آقای چاوش (صاحب ویلا) قرار است برای دانشگاه رفتن دخترش شش ماه خارج از ایران زندگی کند و ویلایش را به یونس (پژمان جمشیدی) و همسرش (ریما رامینفر) میسپارد. آنها با سه فرزندشان به ویلا نقل مکان میکنند. اما فرخ (رضا عطاران) برادر زن یونس که بدهی مالی سنگینی هم دارد پایش به ویلا باز میشود و…
فیلم در حد همین قصه، جذابیتهایی دارد و به دلیل سلامتش، میطلبد تا در مواجهه با آن جانب انصاف و وجدان در نقد را رعایت کنیم و مانع تاختوتازهای بیپایه و اساس بشویم.
«کیانوش عیاری» تجربههای مهمی را در سینمای ایران رقم زده است و اگر به این فیلم هم به عنوان یک تجربه مستقل در کارنامه این فیلمساز نگاه کنیم، بهتر از آن است که با پیشکشاندن بحث خوشساختی و مقایسه با آثار برجسته این فیلمساز، «انتظاراتمان از سینمای عیاری» را به چالش بکشیم.
شخصیتهای «ویلای ساحلی» سادهاند و پیچیدگی خاصی ندارند اما فیلم در جایی به یک بیماری پنهان و اختلال رواننژندی شخصیت یونس که گویا تاثیر بر سختگیریها و بدبینیهای اوست، اشاره میکند. شخصیتهای داخل خانواده درگیر دغدغهها و گرفتاریهای مالی هستند، اما جنس زندگیشان ضعف مالی آنها را نمایان نمیکند. اگر دقت کنیم افرادی که در ویلا به عنوان خانواده سرایدار حضور دارند، این اتاقها را به افرادی که سطح درآمد بالاتر از خودشان دارند کرایه میدهند. کیانوش عیاری همه را (چه قشر ضعیف جامعه و چه قشر متوسط به بالا را) در یک جا جمع کرده تا بگوید جنس زندگی آدمهایی که به آنجا وارد میشوند یکسان نیست. آنها که روز و شبشان دغدغه قرض و طلب و و بدهکاری و… دارند کجا و مسافران آن ویلا که میآیند و میروند کجا؟ و این دغدغههای متفاوت است که سبب میشود آنها درگیر نزاعهای پوچ و بیمعنی درون خود میشوند و در لایههای زیر متن این فیلم ساده و بیآلایش مورد توجه مخاطب قرار گیرند…
میخوام ارجاعی داشته باشم به نظر «هانری برگسون» فیلسوف فرانسوی که ماهیت خنده و کمدی را به عنوان اصلاح اجتماعی مطرح میکند و بیان میکند که کمدی، انحراف و هنجار و رفتارهای پذیرفته شده را برجسته میکند. به عقیده برگسون خنده از از احساس ناسازگاری و تضاد بین انتظارات و واقعیت جامعه ناشی میشود. پس انتظار بیشتر از کارگردان شاید منطقی نباشد. البته موافق هستم که فیلم به طور کامل در حد و اندازه انتظارات ما که ذهنیتی نسبت به عیاری داریم، نیست. اما ارتباط فیلم با مخاطب (در روزهایی که بسیاری از فیلمها را پس زدهاند) نشان میدهد فیلم یک اثر ناموفق نبوده، گرچه نسبت به کمدی اجتماعی دیگر عیاری در اواخر دهه ۶۰، (روز باشکوه شهر کوچک) به سرحالی آن فیلم نیست که طبیعتا دلیلش هم به جوانی و حال خوش فیلمساز در آن سالها و خستگیاش در این دوره بستگی دارد و فهم آن سخت نیست.
رضا برآبادی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است