت، یادداشتی را به نیابت از خود ارسال کرده بود که در ابتدای این برنامه توسط حجت فروغی خوانده شد و مورد تشویق حضار قرار گرفت.

ساخت این مستند،یک «رنج» بود

محمدرضا اصلانی نیز در این نشست در صحبت‌هایی گفت: قرار نبود در این برنامه سخنی بگویم. در عین حال هم ماجرای سیستان و بلوچستان و هم نگرانی‌هایی که برای آقای تهامی‌نژاد دارم، موضوعی است که باید درباره آن صحبت کرد.

اصلانی افزود: او دوست عزیزی است که از سال ۱۳۴۰ تاکنون با او آشنا هستم. امیدوارم هرچه سریع‌تر سلامتی خود را به دست بیاورد و تحقیقاتش را ادامه دهد تا ما یکی از بهترین محققان خود را در رنج و بیماری نبینیم.

او درباره مستند«سیستان؛ مشقت زیستن» گفت : فیلمی که دیدید از رنج ایشان ساخته شده است زیرا مونتاژ آن نزدیک به ۷، ۸ سال طول کشیده و این خود مسئله مهمی به شمار می‌آید. در واقع این اتفاق یک رنج بوده تا ساختن. همچنین تنشی در فیلم وجود دارد که در نگاه به صحنه‌ها دیده می‌شود و همین موضوع فیلم را در عین حال که یک گزارش است، به نحوی دیگر جالب و دراماتیک می‌کند.

این مستندساز افزود: فیلم‌های تهامی‌نژاد همواره آثاری به شمار می‌آیند که با اطلاعات مردم‌شناسانه و جامعه‌شناسانه همراه هستند. این موضوع سبب ایجاد رابطه با دوران و زمان ساخته شدن فیلم می‌شود.

او در ادامه از حاضران خواست بپاخیزند و دقیقه‌ای را به احترام سرزمین سیستان و بلوچستان سکوت کنند.

 دلم برای یک سکانس فیلمبرداری لک زده است

حجت فروغی تهیه‌کننده این فیلم نیز در ادامه این نشست گفت: در ابتدا لازم است درباره تاریخچه این فیلم و آشنایی‌ام با آقای تهامی‌نژاد توضیح دهم. سال ۱۳۶۲ وقتی ۲۲، ۲۳ ساله ودر ابتدای تجربه فیلمسازی بودم، سری پر شور داشتم و خستگی برایم معنایی نداشت. دو سه سال بود که وارد صدا و سیما شده بودم و در حال کار روی فیلمی بودم که با من تماس گرفتند و گفتند که فیلمسازی را از تهران به زاهدان فرستاده‌اند.

او افزود: سال‌های ابتدایی انقلاب، سال‌های عجیبی بود. وقتی من این خبر را شنیدم، در ابتدا از حضور یک کارگردان تهرانی احساس ناامنی کردم. ولی وقتی او را دیدم، چهره موقر، مودب و متینی داشت و تمامی توهماتی که در ذهنم بود به هم ریخت. آن زمان مدیر تولید زاهدان بودم و در جایی ایشان را دیدم که منتظر من بود. با او صحبت کردم و بعد از صحبت با هم دوست شدیم.

این تهیه‌کننده در ادامه بیان کرد: سعی کردم او را بشناسم. او دور از خانواده تا پاسی از شب در اتاقی کوچک سر می‌کرد و من با او صحبت می‌کردم. او به شدت متفاوت از آدم‌های دیگر بود و برای هر حرفی فکر می‌کرد. به همین دلیل می‌خواستم تمام دنیای سینما را از تهامی‌نژاد بیرون بکشم. این ارتباط اولیه موجب شد تا در این ۴۰ سال با هم در ارتباط باشیم و کار کنیم.

فروغی ادامه داد: سال ۷۷، ۷۸ از صدا و سیما بیرون آمده و شرکت فیلمسازی تاسیس کرده بودم و بی‌محابا در حال کار با آدم‌های مختلف بودم زیرا برای ادامه کار باید درآمد کسب می‌کردیم. یادم نمی‌آید، فیلم «تعزیه در سیستان» تصمیم چه کسی بود ولی آقای تهامی نژاد تصمیم گرفت که آن را بسازد.

این مستندساز در بخش دیگری از صحبت‌هایش گفت: شرکت فیلمسازی‌ام از یک جایی به بعد متلاشی شد. آن زمان در حال ساخت چند فیلم بودم که هنوز نیمه‌کاره بودند.

«تعزیه در سیستان» با رنج آقای تهامی نژاد تمام شد. امروز که آن را روی پرده دیدم حس خوبی پیدا کردم. این فیلم روایت رنج مردم سیستان، مردم من است. مردمی که استعدادهای درخشانی بودند. یکی از کارهای ناتمام ما همین به کارگیری استعدادها بود که نگذاشتند. سال‌هاست از دوربین دور مانده‌ام. دلم برای یک سکانس فیلمبرداری دیگر لک زده است. امیدوارم بتوانم قبل از مردن یک فیلم دیگر بسازم.

«سیستان؛ مشقت زیستن»؛ فیلمی مردم‌نگارانه است

همایون امامی در ادامه این نشست گفت: صحبت‌های آقای فروغی واقعا آدم را متاثر می‌کند. در جریان آنچه به ناجوانمردی بر ایشان رفته است، بودم. ایشان را امروز برای اولین بار به صورت حضوری دیدم و سال‌ها از راه‌های دیگر با هم در ارتباط بودیم. به همین دلیل وقتی به صورت سر بسته از رنج صحبت می‌کرد، من هم گریستم. ولی چه باید کرد.

او افزود: از دیدن فیلم خیلی خوشحال شدم. ما معدود فیلم‌هایی را می‌بینیم که می‌توان به نام فیلم مردم‌نگاری یا انسان شناسی درباره آنها صحبت کرد. خیلی فیلم‌ها درباره آیین‌ها، مناسک، مراسم یا شناخت آن دیگری که خارج از ما قرار دارد ساخته شده است اما فیلم مردم‌نگارانه ویژگی‌های دیگری نیز باید داشته باشد. . افرادی فکر می‌کنند اگر مراسمی را ثبت فیزیکی کردند، فیلم مردم‌نگارانه ساخته‌اند، در صورتی که اینطور نیست.

این منتقد در ادامه بیان کرد: فیلم مردم‌نگارانه تعریف دیگری دارد. این فیلم‌ برخلاف فیلم‌های فراوانی که کیلو کیلو ساخته می‌شوند و دلشان را خوش می‌کنند که فیلم مردم‌نگاری ساختند؛ یک اثر مردم‌نگاری خالص است. این فیلم در درجه اول پژوهشی کاملا ژرف‌نگر دارد اما این تنها دلیل مردم‌نگارانه آن نیست. معرفی ویژگی‌های جغرافیایی اقلیم و معرفی نمادها و نشانه‌هایی که در فیلم وجود دارد از جمله ویژگی‌های فیلم مردم‌نگارانه است.

امامی در پایان گفت: فیلم در بخشی روستایی را نشان می‌دهد که در حال تبدیل شدن به شهر است. وقتی روستا به سمت صنعتی شدن می‌رود، خود به خود بخش کشاورزی خود را از دست می‌دهد. این تاکید نگرانی فیلمساز از این بابت است که بسیاری از مناسک و جنبه‌های آیینی آن از بین رفته یا در شرف از بین رفتن است.

این فیلم مرا به یاد صحنه‌های زندگی خودم می‌اندازد

غلامرضا عمرانی پژوهشگر نیز در ادامه این جلسه در صحبت‌هایی گفت: من روان‌نویسی دارم که خیلی خوش‌دست است و هر وقت تمام می‌شود، دلم نمی‌آید آن را دور بیاندازم. به همین دلیل هربار مقداری آب درون آن می‌ریزیم. اکنون آن روان‌نویس به درجه‌ای رسیده که وقتی با آن می‌نویسم تقریبا دیگر هیچ چیز دیده نمی‌شود. این مقدمه را گفتم تا بگویم این فیلم را دیدم و یاد صحنه‌هایی افتادم که خودم در زندگی واقعی آن را دیدم و در آن نقش آفرینی داشتم.

او ادامه داد: این حرف به معنای این نیست که فیلم ارزش ندارد؛ این فیلم مستند است اما این مراسم را به قدری به آن آب ریختند که این چنین شده است. از سال ۱۳۳۰ در این مراسم حضور داشتم و در شبیه‌خوانی مشارکت کرده‌ام. به خاطر دارم تازه به مکتب رفته بودم ولی پدرم همه کاره تعزیه روستای میران بود.

عمرانی در ادامه صحبت‌هایش بیان کرد: پدرم دو روز قبل محرم مرخصی می‌گرفت و ما دهه اول محرم را آنجا بودیم و هر سال پدرم می‌گفت تو امسال باید شروع به خواندن کنی. بعد نقش‌های کوچک را برای من در نظر می‌گرفت و من اجرا می‌کردم. این قضیه تا سال ۱۳۴۳ طول کشید و من ۱۳، ۱۴ سال زندگی را شبیه‌خوان، شبیه‌گردان و شبیه‌ساز بودم.

او افزود: خدا کربلایی روستای میران را بیامرزد؛ او مردی بود مردانه که بدنش پر از زخم شمشیر بود که در جنگ با دزدان و… اینطور شده بود. او هیبت بزرگی داشت اما در عین حال دوست داشتنی بود. مانند او در سیستان زیاد داشته‌ایم اما عادی‌سازی آنها کار درستی نیست. او و چند پسرش روستای میران را اداره می‌کردند.

این پژوهشگر در ادامه بیان کرد: من آدمی هستم که تا امروز عظمت و توانمندی پسر کربلایی را کم دیده‌ام؛ او از طفل مسلم تا نقش‌های دیگر به غیر از امام را می‌خواند. او در هر نقشی ، خود نقش می‌شد. تقریبا تمام شبیه‌خوان‌ها به صورتی بودند که وقتی در نقش خود فرو می‌رفتند؛ هیچ شکی نمی‌کردند که آنجا نیست ولی وقتی این فیلم را می‌بینم یاد خودکارم می‌افتم و افسوس می‌خورم.

عمرانی با اشاره به دوران کودکی خود که زمان اوج تعزیه در سیستان بوده است، توضیح داد: سیستان در آن زمان حدود ۱۰۰۰ روستا داشت که همگی در آن ۱۰ روز در سی روستا جمع می‌شدند. حتی مرز افغانستان باز بود و حداقل ۱۰۰ هزار نفر از آنجا برای تماشا می‌آمدند. چون تعزیه‌خوانی در افغانستان ممنوع بود و نصف فامیل من که آن طرف بودند اجبارا این ۱۰ روز را کوچ می‌کردند.

او افزود: در مسیر شهر به روستا، دو رودخانه را در پیش داشتیم. این آب آنقدر پرفشار و زیبا بود که در روزگار کودکی آن را دیدم و پس از آن هیچ دریا و دریاچه‌ای را ندیده‌ام که آن عظمت را داشته باشد. آنجا هم زیبا بود و هم برکت آفرین و هم شادی بخش. به طوری که وقتی مردم به آن می‌رسیدند به قدری شاد می‌شدند که انگار قند در دلشان آب کرده‌اند.

این پژوهشگر در بخش دیگری از صحبت‌هایش گفت: یکی از چیزهایی که فیلم را نازل کرده است؛ وجود بلندگو و سیم‌ها بود. آنجا ما بلند گو نداشتیم؛ در عوض شمشیر واقعی داشتیم و صداها بلندگو بودند و مخالف خوان‌های ما به قدری عظمت داشتند که برایم قابل وصف نیست. من بزرگ شدم و کم کم زمین‌ها و رودخانه‌ها از بین رفتند و ما با اسب از رودخانه خشک رد می‌شدیم و من می‌گفتم آدم‌ها کجا هستند که گریه کنند تا دوباره رودها پر شوند. به این ترتیب خشکسالی آمد و هیرمند خشک شد و روستاهای ما زودتر از همه خشک شدند.

عمرانی در بخش دیگری از صحبت‌هایش گفت: مردم فکر می‌کردند این دوره می‌گذرد و خشکسالی تمام می‌شود. به همین دلیل خانه‌های خود را قفل می‌کردند که سال بعد برگردند اما سقف خانه‌ها ریخت و آنها هیچگاه برنگشتند. به این ترتیب کربلایی که تعداد گاوهایش را کسی نمی‌توانست بشمارد، شرایطش تغییر کرد و شبیه‌خوان‌های ما یکی یکی به ترکمن صحرا رفتند و به پنبه‌چینی روی آورند. زیرا همه حیات گاوها نیز از دریاچه هامون تامین می‌شد و دیگر دریاچه خشک شده بود.  درادامه جلسه به حاضران واگذار شد تا پرسش، نقد و نظر خود را مطرح کنند.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۸/۰۷۵/۴۶۸/۴۰۰
  • تمساح خونی
    168/280/427/250
  • زودپز
    ۱۵۶/۹۶۸/۵۵۳/۰۰۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۵۱/۳۱۲/۱۴۴/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۳/۹۹۲/۷۷۷/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۴/۳۷۶/۴۱۳/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۳/۴۹۵/۱۴۱/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۱/۳۷۲/۹۰۸/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۳/۵۵۶/۱۷۳/۰۰۰
  • استاد
    ۸۸۸/۵۲۵/۰۰۰
  • آنها مرا دوست داشتند
    ۲۸۶/۴۵۲/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۲۴۳/۱۴۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۱۴۲/۷۲۵/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۱۸/۹۳۵/۰۰۰