این رسم که بازیگران تئاتر در فیلمهای سینمایی ایفای نقش میکنند، رسم تازهای نیست و از دیرباز تا امروز برجا بوده اما طی یکیدو دهه گذشته،که برخی بازیگران تئاتر با ورود به سینما به سرعت میدرخشند و به اصطلاح سلبریتی و محبوب میشوند، باعث شده عطشِ رسیدن به چنان موفقیتی در وجود بسیاری از جوانان کشور هم شکل بگیرد و موجب بروز افرادی در فضای فرهنگی و هنری بشود که شیفته و واله ستارههای نوظهور سینما هستند و خود را شمایلی دیگر از آنها یا بهتر از آنها میپندارند.
اگر زمانی تقلید لحن و اطوار برخی ستارگان فیلمهای فارسی باب روز بود، امروز دیگر کمتر کسی سودای رسیدن به جایگاه و سبک بازیگرانی مانند بهروز وثوقی و زندهیاد ناصر ملکمطیعی را دارد و اغلب علاقهمندان بازیگری، دستیابی به جایگاه ستارههای معاصر مثل حامد بهداد، صابر ابر، محمدرضا فروتن، نوید محمدزاده و هنرپیشههایی از این دست را آرزو میکنند اما چون همه بازیگران گمنام و جویای نام در این مسیر موفق نیستند،گاهی میل به دیدهشدن در سطح بازیگرِ محبوبشان را به شیوههای دیگر سیراب میکنند، از جمله تقلید بازی آنها روی صحنه.
البته برخی مواقع نیز هنرمندان شناختهشدهای، نام یکی از بازیگران مطرح را دستمایه قرار میدهند تا به نقد فرهنگی وضعیت موجود بپردازند. مثلاً اوایل دهه نود، افشین هاشمی نمایشنامه «عشق من: حامد بهداد» را نوشت که با زبان کمدی به نقد مخاطبان تئاتر و جامعه همان دوره میپرداخت و در زمان خودش، اثر مهم و متفاوتی بود، یا نمایش «جوجهتیغی» به نویسندگی و کارگردانی بهرام افشاری که تقریباً بیوگرافی خودنوشتی بود، شرح حال یک عشق بازیگری را از فرش تا عرش به درستی روایت میکرد. گرچه افشاری در جوجهتیغی، از تلاش خود برای رسیدن به جایگاه دلخواهش در سینما تقدیر کرده بود. حالا نمونه تازهای از این ماجراها، در نمایش «من نوید نیستم» به نویسندگی و کارگردانی علی خوشرو روایت میشود که این روزها در کافه سالن چهارسوی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفته است.
«من نوید نیستم»، نمایشی محیطی به سبکوسیاق دیگر آثار مشابهای است که پیشتر اجرا شدهاند و همان الگوی همیشگی را در ادای دِین به بازیگری در سینما و تئاتر مد نظر قرار داده و حرف تازهای برای مخاطب ندارد. اگر در نمایشنامه افشین هاشمی، با کسی طرفیم که عاشق حامد بهداد است و به کافهتریای تئاترشهر میآید تا یک گوش مفت گیر بیاورد برای حرفزدن از حامد بهداد، اینجا علی خوشرو همان کار را با بازیگر پرطرفدار سالهای اخیر ـ نوید محمدزاده ـ میکند؛ یک بازیگر تئاتر که عاشق نوید است، دچار سرگردانی و چالشهایی در شخصیت و هویت خود شده و در زمانی کوتاه، شرح حالش را برای مخاطبانِ حاضر در محیط کافه بازگو میکند!
در «من نوید نیستم»، علی خوشرو سعی میکند ورود و شروع طبیعی و غافلگیرکنندهای داشته باشد که متاسفانه تیرش به سنگ خورده و تماشاگری که برای دیدن اجرای این نمایش به کافه آمده، از پرحرفی خوشرو و برخوردش فوریاش با کافهچی و مخاطبان پشت میز، بیدرنگ متوجه میشود که او بازیگر همین اجراست و نمایش شروع شده! بنابراین تمام حواسش را به بازیسازیهای علی خوشرو و روایتش از علاقه به نوید محمدزاده جمع میکند. نمایش البته نکتهها و موقعیتهای بامزهای هم دارد که موفق میشود تماشاگر را برای لحظههایی بخنداند. مثل ماجرای آرزوهایی که پدر و مادر خوشرو برای مداحشدن فرزندشان داشتند، ولی او با خواندنِ ترانه یکی از خوانندگان زن پیش از انقلاب، ناامیدشان میکند! یا قضیهی آموزش آواز در کلاس موسیقی سنتی که خیلی زود موجب اخراج علی از کلاس میشود! یا جایی که خوشرو با یک اِستوریِ نوید، خود را به تئاترشهر میرساند تا او را ببیند، ولی انتظارش به نتیجه نمیرسد و نوید را نمیبیند. هرچند این موقعیتها در زمان کوتاه اجرا خیلی نادرند اما وجودشان خالی از لطف نیست و انصافاً خوشرو هم خیلی بانمک اجرایشان میکند.
مشکل اصلی نمایش از جایی آغاز میشود که خوشرو شروع میکند به بازآفرینی و تقلید بعضی از بازیهای نوید محمدزاده در نمایشها و فیلمهای سینمایی، چون علی خوشرو نه تنها شباهت ظاهری و فیزیکی خاصی به نوید محمدزاده ندارد تا این بازیگر مطرح سینما را در ذهن بیننده تداعی بکند، بلکه حتی در تقلید بازیهای نوید ناموفق است و کمترین شباهتی میان بازی خود و نوید ایجاد نمیکند. تماشاگر در مواجهه با اجرای خوشرو، انگار بازیگر تازهکاری را میبیند که میکوشد به هر ضرب و زوری این باور را به خورد مخاطب بدهد که:«ببینید من چهقدر خوب ادای نوید محمدزاده را درمیآورم»، در صورتی که اصلاً چنین نیست و علی خوشرو فقط همان علی خوشروست. این ناکامی در تقلید درست از یک بازیگر، متاسفانه خاطره خوش بازیهای نوید محمدزاده را هم در ذهن تماشاگر نابود میکند. ضمن اینکه به قول کارگردانی که در داستان علی خوشرو، او را برای بازی در نقش «علیرضا»ی «پچچههای پشت خط نبرد» انتخاب کرده، ما اگر میخواستیم بازی نوید را ببینیم، چرا سراغ علی آمدهایم؟ چرا باید اصل مرغوب را رها بکنیم و به تماشای نسخه بدلی ضعیف بنشینیم؟!
غیر از بازسازی صحنههای بازی نوید محمدزاده که مهمترین ضعف نمایش «من نوید نیستم» است، مساله مهمتر، نتیجهگیری داستان است. اگر قرار بود خوشرو در برخورد با پیرمردِ مقابل تئاترشهر ناگهان متحول بشود و «خودشبودن» را کشف بکند، پس دلیل آنهمه مدیحهسرایی و ابراز عشق و علاقه به نوید چه بود؟ یعنی با این تلنگر که ستاره سینمای ایران را هنوز خیلیها نمیشناسند، شیفتگی علی خوشرو از سرش میپرد و ترجیح میدهد جایگاه خودش را در بازیگری پیدا بکند؟! از این منظر باید پرسید نمایش «من نوید نیستم»، بالاخره در تحسین جایگاه نوید محمدزاده است یا در تخریب و تقبیح او؟! کاش خوشرو پس از آنهمه ابراز ارادت به نوید محمدزاده، به پایانبندی تاثیرگذار و منطقیتری در نمایش خود میرسید.
به هرحال نمایش محیطی «من نوید نیستم»، با همه نقاط ضعف و قوتش، شاید فقط برای کارگردان آن تجربه نو و پراهمیتی باشد. تکرار هر چند سال یکبارِ چنین نمایشهایی با داستانهای تکراری و نخنماشده، دیگر نه تاثیری بر جریان تئاتر کشور دارد و نه تماشاگران را به وجد میآورد. به نظرم دیگر وقتش رسیده کسی نقطه پایانی بگذارد بر این شبیهسازی و الگوبرداری غیرضروری از ستارههای موقت سینما.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است