به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، اگر آن لحظه دیوانهواری که در ذهن میگذرد اتفاق بیفتد چه خواهد شد؟ نمایش «اسفرود بیدم» به نویسندگی پویا سعیدی، کارگردانی فرشید روشنی و تهیه کنندگی جلیل اکبری صحت روایتی از زندگی ماست وقتی وانمود میکنیم در حال انجام کار مهمی هستیم اما می دانیم همه چیز شوخی وجفنگ است حتی مرگ! نمایش اسفرود بی دم با هنرمندی بازیگرانی چون؛ میثم عبدی، شهروز دل افکار، حامد محمودی، محمد اسلامی، ایرج تدین، هانیه رادمهر، صفورا خوش طینت و پگاه سعیدی از تاریخ ۱۵آبان کار خود را پردیس شهرزاد آغاز کرد و امروز روز پایانی اجرای آن است. به همین بهانه خبرنگار صبا با پویا سعیدی نویسنده، بازیگر و مشاور کارگردان نمایش اسفرود بیدم گپ و گفتی داشته است که در ادامه میخوانید…
٭٭٭ نمایش «اسفرود بیدم» باعث شده است که باب تفاسیر متعددی از انگارههای مولفهای پست مدرن و نظریاتی از فلاسفه متاخر باز شود، تفاسیری که برخلاف اثر که خیلی جدی نمینماید، این اثر را یک فریاد فروخورده از انسان امروزی میدانند که در هجوم تمامعیار سرمایهداری رو در رو با وضعیت نیهیلیستی دست به برهم زدن بازی زده است. در این میان شما به عنوان نویسنده اثر این تفاسیر را چگونه ارزیابی کردهاید؟
-راهی که مولف در فرایند خلق کردن اثر طی میکند با راهی که اثر در فرآیند تفسیر شدن با آن مواجه می شود در یک جاهایی با هم مشترک هستند مانند چند اتومبیل که در یک جاده یکسان هستند اما در ادامه مسیر ممکن است از هم فاصله بگیرند، مثل دو شاخه شدن اتوبانهای بیرونشهری که دارای خروجیهای مختلفی هستند همینطور در ادامه مسیر ممکن است به جایی مثل تونل یا پشت کوهی برسیم که از آنجا دیگر مسیر اصلی اول برایمان قابل رویت نباشد. من چنین فکر میکنم که طبیعتا وقتی اثری یک سری تفاسیر را برمیانگیزاند در ابتدای کار همه اینها درون آن بوده و حاوی این شکلهای تفسیر شدن است اما نه به این مطلقی که وجو دارد. در واقع وقتی هنرمند شروع به خلق کردن اثر میکند به آن شکل مطلق نهایی هیچ اشرافی ندارد برای او فرایند خلاصه شده است به دیدگاهها و لحظههای خیلی کوچک. به این ترتیب وقتی شما یک نمایشنامه مینویسید باید از هر لاین دیالوگ عبور کنید تا به یک بیت برسید و بعد از هر بیت عبور بکنید تا اصطلاحا به یک رویداد برسید و از هر رویداد نیز عبور کنید تا به صحنه برسید همین طور تا آخر ادامه مییابد تا اینکه به نمایشنامه کامل برسید. در این میان نمیتوان از چیزی پرید و یا آن را حذف کرد همه چیز از صفر تا صد به خصوص وقتی که در مقام نویسندهای لحظه به لحظه و نقطه به نقطه و ویرگول به ویرگول اتفاق میافتد. من وقتی شروع به نوشتن نمایشنامه اسفرود بیدم کردم، طبیعتا دوست داشتم که این اثر از یکسری مولفههای پست مدرن هم برخوردار باشد در ادامه وقتی با تفاسیر مختلف از اثر مواجه شدم به این نکته رسیدم که بخش پر رنگی از فهمی که خودم نسبت به کار دارم، حاصل تفسیر دیگران است. نمایشی شدن اثر هنرمند، مثل این است که خالق اثر همراه با مخاطب از خانه روبرویی به پنجره خانه خود نگاه میکند. مخاطب از روبرو به ما نگاه میکند، نگاهی که تا قبل از اجرا برای شما در غیاب است و تنها بعد از آن است که شما میتوانید دست مخاطب را بگیرید و همراه با او به خیلی چیزهای دیگری که در کار وجود دارد، آگاه شوید.
٭٭٭ به نظر شما اگر چاشنی کمدی از اسفرود بی دم گرفته شود برخورد مخاطب با آن چگونه خواهد بود؟
– برخورد مخاطب با آن همان گونه است که در موومان دوم شاهد هستیم. بطور کلی من به وجود وجهههای دوگانهای خیلی اعتقاد دارم. همین حالا هم که به عقب برمیگردم و به مجموعه کارهایی گذشته خود نگاه میکنم، می بینم همیشه تلفیق دو المان برایم مهم بوده است؛ اینکه شما لحظات طنزآمیز و مفرح و خنده داری ایجاد کنید و در عین حال که خشونت را نیز به بیپردهترین شکل ممکن نمایش دهید، ترکیب این دو باهم باعث میشود یک سرگردانی حسی برای مخاطب پیش بیاید که بعضی از آن استقبال و لذت میبرند و بعضی هم نمیدانند چه برخوردی در مواجه با اثر داشته باشند. در نمایش اسفرود بیدم هم علنا قرار نیست که شما درهر موومان صددرصد بخندید این نمایش یک کمدی مطلق نیست، موومان اول کاملا یک عمل فاشیستی را نشان میدهد و به نظر میرسد باید کمتر خنده دار باشد اما میبینم که خنده زیادی را برخلاف درون مایه تلخش از مخاطب میگیرد. به همین دلیل برای احتیاط موومان دوم حاوی کمترین لحظات خنده دار است و در واقع ترکیب این دو موومان درکنار هم عصاره و چکیده کار را میسازند. به نظرم وقتی قرار است چاشنی کمدی را از اثر بگیری باید چیز دیگری را جایگزین آن کنید تا توجه مخاطب را با چیزهای دیگری به جز خندیدن جلب کنید، ولی به هر حال شاید بهترین چیزی که بتوان دل مخاطب را بدست آورد همان خنداندن اوست. به شرط اینکه همه چیز را فدای خنداندن نکنیم و این خنداندن نقشهای باشد برای کشاندن مخاطب به بازیایی شود که شما به راه انداختید.
٭٭٭تلفیق وحشت و خنده را می توانیم برگرفته از همان فضای گروتسک وار در تئاتر حساب کنیم؟
-بله میشود.
٭٭٭یعنی شما در حین خلق اثر، چه بر روی کاغذ و چه بر روی صحنه دغدغه مخاطب را هم داشتهاید؟
-کسانی که میگویند مخاطب برای آنها مهم نیست را درک نمیکنم! مانند تئاترهای تجربهگرا… مخاطب یکی از مهمترین عنصرهای یک فرآیند نمایشی است، یک چیز تزئینی، ظاهری و بعدا اضافه شونده، نیست. البته یک حدی هم دارد اینکه تماما فقط به فکر رضایت مخاطب باشید یا اینکه اصلا به اون فکر نکنید هر دو یک خروجی واحد دارد که یک طرف آن میشود تئاترهای آزاد و طرف دیگر آن می شود تئاترهای فوق تجربهگرا… دراین میان من همیشه به یک حد وسط اعتقاد داشتم چون به نظرم مخاطب جزوی از ساختار اثر است مانند دیالوگ، صحنه، نور و … که همگی مهم و موثر هستند.
٭٭٭اگر بخواهید با همین دیدگاه آثاری از تاریخ تئاتر و نمایشنامه نویسانی چون ساموئل بکت، هارولد پینتر و پترهانتکه را ارزیابی کنید، چه؟
-در یک مقایسه بلاتشبیه؛ من فکر میکنم اگر ما این شانس را داشتیم که در زمان سفر کنیم و اصل آن نمایشنامهها را در زمان اصلی و اجراهای اولیه شان ببینیم به طرز شگرفی احتمالا در مییافتیم که اتفاقا مخاطب خیلی با آن آثار نمایشی همراه بوده است. فکر میکنم آنچه که ما از پس پژوهشها و نقدهای آکادمیک می دانیم و این فهم تاریخی که الان داریم یک سهم صددرصدی نیست چون اروپا پس از سر گذراندن مجموعه فجایع بزرگی چون جنگ جهانی دوم و … سعی میکند تا یک نرمالیزیشن یا عادی سازی را انجام دهد حالا نه لزوما یک نرمالیزیشن ایدئولوژیک و حکومتی بلکه یک نرمالیزیشن انسانی، منتها یکدفعه با این مسئله مواجه می شود که هیچ چیز دیگر نرمال نیست و به همین ترتیب آثار خود به خود حاوی یک پرت و پلا گویی و یک پراکندگی و تکه پاره شدن میشوند که حاصل زیست در آن لحظه است. به نظر من و باز هم به مثابه یک امر بلا تشبیهی در مقایسه مثل ما با آنها، ما نیز حد فاجعه ای را از سرگذراندهایم شاید در یک اشل محدودتر! ما هم همین هستیم تلاش ما برای تجربه گرایی به جفنگ گویی میرسد، جفنگی که عمقش از یک فاجعه خبر میدهد و مخاطب را میخنداند.
٭٭٭یعنی آثار آن دوره برگرفته از شرایط خودشان پدید آمده، و شرایط حاضر باعث پدید آمدن این سبک از آثار و متون نمایشی شده است؟
-دقیقا، اصلا فکر نکنید که گروه خاصی از هنرمندان خیلی منزوی و نخبه آن آثار را رقم زده اند، من فکر میکنم آنها هم مثل ما قرار بوده تئاتری را اجرا کنند که آن شده و حالا با گذشت زمان برای ما خیلی عجیب و تجربی مینماید در صورتی که اینطور نبوده است.
٭٭٭احساس میکنم، پیش بینیتان این بود که اجرای اسفرود بیدم با استقبال مواجه نشود اما شد، مثلا در یک آیتم تبلیغاتی قسمتی از خروج تماشاگران از فیلم طعم گیلاس کیارستمی را گذاشته بودید که همه مخاطبان میگفتند فیلم خیلی مزخرفی بود، شاید فکر می کردید این اثر هم همچنین نتیجهای در انتظارش باشد ولی نتیجه عکس گرفتید درست است ؟
-معتقد بودم این کار باید همه چیزش شبیه به خودش باشد تا بتواند یک کل منسجم از مفهوم را بسازد. این خود آزاری و درگیری که کار با خودش و جهان دارد یعنی هم خودش را دست می اندازد، هم خودش را حذف و از اعتبار ساقط میکند، هم به جنون و آشفتگی روی میآورد و هم به سالن و شهری که در آن اجرا میرود، حمله میکند در واقع تمام اینها به هم مرتبط است. به همین خاطر میگوییم لطفا بیایید و نمایش مزخرف ما را ببینید هرچند خوشتان نخواهد آمد! با این دعوت مخاطب را قبل از دیدن نمایش وارد بازی میکنیم. اما طبیعتا من و همه گروه دوست داریم تماشاگران بیشتری به دیدن این اجرا بنشینند
٭٭٭یعنی این خطابه ها بخشی از رفتار تبلیغاتی اثر بود؟
-در واقع یک نوع استراتژی تبلیغاتی که برگرفته از اتمسفر خود اثر بود، در واقعیت بابت استقبال تماشاگران نه تنها ناراحت نمیشویم بلکه خوشحال هم میشویم.
٭٭٭روزهای پایانی اجراست آن چیزی که از اثر انتظار داشتید برآورده شدهاست؟
-طبیعتا راضی شدن مطلقی وجود ندارد در مجموع خیلی راضی نبودم اما نمیتوانم کتمان کنم که در پی این کار رضایتهایی نیز داشتهام. یعنی با این مجموعه تواناییها زمانی و مکانی ایی که در اختیارمان بود نه میشود از این راضیتر بود و نه از این ناراضیتر.
٭٭٭ در کسوت یک نویسنده آیا آن اثری که همه نیازهای شما از یک متن را برآورده کرده باشد، نوشتهاید یا خیر؟
-قطعا خیر و البته امیدوارم که در نود سالگی هم پاسخم همین باشد!
سمیه نجفی خاتون
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است