به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، «بیرون پشت در» نمایشنامهای از ولفگانگ برشرت با اقتباسی از محمد رحمانیان است که توسط پرهام خاکزاد در هفتمین شب جشنواره هم آغاز در سالن قشقایی روی صحنه رفت. این نمایش داستان سربازی آلمانی بازگشته از روسیه پس از پایان جنگ جهانی دوم است که میبیند همسرش با مرد دیگری در ارتباط بوده، خسته و گرسنه است و به همه این دلایل دیگر امیدی به زندگی ندارد و میخواهد خودش را در رودخانه غرق کند اما رودخانه او را پس میزند و او با افراد مختلفی نظیر زنی که شوهرش را در جنگ از دست داده، سرهنگ فرماندهاش در جنگ، رئیس سیرک و فردی که پس از مرگ پدر و مادرش صاحب خانه آنها شده است، گفتوگو میکند. در این میان فردی به نام «دیگر»، مدام تلاش میکند او را از مرگ دور کند و لابه لای صحنههای ارتباطات او با افراد مختلف هویدا میشود.
نمایش با حضور فردی که چادری سیاه بر سرش کشیده و تداعیکننده مرگ است، آغاز میشود. پس از این که سرباز به نام «بکمان» خودش را در رودخانه میاندازد، چهار بازیگر یا بازیساز، با حرکات بدنی بسیار قوی و طراحی کاریوگرافی دیدنی، بسان امواج خروشان رودخانه، مرد جوان را در میان خود حرکت میدهند و زمانی که رودخانه با بازی سجاد تابش، «همو» که نقش مرگ را بازی میکرد، اجازه غرق شدن «بکمان» را نمیدهد او را در پارچهای پیچیده در ساحل شنی میاندازند. در اینجاست که شخصیت زن باز هم با بازی سجاد تابش هویدا میشود و به «بکمان» میگوید که همسرش در جنگ گم شده است. او عینک ضد گاز «بکمان» را که در سال ۱۹۳۴ ساخته شده است به سخره میگیرد، امری که تا پایان نمایش توسط همه شخصیتها تکرار میشود.
پس از این که «بکمان» این زن را ترک میکند، «دیگر»، با لباس و ماسکی سیاه و سفید، بار دیگر بر سر راه او قرار میگیرد و چون «بکمان» اظهار میکند که به دلیل شنیدن صدای سربازان کشته شده در جنگ که خودش را مسئول آنها میداند، قادر به خوابیدن نیست، از او میخواهد به دیدار سرهنگی برود که مسئول بالادستی او بوده است. نقش سرهنگ را نیز خود سجاد تابش بازی میکند و سگی دارد که یکی از بازیسازان با ماسک به ایفای نقش آن میپردازد. سخنان «بکمان» به نظر سرهنگ مسخره میآید تا جایی که به او پیشنهاد کار در سیرک را میدهد.
«بکمان» به سیرک میرود و در گوشهای از صحنه، به همراه تماشاگران، شاهد صحنهای از هنرنمایی چهار بازیگر یا بازیسازی است که ماسک حیوانات مختلف را بر چهره دارند و حرکاتی نظیر طناببازی، حرکات نمایشی با اسکیت و… را انجام میدهند. با آمدن رئیس سیرک با بازی سجاد تابش، شعبدهبازی روی صحنه انجام میشود و هم اوست که «بکمان» را از خود و گروهش به بهانه نابلدی کار، میراند. «بکمان» این بار به پیشنهاد «دیگر» به خانه پدری میرود ولی به واسطه مردی چاق و سبیلو، با بازی سجاد تابش، درمییابد که پدر و مادرش که عضو حزب نازی بودهاند، بعد از پایان جنگ با گاز خودکشی کردهاند.
«بکمان» بار دیگر سرخورده و افسرده است و هر چه «دیگر» تلاش میکند او را به زندگی بازگرداند، ممکن نیست. سرانجام «بکمان» به سربازان مرده همقطارش میپیوندد.
اجرای نمایش «بیرون پشت در» دارای لحظات نابی به ویژه در زمینه کارگردانی بود. پرهام خاکزاد در مقام کارگردان به مخاطبان نشان داد که چگونه میتواند ایدههای خلاقانهای در زمینه طراحی اجرا داشته باشد و چگونه میتواند با استفاده از بدن بازیگرانش، صحنههای مختلف را به تصویر بکشد. شاید بتوان گفت این نوع استفاده مناسب و خلاقانه از بازیگران، میتواند تجربه در مسیری باشد که او در ادامه فعالیت حرفهایاش به عنوان کارگردان ادامه خواهد داد.
استفاده از یک بازیگر برای نقشهای مختلف با طراحی لباس و گریمهایی که به سرعت تغییر میکردند و جا به جا کردن ابزار صحنه برای ساختن رودخانه، خانه سرهنگ، سیرک و خانه پدری «بکمان»، همه نشان از قابلیتهای این کارگردان در اجرای یک نمایش صحنهای دارند اما داشتن ۲ نقش همزمان یعنی کارگردان و بازیگر، به ویژه برای گروههای جوان که در حال تجربه هستند، کار چندان مناسبی نیست. به همین دلیل پرهام خاکزاد به دلیل داشتن جایگاه همزمان در موقعیت کارگردان و بازیگر «بکمان» نتوانسته بود نه تنها روی بازی خودش به خوبی متمرکز باشد و نقش را در حد و اندازه اجرای خلاقانهاش قوی بازی کند بلکه در بازیگیری از سجاد تابش که دارای چندین نقش به صورت تیپ بود، چندان موفق نبود. امید است که گروه برای ارائه بیشتر نمایش در اجرای عموم، توجه بیشتری به امر بازی بازیگران کند تا اجرایی کاملتر و پربارتر داشته باشد.
*سحر ناسوتی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است