به گزارش خبرنگار سینما صبا، بارها در کوچه، خیابان و حتی خانه و خانواده دیالوگی از یک فیلم را شنیدهایم. بارها در خلال اتفاقات روزمره به دنبال ما به ازایی سینمایی گشتهایم. سینما اساسا یکی از بزرگترین تواناییها را در ایجاد جریان استریوتایپ دارد. هرآنچه در کالبد قصه، روایت و شخصیت سینمایی قرار میگیرد توانایی حضور یا رخنه در جامعه را دارد. اکنون به بهانه روز ملی سینما هفتمین بسته تحلیل کوتاه صبا با یاری منتقدین و نویسندگان سینمایی ماهنامه «تجربه»، «فیلمکاو»، «دنیای تصویر» و «فیلم امروز» به فیلمهای کالت داخل کشور پرداخته است.
***محراب توکلی؛ «شبهای روشن» پس از یک اکرانی عجیب و غریب، پس از فراز و نشیبهایی که در فرم ساخت و روایتپردازی پشت سر گذاشت، اکنون دستمایه غالب رسانههای سرگرمی است. پادکستهای معروف و محبوب برای بردنِ دل مخاطبهای خود از ارزشهای رمانتیک این فیلم بهره میبرند. «شبهای روشن» معجون دلربایی از شعر، موسیقی و عشق است. معجونی که در ظرف سینمای ایران ماندگار مانده و هر روز به حجم و کیفیت آن اضافه میشود. چرا که جامعه ارتباط خود را با این اثر قطع کرده نکرده است!
***بهنود امینی؛ به قول منتقد قدیمی و فرهیختهای: «همهی فیلمها کالت هستند و بعضی کالتتر!». فیلم کالت همیشه منشا بحث و اختلاف نظر در میان منتقدان بوده؛ تعاریف متعدد، متفاوت (و گاه متناقضی) برای آن درنظرگرفتهاند که احتمالا با هر کدام که پیش برویم سر از بیوک کرمرنگ علی (شخصیت اصلی چیزهایی هست که نمیدانی) دربیاوریم. شاید بشود مهمترین علت کالت خواندن فیلم را این دانست که گروهی کوچک اما پرشور از سینهفیلیای ایرانی، بخشی از کاراکتر یا زندگی شخصی خود را ـکه در سینمای جریان اصلی ردی از آن نیستـ در این فیلم مییابند. در نهایت اگر در تعریفی واحد و منسجم از کالت به توافق نرسیدیم هم مهم نیست.. به هر حال.. «یه چیزایی هست که تو نمیدونی..!»
***حسین جوانی؛ بازگشت مادر به خانهای نوستالژیک دعوتی از شخصیتهای تیپیکال سینمای ایران است تا یک بار دیگر در کنار هم قرار بگیرند و دنیا را نه از منظر زندگی پیشِ رو، بلکه از زاویه دید مادری که چشم انتظار مرگ است به نظاره بنشینند. این داستانی است که برای بیننده در هر مقطعی از زندگی معنایی متفاوت دارد. داستانی نامکرر که هر بار رنگوبویی تازه به خود میگیرد. شاید به همین خاطر است که «مادر» به فیلمی تبدیل شده که بعد از بارها دیدن هنوز تازه به نظر میرسد.
***دانیال هاشمیپور؛ آنچه «نفس عمیق» را از یک درام معمولی با محوریت جوانان، به سوی فیلمی بالینی که بازتاب صدای فروخوردۀ یک نسل است سوق میدهد، شناخت پرویز شهبازی از آدمهاییست که در صدد بازنمایی آنها روی پرده است. این همان مسئلهایست که «نفس عمیق» را به یک کالت تبدیل کرده و فقدان آن در خرواری از ملودرامهای جوانانۀ بعد از انقلاب، آنها را زیر خاک تاریخ مدفون میکند.
***محمدعرفان صدیقیان؛ تنها اشاره به اصطلاح «هامونبازها» کافی است تا درباره کالت بودن «هامون» به اجماع برسیم. اثری شگفت انگیز که پس از تماشا، پیوندی عمیق با درونیترین بخش از وجود آدمی یافته و به سرعت ریشههای خود را در ذهن و قلب او محکم میکند. عموما مفهوم «سرگشتگی» در انسان، درونمایهای از جنون و از خودبیگانگی را متبادر میکند که در نتیجهی آن، پیوند میان او و جامعه قطع شده و رابطهای متقابل حاصل نمیشود. «هامون» با ظرافتی ویژه این تلاطم ذهنی و سوبژکتیو را در متن و تصویر پدیدار میکند. به علاوه، مهرجویی نقبی میزند به تعارضهای پدید آمده از ورود بی مقدمه مدرنیته و پیامد آن، مغشوش بودن فضای روشنفکری در این بستر قوام نیافته. نظریه مولف در سینما محوریت فکری، ساختاری و فرمی یک اثر را تنها در وجود کارگردان میجوید. حمید هامون توسط خسرو شکیبایی به گونهای جان گرفته است که میتوان با بررسی موردی این نقش آفرینی، مدخلی برای تالیف در حوزه بازیگری در نظر گرفت. هر فرد میتواند جلوهای از تعارضات درونی خود را در وجهی از شخصیت «حمید» بازیابد و شاید این همبستگی وجودی، مهمترین عامل تبدیل «هامون» به فیلمی کالت در تاریخ سینمای ایران باشد.
***مازیار وکیلی؛ نفس عمیق پرویز شهبازی یکی از معدود فیلمهای سینمای ایران است که پیوستار تاریخی دارد و میتوان از خلال شخصیتهای نااُمید و فضای غمانگیز آن به پایان یک دوران پی برد. تماشای نفس عمیق توامان احساس دریغ و حسرت را در تماشاگر زنده میکند و به شکل معصومانهای زندگی جوانانی را بازتاب میدهد که هر چه تلاش کردند نرسیدند و نصیبشان از زندگی فقط رنج بود و رنج. چون بدون بازیگر مشهور و با یک داستان و روایت پیچیده تبدیل به حدیث نفسل نسلی شد که اُمیدهای خودش را برباد رفته میدید.
***مهدی تیموری؛ علیرضا داوودنژاد با خلق «هوممید»ِ کلاس هنرپیشگی، سوای اینکه بهترین فیلم کارنامهاش را ساخت، از سوی دیگر با فراهمکردن امکانِ خودبازتابندگی در تجربهٔ انعکاسیِ تمامسینماییاش، یکتنه وزن کالت و ویژهتری -هرچند کوچک و کم سروصدا- به دههٔ فقیر و عاری از صداهای متفاوتِ نود بخشید. فیلمی که اتفاقات پشت صحنه و جلوی دوربینش بهشکلی حیرتانگیز درهمتنیدهشده و ارجاعات پرشماری به ذاتِ مدیومِ هنر هفتم دارد.
داوودنژاد همچون قادر متعال یا تدوینگری مؤلف و کهنهکار، تنها با یک تخته وایتبرد، معجزهوار و هر بخش از روایت که باب میلش نباشد را براحتی هرچه تمامتر پاک میکند و هرچه را که دوست بدارد و برای رسیدن به نقطهٔ مدنظرش ضروی بداند، در «لحظهٔ مدنظرش» جایگذاری میکند.
درعینحال، کلاس هنرپیشگی یکی از تجربیترین و جذابترین آثار سینمای ایران در دو دههٔ اخیر است که تماشای چندین و چندبارهاش نیز خالی از لطف نخواهد بود.
***امیرحسین بهروز؛ دومین فیلم سینمایی اصغر فرهادی شاید به شکل قائمبهذات تاثیر مستقیمی در بدنهی سینمای ایران ایجاد نکرد، امّا بیشک ردپای تمام آنچه پس از این فیلم در سینمای خودِ فرهادی و تأثیر این سینما بر سینمای جریان اصلی ایران دیده میشود، از همین «شهر زیبا» قابل پیگیری است؛ تأثیری که بعضاً با رویکرد منفیای که در گذر زمان و بهواسطهی تکرارهای بیشماری که به خود گرفت، بدل به سندرم فرهادی شد. در «شهر زیبا»، از یک جایی به بعد دیگر مسئلهی اصلی فیلم گرفتن رضایت نیست، همانطور که در «دربارهی الی» پیدا کردن الی دیگر اهمیتی ندارد و در «جدایی نادر از سیمین»، جدایی نادر از سیمین. امّا اینها در حد فنونی برای سویهای از قصهپردازی است که مخاطب و جامعه را با جنبهی متفاوتی از قصههای پریانی آشنا کرده و وارد امری سیاسی – اجتماعی میکند. آنجا که در «شهر زیبا» امام جماعت مسجد بهجا آوردنِ بهموقع نماز را برتر از زندگی انسان میپندارد بیشباهت نیست به فارغالتحصیلان دانشکدهی حقوق که مجبورند به شکل بیوقفه دروغهایشان را با یکدیگر چک بنمایند و زن معتقدی که در مواجهه با قرآن درمانده مینماید و مردی که تبدیل به گاو میشود. امّا اوضاع همچنان فراتر از این حرفهاست. «شهر زیبا» توصیف احوال طبقهی محروم است، در حالی که فرهادی میداند با توجه به تحولات شکلگرفته در ایران، طبقهی متوسط بهمرور پا به ورطهی نابودی گذاشته و به طبقهی پایین سقوط میکند، میتوان اینطور برداشت کرد که تمام فیلمهای بعدی فرهادی از میان فیلمهای خوب و بدش بهنوعی بازگشتیست بهسوی «شهر زیبا»؛ شهری که البته گویا یکبار خراباش کردند، از نو آن را ساختند، ولی درست نشد.
***آراز مطلبزاده؛ «نفس عمیق» سندی است تصویری و نشانه شناسانه از زیستِ پر مشقتِ جوان ایرانی و تقلاهای معصومانه اش برای گذر از عرف، مذهب و قانون به جهت تجربه بدیهی ترین الزاماتِ لذت. فیلم اگرچه قصه نحیفی دارد با این حال به مددِ همان چند لحظه خوب توانسته در بازنماییِ حالِ یک دوران، تبدیل به فیلم کالت شود. هربار که فیلم را تماشا می کنی بیشتر میفهمی فیلمساز چقدر کاراکتر هایش را دوست داشته است. تقدیرِ آغشته به ایهام و ابهامی که برای منصور و آیدا در پایان فیلم رقم می خورد، آن دو را جایی بین آرامشِ مرگ و شورِ زندگی معلق نگه می دارد. گویی شخصیت ها پس از تحمل آن حجم از مرارت و ملالت، سویه هایی اساطیری به خود می گیرند و به ابدیت می پیوندند. مضاف بر همه این موارد، نفس عمیق بازمانده از زمانه ای است که هنوز سینمای ایران واجدِ نسبت با واقعیتِ جامعه ایران بود.
***امین هوشمند؛ فیلم «شوکران» به کارگردانی بهروز افخمی یکی از متفاوتترین آثار اوست که در زمان خودش بسیار جنجالی و بحثبرانگیز شد. فیلم، داستان زنی جوان به نام سیما ریاحی (با بازی هدیه تهرانی) را روایت میکند که عاشق مرد متاهلی میشود و به صورت موقت به صیغه او در میآید. این فیلم تاثیرپذیری جسورانه فیلمساز از مولفههای سینمای نوآر و ترسیم فم فتال (زن زیبا و جذاب) که زندگی شخصیت اصلی را دچار مخاطره میکند، را نشان میدهد. شخصیت سیما در این فیلم، علی رغم مزاحمتهایی که برای او ایجاد میشود، در نهایت قربانی محیطی میشود که برای وجود و بقای انسانیت اهمیتی نمیدهد.«شوکران» نمایشی زیرکانه از چهره زنان جذاب و غمگین را به تصویر میکشد که با مظلومیتی عجیب، تماشاگر را با خود همراه میکند و در نهایت به قربانی تقدیری هولناک میبخشد. این فیلم به طبقۀ تحصیلکردهای اشاره میکند که به دنبال قدرت و خواستههایشان هستند و حاضر هستند از خط قرمزهای اخلاقی عبور کنند، حتی اگر این رفتارها باعث تحت فشار قرار دادن زندگی آنها شود. این فیلم نشان میدهد که در دل انسانهایی که به نظر متعهد و معتقد هستند، هیولاهایی ممکن است ظاهر شود که فضای زندگی آنها را به قربانگاهی تلخ تبدیل میکند.
***علیرضا مهرابی؛ شاید هیچ فیلمی در تاریخ سینمای ایران نتوانسته است همچون «هامون» به یک ایسم و فرقه تبدیل شود؛ هامون یک بارگاه است و هامونبازها طوافکنندگان این بارگاهاند این اثر که سوگنامهای بر روشنفکری در ایران بود باعث شکلگیری محفلی نه تنها از سوی سینهفیلها بلکه از سوی انتتلکتوِلهایی بود که خود را در حمید هامون میدیدند، ما هامون و زندگیاش را با سر چرخاندنای در جامعه میتوانیم در کنار خود بیابیم، البته هامون خیلی هم به اسلوب سینمای کالت پایبند نیست از جمله آن به میزان استقبال از هامون در زمان اکراناش باید اشاره کرد اما معمولا جوهره زرین اینگونه آثار زود یافت نمیشود؛ هیچ اثری این گونه نتوانسته به جنون تبدیل شود اگر فیلم کالت را جنون الهی به سینما بدانیم هامون همان ایمان به روح سینمای ایران است.
There are no comments yet