کتابهای پادآرمانشهری یا دیستوپیایی سالهاست در ایران و جهان منتشر میشوند و حتی طی سالهای گذشته، چاپ کتابهایی با این محتوا شدت گرفته و کماکان هواداران خاص خود را دارند؛کتابهای مشهوری مثل «مزرعه حیوانات» و «۱۹۸۴» (جورج اورول)،«دنیای قشنگ نو» (آلدوس هاکسلی)،«فارنهایت ۴۵۱» (ری بردبری)،«ما» (یوگنی زامیاتین)،«سرگذشت ندیمه» (مارگارت اتوود) و «میرا» (کریستوفر فرانک). اگر اهل خواندن آثاری از این دست باشید،کتاب «سرود» میتواند برای شما به یکی از بهترین و متفاوتترین نمونههای این ژانر ادبی تبدیل بشود.
رمان کمحجم «سرود» نوشتهی خانوم «آین رَند»_نویسنده روسی آمریکایی_کتاب جیبی و ارزانی است که میتوان در کمترین زمان ممکن آن را خواند. هر خوانندهای بیاغراق از همان چند سطر نخست، شیفته کتاب خواهد شد و داستان را با لذت و هیجان فراوان دنبال میکند.«سرود» هرچند مولفههای همیشگی داستانهای دیستوپیایی را در خود دارد، ولی یک تفاوت مهم آن را از سایر نمونهها متمایز میکند و آن، پایان پراُمید کتاب است. پیش از شروع داستان، این دیالوگ در مقدمه کتاب آمده که:
ـ چرا آتش افروختی؟
ـ آنجا سکوت بود و تاریکی! باید نوری میبود و صدایی!
همین جملههای ساده، حاکی از اثری یکسره متفاوت با دیگر نمونههای این گونه ادبی است. رَند که خود انقلاب روسیه، وحشت حاکم بر جامعه کمونیست، سلب حقوق فردی انسانها، بهرهکشی از کارگران، سرکوب اندیشه و آزادی عمل و شکنجه مخالفان را به چشم دیده، فلسفه و درونمایه آثارش را بر ستایش عقل، اراده و فردگرایی گذاشته است.
«سرود»، روایت کابوسگونه و هولناکی دارد. از ناکجاآبادی که همه مردم در خدمت دولتی مستبد و ظالم هستند. در دنیای این داستان، افراد از هیچ حقی _حتی داشتن نام انسانی_ برخوردار نیستند. آدمها در فضایی به شدت ایزوله و تحت کنترل، فقط برای خدمت به دولت وجود دارند. همه خود را با هویت «ما» میشناسند و جز برای حفظ «ما» نمیکوشند. جالب اینکه در روایت کتاب، هیچکدام از شخصیتها در گفتار و حتی افکارش از واژه «من» و افعال مفرد استفاده نمیکند! این مردمان با کلمه «من» آشنا نیستند. عشق و زیبایی را نمیشناسند. کسی حق ندارد درباره تاریخ گذشتگان یا به قول خودشان «دوران مگو» کنجکاوی بکند. پرسیدن قدغن! تنها رسالت آدمها، خدمتکردن است. عمر مفید افراد در این سرزمین، چهلوپنج سال است! و پس از آن به خانه بیهودگان فرستاده میشوند، چون خسته و فرسودهاند. درست مثل رمان «میرا» که افراد پیر و از کارافتاده در آن کشته میشوند! دانشآموزان یاد میگیرند مهمترین اختراع بشر از دیرباز تا امروز، شمع بوده که دستیابی به آن برای جایگزینی با مشعل، پنجاه سال زمان برده است! لباسهای مردم یکشکل و نامهای آنها ترکیبی از اعداد و واژههای بیهویت است. کسی تا به حال چهره خود را ندیده، زیرا در این سرزمین آینهای در کار نیست، بنابراین تصوری هم از زشتی و زیبایی خود ندارند. هیچکس پدر و مادرش را نمیشناسد، چون چیزی به نام ازدواج و خانواده وجود ندارد! آنجا زوجهای بالغ و جوان را به عمارت جفتگیری میبرند و پس از تولید مثل، هرگز یکدیگر را نمیبینند. حتی بچهها تحت نظارت و سرپرستی دولت و طبق آنچه حاکمان میپسندند، تربیت میشوند و رشد میکنند اما در چنین جوامعی، همیشه یک معترض هست که علیه سیستم طغیان بکند.
در رمان «سرود»، با روایت مردی به نام «برابری ۲۵۲۱ـ۷» همراه میشویم که هوش بالایی دارد و عاشق علمالاشیاء است و آرزو دارد به خانه دانشمندان راه پیدا بکند، ولی او حق ندارد آینده خود را انتخاب بکند. بنابراین حکومت تشخیص میدهد که او باید رفتگر بشود! با اینحال در معجزهای غیرمنتظره، برابری، یک زیرزمین مخفی را کشف میکند که او را به خواسته قلبیاش میرساند. ادامه داستان برای مخاطب، پر از تعلیق و دلهره و امید است. وقتی «برابری»، کمکم موفق میشود لامپ را دوباره اختراع بکند،گمان میکند معجزه کرده! زمانی که شعلههای عشق در مواجهه با «آزادی ۳۰۰۰ـ۵» قلبش را میلرزاند، برای اولینبار دوستداشتن را تجربه میکند و هنگامی که هر دو به جنگل ناشناخته میگریزند، زندگی حقیقی در ذهنشان معنای دیگری مییابد؛ آن زندگی که مجبور نیستند مثل هر روز با صدای زنگ در زمانی مقرر بیدار بشوند و به خدمت برای برادرانشان بپردازند:«دلمان نمیخواست تکان بخوریم. ناگهان از این فکر که میتوانیم تا هر وقت بخواهیم آنجا دراز بکشیم قهقهه زدیم. میتوانستیم برخیزیم، بدویم، بجهیم و یا دوباره روی زمین دراز بکشیم» (ص ۷۳).
پایان کتاب اشک شوق را در چشمان هر خوانندهای مینشاند، به خصوص اگر در کشوری با حکومت دیکتاتوری زندگی کرده باشد. فرجام فرارِ «برابری» و «آزادی» _که حالا دیگر نامشان را به «پرومته» و «گایا» (از اسطورههای کهن یونان) تغییر دادهاند، سرشار از امید و انسانیت است. جالب اینکه آنها شادی رهایی را از بند حکومت خودکامه کشورشان، تنها برای خود نمیخواهند، بلکه پرومته در اندیشه نجات دیگر برادران خود است تا همه با هم از نعمت آزادی و برابری برخوردار باشند.
خواندن رمان «سرود»، تجربه نابی است که شاید تا مدتها دیگر نصیبتان نشود. فرصت را از دست ندهید و این شاهکار کوچک را بخوانید.
*احمدرضا حجار زاده
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است