«خائنکشی» آخرین فیلم مسعود کیمیایی است؛ بعید میدانم بعد از این فیلم باز هم فیلم دیگری بسازد. «خائنکشی» شالوده تمام فیلمهای قبل و بعد از انقلاب مسعود کیمیایی است؛ رگههای از تمام آثار پیشین او در «خائنکشی» هویداست. این فیلم میتواند به لحاظ تکنیکال نقطه پایانی بسیار مناسبی برای کارنامه کیمیایی باشد.
او در «خائنکشی» اوج پختگی و مهارتش در کارگردانی، طراحی میزانسن و هدایت بازیگران را به نمایش می گذارد.آخرین صفحه کتاب کیمیایی با این صفحه زرین به خوبی ورق خورده و به پایان میرسد.
«خائنکشی» قهرمان ندارد. مرز بین تعریف «نقش اصلی» و «نقش فرعی» در هم ریخته و ادغام شده است. این بار تعریف قهرمان و ضدقهرمان به نحو شگرفی دگرگون شده است. آدمها هم قهرمانند هم ضدقهرمان. جاذبه و دافعهشان مدام در نوسان است و همین نکته است که آنها را باورپذیر می کند. قهرمان کیمیایی دیگر یک «فرد» نیست بلکه یک «جمع»، یک گروه، یک گنگ خیابانی و یک باند (سارقین بانک و رفقای شان) است. قیام فردی قیصر و شورش دو نفره سید و قدرت جای خود را به انقلاب یک ملت دادهاند.این بار آدمهای مختلف به مثابه قطعات پراکنده یک پازل در کنار هم چیده و جمع شدهاند تا شمایل نهایی یک قهرمان ملی به خاک افتاده (محمد مصدق) پیش چشم تماشاگر شکل بگیرد. قهرمان فیلم در پایان فیلم نه یک فرد بلکه یک «ملت» است با لیدری شکست خورده که در غل و زنجیر به زانو در آمده است و بر خاک کشیده میشود! این یک سیر تاریخی تجربه شده است که با ظرافت در «خائنکشی» عکاسی و نقاشی شده و به نمایش گذاشته شده است. کیمیایی سالها پیش گفته بود فیلمهایش، مجموعه ای از عکس هستند اینک در «خائنکشی» ما با مجموعهای از قابهای عکاسی و تابلوهای نقاشی روبرو هستیم که با زیبایی تمام کنار هم چیده شدهاند. آن اصطبل با اسبهایش با آتشش با کوکب (نسیم ادبی) اگر عکس نقاشی شده یا نقاشی عکس شده نیست، پس چیست؟ کیمیایی با چیره دستی یک استاد دو عنصر نورپردازی و طراحی صحنه را به قلم مویی تبدیل کرده تا با آین ابزار بهترین عکس/نقاشی ها را بر بوم دوربین نقش کند.
نمایشگاه نقاشی کیمیایی مزین به تابلوهایی در حد شاهکار است اما کتاب تاریخ معاصرش اینچنین نیست! خط خوردگی دارد، پارهای از کلماتش جا افتادهاند، بعضی جاها بیش از حد از ویرگول استفاده کرده است! جاهایی پرانتز باز میکند که نباید بکند: آن پرانتزی که برای ماه چهر، زن شاهرخ (الهام حمیدی) باز می کند زائد است و قابل حذف و البته به دنبالش آن مقدمه ننوشتن و شتابزدگی در تعریف روایت ترور خلقالساعه توسط شاهرخ. روایتش از کسوف ابتر میماند و این ایده درخشان دراماتیزه نمیشود. عشقهایی که با دیالوگهای خوش تراش و رد و بدل کردن حرفهای نگاهها به زبان تصویر ترجمه شدهاند، بینطفه و بدون مقدمه در جا خشک میشوند. آن انتها که اطلس و سهراب ترکشهای شیشه را از صورت زخمی و خون چکان یکدیگر بیرون میکشند، عشق گویا تازه نطفه میبندد و متولد میشود اما برای باورکردنش دیگر خیلی دیر شده است.نه تنها عشق بلکه خیلی از کاراکترها هم در نیامدهاند و در حد یک شبح بر جا میمانند!؟ همچون هنرپیشهای که با گریم نیمه کاره از زیر دست گریمور نیمه کاره بلندش کرده و به جلوی دوربین کشانده باشندش! مثلا نقش ماهچهر که نباید میبود یا فتانه که آن هم نباید میبود و چقدر بد بود تن دادن کیمیایی به نقش دادن به بازیگری که جایش در این فیلم نبود و با ژستهای زنان ایرانی در دهه نود نمیتوانست حرکات و سکنات همتایان خود در دهه سی را حتی تقلید کند چه برسد به آن که بازی کند و در نقطه مقابل چقدر حمیدرضا آذرنگ و اندیشه فولادوند و فریبا نادری در نقشهایشان میدرخشیدند و در فیلمی از مسعود کیمیایی از نقش فراتر رفته و خود را به کنترل و هدایت کارگردان محدود نموده و از چشمه استعداد بی پایان و خلاقیت درخشان خود فیلم را سیراب کرده بودند.
«خائنکشی» در قالب فیلم سینمایی کلید خورد بعد به مناسبات سوداگری و سینمای مقهور اقتصاد تن داد و تبدیل به مینی سریال شد که نباید میشد. «خائنکشی» باید به صورت یک فیلم سینمایی با تایم دو ساعت و نیم حتی سه ساعته تدوین و اکران میشد اما نشد. متنی که کیمیایی تحت عنوان «خائنکشی» نوشت یک «فیلمنامه» نبود بلکه یک «رمان/سناریو» بود.این «رمان/سناریو» در کالبد «مینی سریال» جواب نمیداد و دیدیم که حاصل کار نه «فیلم» شد نه «سریال»! این توجیه که تماشاگر ایرانی تحمل تماشای فیلم با تایم بیش از دو ساعت را ندارد و سینماها فیلم با تایم طولانی را نشان نمیدهند و سانسبندیشان به هم میخورد برای قربانی شدن فیلم قابل قبول نبود و نیست. اینک ما با مجموعه اصوات و تصاویری روبرو هستیم که به خاطر شکل عرضه و انتخاب قالب نادرست از تاثیرگذاری شان بر تماشاگر کاسته شده است.
«خائنکشی» تعمدا با تصویر مضحک و حیرتانگیزی از یک قهرمان ملی که به خاک و خون کشیده شده است تمام میشود. کیمیایی آن همه آدم های ریز و درشت و ماجراهای مهیج و پر افت و خیز را پیش چشم ما ردیف میکند تا به این نقطه برسد که تیر خلاص را بر پیکر قهرمانی که شاید بیهوده تقدیس و تجلیل شده، شلیک کند. این پیرمرد دربند دلقک نمایی که قاب «خائنکشی» با وی بسته می شود، روزگاری تحسین یک ملت را برمیانگیخت. «خائنکشی» را میتوان به خاطر این آشنازدایی شجاعانه، به خاطر نگاه جدید و پرسش برانگیزش به تاریخ معاصر و به خاطر جسارت تمام نشدنی کیمیایی بارها مورد مداقه و بررسی قرار داد و از این مداقه لذت برد.
دکتر شهرام خرازیها
عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است