به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، نمایش «پس از» نوشته و کار مرتضی کوهی، یک درام کامل روانشناسانه است که مصادیق تروما یا آسیبهای روانی وارده در دوران کودکی را به شکل عینی به تصویر میکشد. نمایش در یک صحنه طراحی و اجرای کامل اجرا میشود. در سمت چپ انتهای صحنه یک در چوبی قهوهای با دستگیره و در سمت راست یک دیوار که دارای در بزرگ کشویی سفیدی است، وجود دارد. دور تا دور صحنه مسیری با تختههای چوبی حمل بار درست شده است و درون صحنه هم یک تختخواب با ملحفه سفید قرار دارد. از همان آغاز نمایش درمییابیم که فضای نمایش روانشناسانه است.
شخصیت «نشان» به «خانم دکتر» تلفن میکند و به او میگوید که سه روز است قرصهایش را نخورده ولی هنوز «او» را ندیده است. همزمان مرد نسبتا چاقی بدون مو با گریم خاص، چهره تا حدی آبی و چشمهای سفید که پالتو و شلوارک بر تن دارد، جلوی چشمان «نشان» ظاهر میشود و این حضور تا پایان اجرا ادامه دارد. نمایش دارای سه شخصیت است. به جز «نشان» که تنها نقش خودش را بازی میکند، شخصیت توهمی با عناوین مختلف وارد صحنه میشود و شخصیت زن نیز هویتهای امدادگر، مادر و آرزو یا همکار «نشان» که زنی مثالی است را داراست.
داستان نمایش درباره پسری است که پدر متوهم و پارانوئیدی داشته که مادرش را کتک میزده و دائما به او شک داشته است. پردههای خانه «نشان» بایستی همیشه بسته میبوده و پدر پس از آمدن «نشان» به خانه از مدرسه سر کار میرفته است زیرا نمیخواسته مادر را تنها بگذارد. پدر حتی به زنش تهمت میزده که با پسرش رابطه دارد. آنها به دادگاه میروند و زن درخواست طلاق میکند. پدر آنها را ترک میکند و پس از این که مادر در هتل کار میکند، مورد تجاوز مدیر هتل قرار میگیرد یا رابطهای خودخواسته با او برقرار میکند: هر چه هست، «نشان» این صحنه را میبیند و ترومای کودکی او شکل میگیرد که تا سالها بعد او را رها نمیکند.
این آسیب، به حدی میرسد که «نشان» به رابطه رئیسش در محل کار با همکاری به نام «آرزو» که به او علاقه داشته است، شک میکند و با رئیس برخورد میکند، از محل کارش اخراج میشود.
این داستان به ظاهر ساده خطی، پلات پیچیدهای دارد. نمایش از اخراج «نشان» آغاز میشود و این بدان معنی است که پس از اخراج «نشان» از محل کارش، نمود عینی ترومای او به اوج خودش میرسد و او تبدیل به فردی بیمار میشود که نیاز به دارو دارد. دکتری در این میان به او کمک میکند اما او همچنان مرد درشت اندام با چشمهای سفید را در تمام مدت بیماریاش میبیند.
در کشویی انتهای صحنه، علاوه بر این که محل ورود و خروج است، پرده نمایش ویدیو پروجکشنهایی از توهمات ذهنی «نشان» و تصاویر دوربینهای مداربسته شرکت او نیز است. علاوه بر این، روشن کردن نوری در پشت این در، آن را تبدیل به پرده نمایش سایه میکند که در آن مادر خیالی نشان و شخصیت «آرزو»، دختری که دوستش دارد، با پارچههایی بازی میکنند و میرقصند و تصویری زیبا و در عین حال مبتنی بر نظریات روانشناسی ارائه میدهند.
تصاویر این سایهها در ترکیب با شخصیت خیالی «نشان» اشاراتی به نظریه سایه یونگ دارند یعنی هر تمایلی که از نظر فرهنگ و قوانین اخلاقی نامناسب باشد در این بخش از شخصیت انسان نگهداری میشود. به همین روست که سایه مادر به عنوان عقده ادیپ و سایه آرزو به عنوان زن مثالی یا دست نیافتنی «نشان» در پشت پرده میرقصند.
از سوی دیگر شخصیت خیالی که «نشان» آن را میبیند به عنوان ناخودآگاه او و کسانی که در زندگی مایه ترس او شدهاند یعنی پدر، معلم و رئیس نمایان میشود که نویسنده برای ابهامزدایی و درک تماشاگر از هویتش، آن را کامل معرفی میکند و این شخصیت خیالی خودش با زبان صریح به «نشان» میگوید که من پدرت، معلت و رئیست هستم یعنی نماد قدرت برتری که مایه ترس و ترومای «نشان» شدهاند؛ قدرتی که میتواند حتی از این سه شخصیت فراتر برود و افراد دیگری را در بر بگیرد.
سرانجام دکتر امدادگر «نشان» علاوه بر دارو، راه درمان دیگری نیز برای او دارد؛ هنر. نکته مهم و جالب در اینجا اهمیت توام روانپزشکی و روانشناسی است. درمان دارویی در کنار روشهای روانکاوانه برای درمان، موضوعی است که در فرآیند درمان شخص باید از آن بهره جست هر چند که در کشور ما بسیاری از افراد نه تنها از درمان روانی پرهیز میکنند بلکه حتی اگر نزد امدادگر بروند، استفاده از دارو برای درمانهای روانی را نشان از دیوانگی میدانند. چیزی که در این نمایش نیز از زبان شخصیت پدر توهمی شنیده میشود. با این همه دکتر امدادگر از «نشان» میخواهد که بار دیگر به نواختن پیانو بپردازد و هنگامی که «نشان» در پایان کار به موسیقی پناه میبرد، شخصیت توهماتش، او را رها میکند و «نشان» درمان میشود. در اینجا این شخصیت توهمی از او میخواهد که به سمت موسیقی نرود تا جان خود را نجات داده و در واقع در ذهن «نشان» بماند اما نشان با تجسم ساز زدن روی تخت بیماریاش، او را از ذهن و وجود خود بیرون میکند.
نمایش در عین این که پیرنگ یا پلات درهمی دارد اما به شیوهای نوشته و اجرا میشود که در پایان همه چیز رمزگشایی میشود. امری که به قدرت اجرا، از متن گرفته تا کارگردانی و بازیها، اشاره دارد. در واقع پرداختن به موضوعهای روانشناسانه و به صحنه بردن یک درام روانشناختی یکی از ریسکپذیرترین کارهایی است که به ویژه یک گروه جوان میتواند انجام دهد زیرا روان انسان در ذات خود دارای پیچیدگیهای فراوانی است و خود روانشناسان نیز برای کشف آن نیاز به دانش و تبحر بسیاری دارند. این که یک گروه اجرایی آن هم روی صحنه تئاتر با امکاناتی محدودتر از سینما، بتواند داستان را به شکلی روایت کند که مخاطب به خوبی قصه را دریابد و در پایان، گیج و گنگ از سالن بیرون نرود، نشان از چیرهدستی نویسنده دارد و کارگردانی که توانسته است با ارائه صحنهای درست، با همکاری بازیگرانی توانا با بازیهای روان، میزانسنها و ریتم مناسب، نمایشی را روی صحنه ببرد که ترومای پس از آسیب را به خوبی در فرد رنجور و رواننژند نشان میدهد.
سحر ناسوتی