به گزارش صبا، در ابتدا، با تماشای دکور و طراحی صحنه مختصر و نهچندان پیچیده میشود به جنس و طبیعت کار پی برد و با پیش فرضی قریببهیقین به تماشای کار نشست. در ادامه چنانکه حوادثی آن را تائید میکند میشود دریافت که فضا متمایل به یک بیمرزی میان خواب و واقعیت است و خود اثر نیز چندان ابایی از تفکیک این دو از یکدیگر ندارد؛ گویی چهبسا این تفکیک مسئله نیست و تنها وسیلهای است برای منظور و مقصودهای دیگر در ادامه کار.
بازیها عمدتاً در خدمت فرمی است که برای اثر از ابتدا طراحی شده و میشود این موضوع را میتوان از تکیهکلامهای میان کاراکترها فهمید اما در مقاطع متکثری برخی بازیها این انتقال را با نوسان روبرو میکنند و اجازه نمیدهند تا یک اتمسفرِ بیزمانی حاصل از نوع باوری که کاراکترها میتوانند آن را به تماشاگر منتقل کنند، دائماً برقرار باشد تا همان موجب جذب تماشاگر به این اتمسفر بیزمانی در فضای نمایش را فراهم کند!
کار با فضایی رئال تلاش میکند تا فضایی مشابه ابهام و نوعی خوابزدگی را پدید آورد و روشن است که با تداوم این فضا شاید نوعی رخوت از اثر به نظر برسد که در مقاطعی این فضا میل به شکسته شدن بهوسیله تکه کلامهای کمیک دارد که غالباً یارای کافی برای تفکیک _ولو مقطعی-_ میان فضایی وهمآلود و کمدی را ندارد که اگر چنین بود، این تفکیک در بازی با باور مخاطب و تقریباً برای تغییر کوتاهمدت فضا باهدف دادن تنفس به مخاطب در فضایی وهمآلود، میتوانست بد نباشد.
ازجمله نقاط روشن و مؤثر نمایش، معرفی هر کاراکتر از زبان خودش در قالب تکگوییهایی در لابهلای فضاسازیها در این اثر بود که ضمن روشن ساختن شناسنامه هریک از این موجودات که مشخص نیست برای چه در یک نقطه باهم مجتمع شدهاند، منجر به آن میشد تا بازهم آن گزاره تشابه ظاهری همه آنها _زنان_ باهم در مقابل تفاوت عمیق و باطنی آنها باهم، بهتر نمایان شود تا بلکه برای رسیدن به درونمایه مدنظر و مقصود اثر کمک کند.
این اثر تلاش میکند در فرم خود با کمک بازیهای بیشتر باورپذیر و قابل انس، حرکتها، نوع ایستادن در صحنه و جاهای مختلفی از صحنه، بهره مختصر از نور و بهرهگیری دوستداشتنی و در خدمت فرم از اینتراکتیو و نمایش یک موجود فراتر از این بیزمانی در عمق صحنه و همچنین ایجاد یک کنتراست در میان کاراکترها از جنس و نوع و شکل و ماهیت مختلف اما با دردهای مشترک تماشاگر را به خود مشغول کند ولی در وقت ارائه یک معنا برآمده از همان فرم، چندان قادر و توانا نیست و صرفاً میشود در آن یک کل واحد با جزئیاتی کمابیش عیان و روشن را مشاهده کرد ولی نمیشود در مواجه با آن به سطحی عمیقتر برای دریافت معنا دست یافت و معنای روشنی را ادراک کرد. اثر تلاش میکند از مصائب سخت زنانه _چند زن_ سخن بگوید ولی سخن در سخن باقی میماند و توان برای اینکه به سطحی عمیقتر برای ایجاد و انتقال معنا برسد، ندارد.
*پوریا فرجی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است