دور از توان «اولیویه آدام» | پایگاه خبری صبا
امروز ۱ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۰۴
درباره کتاب «من خوبم، نگران نباش»

دور از توان «اولیویه آدام»

هرچند کتاب «گذر از زمستان» جایزه معتبر گنکور را برای نویسنده‌اش الیویه آدام به ارمغان آورده اما کتاب «من خوبم، نگران نباش»، حرف چندانی برای گفتن ندارد...

به گزارش خبرنگار فرهنگ و کتاب صبا، کتاب «من خوبم، نگران نباش»، زندگی دختری به نام کلر را روایت می‌کند که برادرش خانه را ترک کرده است. کلر تلاش می‌کند برادرش را پیدا کند. او بعضی مواقع کارت پستال‌هایی از طرف برادرش دریافت می‌کند که نشان می‌دهد حالش خوب است و جای نگرانی نیست. کلر به امید پیدا‌کردن برادرش ، راهی شهری می‌شود که آخرین کارت پستال از آنجا پست شده؛ اما چیزی در انتظار اوست که شگفت‌زده‌اش می‌کند.
در واقع، «من خوبم، نگران نباش» درباره‌ بازه‌ای از زندگی کلر است. کلر دقیقاً بیست سال دارد. تازه دیپلمش را گرفته ‌است. تعطیلات است. برای او تعطیلات است چون لوایک کار می‌کند. کلر مدت یک هفته به خانه‌­ی مادربزرگش در بیرون شهر می‌رود. آن­‌جا باغ بزرگی دارد با بوته‌های گل، انگور فرنگی، تمشک و گوسفندهای مزرعه‌ی کناری. با هیچ‌کس روبه‌رو نمی‌شوی و فقط صدای تراکتورها می‌آید. آرامش­‌بخش است. کلر فقط چند روز آن­‌جا می‌ماند. روی پتو، زیر درخت گیلاس مطالعه می‌کند، گونه‌اش مثل زن‌های چینی شده و با مادربزرگش چای می‌نوشد. مسیر جاده‌ای را اتفاقی در پیش می‌گیرد و یک ساعت آن را ادامه می‌دهد و بعد برمی‌گردد. ساقه‌های علف را می‌جود، باد تارهای موی روی پیشانی‌اش را عقب می‌زند. کنار دریاچه‌­ای زیر درختان تبریزی می‌ایستد. پنج روز همین‌طور آرام می‌گذرد. به آینده فکر نمی‌کند. این­‌که چه‌کار کند و کجا ثبت نام کند؟ پل به او می‌گوید حالا که دیپلمش را گرفته دردسرش انتخاب است. جواب می­‌دهد دردسرش بیشتر این است که کدام دردسر را انتخاب کند. باید در زندگی­‌ات کاری بکنی، این را ایرن می­‌گوید. کلر هیچ‌وقت به این فکر نکرده که باید برای زندگی‌اش کاری بکند، برای همین به راه‌های رسیدن به آن­‌ها و اهدافش‌ هم فکر نکرده است. همه‌چیز برایش خیلی گُنگ است. لوایک می‌داند چه می‌خواهد. کاری را که کلر باید انجام دهد هم می‌داند. کلر به آسمان نگاهی می‌اندازد، صدای کلاغ‌ها را می‌شنود و پرستوها را تماشا می‌کند که با سرعتی بهت­‌آور می‌گذرند.
کلر فکر می‌کند که پدرومادرش را دوست دارد. به آنها نمی‌گوید. آن طرف پرچین، بچه‌ها با داد و فریاد دنبال هم می‌دوند. تکه‌هایی از گفت و گوهای دیگران هم به گوش می‌رسد. درباره سیاست، مالیات، بیگانگان و غیره حرف می‌زنند…«من نژادپرست نیستم با این حال لوپن فقط چرند می‌گه…» کلر در جمع کردن میز به ایرن کمک می‌کند. پل روی تراس می‌ماند. سیگاری روشن می‌کند. شب دلپذیر است. سرش به عقب برگشته و چشم هایش را می بندد. توی آشپزخانه، ایرن پاکتی را به سمت کلر می‌گیرد. کلر می‌داند که از طرف لوَک است. خطش را می شناسد از طرفی چهره ایرن هربار که نامه ای به او می دهد برایش آشناست. لوَک فقط برای کلر می نویسد. مثل یک جور تحریک کردن است. از وقتی که رفته، هیچ نامه‌ای به پدرومادرش نداده. فقط دو یا سه بار در ماه کارت‌هایی می‌فرستد که خطاب به کلر نوشته شده. چند کلمه کوتاه: به فکرت هستم، می‌بوسمت، من خوبم، نگران نباش. کلر هیچ‌وقت از یک جا، دو یا سه کارت پستال بیشتر دریافت نمی‌کند. لوَک شهر به شهر می گردد و از هر طرف می‌گذرد. در کارت پستال‌ها هیچ‌وقت کلمه‌ای درباره پدر و مادر نیست، هیچ توضیحی نمی‌دهد که چه کار می‌کند، درباره رفتنش از خانه و دلایل این کار اشاره‌ای نمی‌کند. فقط یک علامت. انگار می‌خواهد بگوید: من نمرده‌ام. کلر پاکت را باز می‌کند. کارت پستالی از کوتانتن است. مهر پست ۲۱ اوت ۱۹۹۸ از پورت بای را نشان می‌دهد. ایرن آرام گریه می‌کند. به کلر علامت می‌دهد قبل از رسیدن پدرش آن را قائم کند. این اولین کارت پستالی است که کلر از پورت‌بای دریافت کرده. قلبش تند می‌زند. این غیرمنتظره بود. لوَک باید هنوز آنجا باشد. قطعا پورت بای خیلی کوچک است. کلر مادرش را در آغوش می‌گیرد. موهایش را نوازش می‌کند. ایرن می‌گوید تقصیر ماست. کاش فقط یک آدرس می‌گذاشت. یک نشانه. می‌توانستیم برایش بنویسیم و به او بگوییم که متاسفیم. می‌دانی، این قضیه پدرت را عذاب می‌دهد.

الیویه آدام نویسنده‌ جوان اهل فرانسه است. تاکنون چند اثر وی به فارسی ترجمه شده. از جمله مجموعه داستان گذر از زمستان و رمان بی‌پناه. داستان‌های کتاب گذر از زمستان به مضامینی چون مرگ، گذشته، فقدان، انسان‌هایی که از دست رفته‌اند و فردیت می‌پردازند و در کنار هم جهانی متشکل از وحدت و استقلال را ساخته‌اند. شخصیت‌های کتاب در مواجه با اتفاقاتی به بازخوانی گذشته و اطرافیانشان می‌پردازند. قهرمان داستان‌های آدام، مردمی عادی با سرنوشت‌هایی معمولی هستند و همین جنبه بر باورپذیری هر چه بیشتر داستان‌ها می‌افزاید. هرچند این اثر جایزه‌ی معتبر گنکور را برای نویسنده‌اش به ارمغان آورده اما این کتاب، حرف چندانی برای گفتن ندارد؛ ریتم داستان بسیار کند و خسته کننده است. توصیفات وتوضیحات بیش از اندازه و بی‌مورد بسیاری در قصه به چشم می‌خورد. داستان بدون هدف پیش می‌رود و مخاطب را تا حد زیادی سردرگم می‌کند. مخاطب نمی‌داند در پایان داستان باید انتظار چه چیزی را بکشد. کتاب شروع جذابی ندارد. فضای داستان گنگ و نامفهوم است ضمن آن که شخصیت‌های داستان برای مخاطب شناخته شده نیست و ارتباط بین شخصیت‌ها مشخص نیست.
در نهایت با وجود جابگاه الیویه آدام، به نظر می‌رسد نویسنده در کتاب «من خوبم، نگران نباش» نتوانسته رضایت مخاطب را جلب کند.

سهیلا انصاری

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    234/372/429/900
  • تمساح خونی
    168/255/197/250
  • مست عشق
    120/024/440/750
  • خجالت‌نکش۲
    84/241/125/200
  • پول و پارتی
    77/603/581/000
  • سال گربه
    64/591/860/000
  • قیف
    18/521/850/500
  • یادگار جنوب
    12/278/599/550
  • مفت بر
    11/937/030/000
  • ملاقات با جادوگر
    10/788/025/000
  • قلب رقه
    7/254/437/000
  • ساعت 6صبح
    6/686/226/250
  • شهرگربه‌ها۲
    6/037/105/000
  • در آغوش درخت
    4/993/931/500
  • شه‌سوار
    4/227/266/000
  • روزی روزگاری آبادان
    2/763/635/000
  • آغوش باز
    1/031/507/500
  • کارزار
    204/600/000
  • سودابه
    131/322/500
  • لختگی
    38/820/000