نیمه شب گذشته ناگهان خبری فضای مجازی را تحت تاثیر خود قرار داد: «داریوش مهرجویی» و همسرش «وحیده محمدیفر» در ویلای شخصی خود حوالی کرج به قتل رسیدند…
در دقایق ابتدایی انتشار این خبر آرزو میکردم که ایکاش این خبر هم مانند دروغها و شایعههای فراگیر در فضای بی در و پیکر مجازی، نسبتی با واقعیت نداشته باشد. اما چیزی نگذشت که خبرگزاریهای رسمی کشور با استناد به گفتههای پلیس جنایی و اظهارات مدیرعامل خانه سینما، این خبر تلخ را روی خروجیهای خود قرار داده و بر آن مهر تایید زدند. مهرجویی شخصیتی ویژه در تاریخ سینمای ایران است. درنظرسنجیهای نشریات و رسانههای سینمایی گوناگون به مناسبهای مختلف و با موضوعاتی نظیر «بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران»، «بهترین شخصیت های بازنمایی شده در فیلمهای ایرانی» و… همواره اثری از داریوش مهرجویی به چشم میخورد و بسیاری از منتقدان مطرح سینمایی درباره ویژگیهای ممتاز آثار او قلم زدهاند. مهرجویی جوایز بین المللی فراوانی را کسب کرده و از نخستین فیلم سازانی بود که با فیلمهایی از جمله «گاو»، سینمای ایران را به جهان معرفی کرد. برخی مهرجویی را برترین کارگردان تاریخ سینمای ایران میدانند (از جمله در نظرسنجیهای سال ۱۳۶۷ و ۱۳۹۸ ماهنامه فیلم، سال ۱۳۸۷ مجله دنیای تصویر و سال ۱۳۸۱ مجله نقد سینما). همه این موارد، از جمله دلایلی است که باعث میشود تا نوشتن درباره کارنامه کاری و شخصیت فردی او به عنوان یک هنرمند، کاری سهل و ممتنع باشد. داریوش مهرجویی پس از ساخت بسیاری از فیلمهایش، چه پیش و چه پس از انقلاب، چالشهای عجیبی را برای عرضه و نمایش آثارش تجربه کرد و همین اتفاق، تاثیراتی را بر روحیه فردی و شیوه نگرش او نسبت به سینما و درنتیجه اتمسفر حاکم بر آثارش باقی گذاشت و سبب شد نوع رویارویی او با مقولهای چون ساخت فیلم دچار نوعی دگرگونی عمیق شود. او خود نیز در گفت و گوهایی به این موضوع اشاره کرده بود و اعتراض گاه و بی گاه او نسبت به فضای اکران در سینمای ایران، پی آمد همین اتفاق بود. مهرجویی در نوجوانی به سینما علاقهمند شد و برای تحصیل در این رشته به آمریکا رفت، اما بعدها تصمیم گرفت تحصیلات خود را در رشته فلسفه دانشگاه یو سی ال ای کالیفرنیا ادامه دهد. میتوان درباره هر اثر از کارنامه کاری او، مقالاتی متعدد نوشت و ویژگیهای جاری در آنها را از نظرگاههای گوناگون مورد واکاوی قرار داد. اما آنچه بیش از هر چیز در مجموعه فیلمهای داریوش مهرجویی به چشم میآید، بازتاب شیوه زیست شخصی و همچنین بروز نگرش فلسفی نسبت به ماهیت حیات و زندگی در فیلمهایی است که او در بیش از پنج دهه عمر فیلمسازی، از خود به یادگار گذاشته است. اگر این زاویه دید به آثار مهرجویی را به عنوان مدخلی برای ورود به جهان فیلمهایش در نظر بگیریم، در اینصورت گفتنیها بسیار است و درنتیجه پیداست که سطور این نوشتار، گنجایش بررسی و دقیق شدن بر آثار او را نخواهد داشت و چه بهتر که درباره شخصیتی چون مهرجویی به کار ابتر دست نبریم. در فیلمها و آثار ادبی که از او باقی مانده، سکانسها و لحظاتی وجود دارد که دربردارنده جان مایه و مفهومی است که او قصد در میان گذاشتن آن با مخاطب را داشته است. این نوشته نگاهی کلی، گذرا و ایجاز گونه در حد نگاشتن تنها چند جمله بر فیلمها و دنیای منحصر به فردی است که این فیلمساز فقید خلق کرده است. مهرجویی سینمای ایران را با ادبیات پیوند زد و در مقاطعی از دوران حرفهای فیلمسازی خود و بنابر شرایط زمانه، آثاری را با اقتباس از منابع داستانی و نمایشی پدید آورد. او با نگاه شخصی خود راوی «معنویت»، «عرفان» و «مرگ» در سینما بود. شاید بتوان گفت هیچ فیلمی در سینمای ایران همچون «پری» مفاهیم غامض معنوی را به سادهترین شکل ممکن بازتاب نداده است. مهرجویی در این فیلم، بر اصل رستگاری انسان دست گذاشته و چنین نتیجهگیری میکند که یافتن خدا و نزدیک شدن به او، از پیچیدگیهایی که عدهای به آن باور دارند، به دور بوده و ماهیت فطری انسان به گونهای است که میتواند به سادگی مراتب معنوی را طی کرده و با زیست طبیعی خود، دریچهای روشن از عرفان را پیش روی خود بگشاید. بسیاری از شخصیتهای خلق شده توسط این فیلمساز، «سرگشته» مینمایند و گویی آنها وامدار بخشی از ماهیت وجودی فیلمساز هستند. نمیتوان متنی همچون «هامون» را نوشت، مگر آنکه «حمید» را درک و زندگی کرده و به سلامت از مسیرهای بنبست مجادلههای فکری و فلسفی عمیق، راه بازگشت به سوی نور را کشف کرده و بر مدار آن طی طریق کرده باشی. نوع دیگر از این سرگشتگی، در فیلم «سنتوری» و شخصیت «علی» نمود یافته است. فیلمی که بخشی از آن برآمده از تجربه زیستی فیلمساز بوده و از علاقه او به موسیقی و زندگی در خانوادهای مذهبی نشات گرفته است. مهرجویی با ساخت هر فیلم، قدم در ساحت اخلاق میگذاشت و به مخاطب میآموخت که چگونه شیوه رفتاریاش میتواند سرنوشت خود و عدهای دیگر را تحت تاثیر قرار دهد. مهرجویی در «بانو» به شیوهای ظریف و روانشناسانه، راوی تنهایی و رنج یک زن است و احساساتی که «مریم» با توجه به حادثه پیش آمده در زندگیاش تجربه میکند، در واقع نقبی است به ترسها و الهامات هر انسان در درونی ترین لایههای وجودی او. یا در «درخت گلابی»، مهرجویی از سرخوردگی و پریشانیهای «محمود» در فضایی ساکن و غریب، عاشقانهای خاص و کم نظیر پدید میآورد که به گونهای تغزلی، نمودار آیندهای است که پدید نیامده و در هیاهوی سیاست از دست رفته است. داریوش مهرجویی در فیلم «لیلا» نگرش فلسفی خود را با داستانی اجتماعی و برآمده از سنت همراه میکند که ویژگی همیشگی آثار او، یعنی بیانی لطیف و پرجاذبه هم چنان بر آن حاکم است. فیلمساز فقید سینمای ایران، در فیلم «سارا» به سراغ یکی از مهمترین آثار تاریخ ادبیات نمایشی جهان، «خانه عروسک»(هنریک ایبسن) رفته است و موفق میشود روایتی صادقانه و منسجم از این اثر را به گونهای ایرانیزه شده ارائه دهد. با وجود آنکه فیلمهایی که داریوش مهرجویی در آخرین دهه از فعالیت سینمایی خود کارگردانی کرد با واکنش سرد منتقدان رو به رو شد، اما همچنان نگاه دغدغهمند و شیوه خاص فکری-فلسفی او در مواجهه با اثر، در هر یک از این فیلمها مشهود است. مهرجویی تاثیر زیادی بر جریان سینمای روشنفکری در ایران بر جای گذاشت و نشان داد که میتوان در این نوع از فیلمها، درونیات پیچیده آدمی را با بیانی ساده به تصویر کشید و راوی تجربههای مشترک میان افراد مختلف نوع بشر بود.
محمدعررفان صدیقیان
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است