خاص‌ترین پیام تبریک «نوروزی» برای عزیزترینم! | پایگاه خبری صبا
امروز ۳۱ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۰۱:۲۰
تالارِ نوروزی صبا

خاص‌ترین پیام تبریک «نوروزی» برای عزیزترینم!

من هرچی فکر می‌کنم؛ نمی‌دانم خاص‌ترین لحظه سال 1402 چی بوده...

به کیوان گفتم اینستاگرام را دیدی؟ من هرچی فکر می‌کنم؛ نمی‌دونم خاص‌ترین لحظه سال ۱۴۰۲ چی بوده…

کیوان درحالی که پشتِ کمرش را می‌خاراند و از پشت پنجره، بارش باران را می‌دید؛ به من گفت: یه چایی برام بریز. هوا، هوای دلیه!

گفتم: فهمیدی چی گفتم؟ دنبال لحظه‌ی خاص زندگیم هستم.

کیوان گفت: همین لحظه رو عکس بگیر.

گفتم: این لحظه چیش خاصه با اون زیر پیراهنی که پوشیده‌ای!

گفت: الانه دیگه! من و تو باهمیم.

گفتم: کاش جای تو اون کسی بود که دوسش داشتم. ببخشیدا رک می‌گم. تو هم بد نیستی.

کیوان رفت خودش چایی بریزه و بیاد. بهش گفتم: آی! ماه رمضان هستا…! اینجا مخاطبان حساس هستند.

کیوان گفت: آخه بوتاکس معده کردم؛ امسال نمی‌تونم بگیرم! منم بلافاصله گفتم منم چشم‌هام رو عمل کردم؛ چه معنی میده؟ دکتر گفته می‌تونی بگیری.

بهم جواب داد: تو هنوز فرق معده و چشم رو نمی‌دونی، دنبال لحظه‌ی خاص زندگی هستی؟ صدبار گفتم وارد حریم خصوصی من نشو!

کیوان با لبخند رو کرد و به من گفت: می‌دونی خاص‌ترین لحظه‌ی سال ۱۴۰۲ برای من چی بود؟ گفتم: نه چی بود؟

گفت: یاد گرفتم تو زندگیم دوتا سوال رو همیشه از خودم بپرسم؛ قبل از اینکه بخوام واکنشی نشون بدم. خاطره‌ی تلخی بود اما تجربه‌ی شیرینی برای ادامه‌ی زندگیم شد.

پرسیدم چه سوالی؟

کیوان گفت: این دوتا سوال معجزه می‌کنه، اولیش یه من چه؟!، دومیش به تو چه؟! یه لحظه خاص دیگه هم دارم، «همین الان»!

گفتم: خیلی مطلق حرف نمی‌زنی؟ پس مهر و محبت و همدلی کجا می‌ره؟

کیوان گفت: اصلا ربطی نداره! همدلی کن! کمک کن! مهر بورز! اما دخالت نکن. گُل‌خوری مردم به تو چه مربوطه؟

گفتم مگه گل رو هم می‌خورن؟

کیوان گفت: این روزها آدم‌ها، همه چیز می‌خورند!

ازش پرسیدم می‌تونی دقیق تر بگی چرا الان خاصه؟ این که ما دوتا پسر، حالا بگو دوتا رفیق صمیمی کنار هم نشستیم، حوصلمون هم سر رفته چیش خاصه؟

لطفا هم از این حرفای روان‌شناسی زرد نزن، که باید قدر لحظه‌ها را دانست. تا شقایق هست زندگی باید کرد. وانگهی گُر گرفتم و با فریاد ادامه دادم: بابا من پدرم در اومده تو سال جدید، کیوان بی‌توجه به حرف‌هام گفت: راستی یاد یه لحظه‌ی خاص دیگه تو زندگیم افتادم.

گفتم: چی؟

کیوان گفت: یکی از اقوام دور که کلا دوبار تو زندگیم دیدمش، فوت کرد. الا و بلا، خانواده زور کردن تو هم بیا شرکت کن. خیلی سعی کردم تو بهشت زهرا خودم رو غمگین نشون بدم، اما به طور احمقانه‌ای تو مغزم این آهنگ پلی می‌شد: مغرور جذاب، زیبای خوشگل…خیلی لحظات درونی خوشی رو می‌گذروندم و حال و هوای قبرستون روم اثر نذاشت تا همه رفتن مرحله‌ی آخر مراسم و خاکسپاری. اونور تر از این فامیل دور ما یک خانمی روی یک قبر خوابیده بود. خیلی گریه می‌کرد. چندتا دختر و پسر جوان هم دور قبر نشسته بودند. مردی نبود. از گریه‌ها و زاری کردن اون خانم، فهمیدم مادر بوده!

گفتم: خیلی لحظه‌ی تلخیه…دم عیده ها…کجای این برای تو خاصه؟

گفت: میون گریه‌ها و زاری‌هاش یه جمله گفت، بعدش خیلی برام اون لحظه خاص شد. گفت: من دیگه تو این دنیا مادر نیستم!

خیلی گریه‌م گرفت. زار می‌زدم. اون بغل داشتن فامیل دورمون رو خاک می‌کردن و نزدیکانش گریه می‌کردند. گریه‌های من رو که دیدند فکر کردند برای اوناست. خیلی هم ازم تشکر کردند! خدا رو شکر آبروی خانواده رو حفظ کردم. خوب نقش بازی کردم اونم ناخواسته!

کیوان یه لباس زرد پوشید و درحالیکه دکمه‌هاش رو می‌بست؛ گفت: نمی‌دونم برای اون مادر ادامه زندگی و سال‌ها چطور می‌گذره. دق می‌کنه یا دوباره به زندگی برمی‌گرده، الانم حوصله‌ی بحثش نیست. اما چندتا چیز یاد گرفتم که خاص‌ترش کرد، اون مادر گفت: من دیگه مامان نیستم. احتمالا فقط همون یه پسر رو داشت. خب منم خودم مادر ندارم! اما مگه مامان‌ها می‌میرن؟ یاد مادرم افتادم و توی قلبم حس‌اش کردم، فکر کردم باید بیشتر با مادرم تو آسمون‌ها حرف بزنم و قدر این لحظه‌ی زنده موندنم رو بدونم.

گفتم چه ربطی داره؟ مادر تو هم فوت شده! چطوری صحبت کنی باهاش؟ مگر اینکه خواب ببینی.

گفت: من اینجا زنده‌ام، اون یه جای دیگه زنده‌ست. اون جایی که مادرم زنده ست من اونجا مرده هستم. بعد فکر کردم قدر کنار بابام بودن رو بدونم! قدر توی بیشعور رو بدونم که بهترین رفیقمی و الان پیشمی. اگه تو بمیری من دیگه رفیق صمیمی ندارم!

بهش گفتم: یه دور از جون بگو بابا!

کیوان گفت: نمی‌گم! می‌دونی یه چیز دیگه که فهمیدم و امسالم رو خاص کرد چی بود؟کنار اومدن با وقایع تلخ زندگی و شیرین زندگی! سال جدید هم که بیاد قراره اشتباه کنیم، موفق بشیم، بی‌پول باشیم، گاهی پر پول باشیم، دلمون رو بشکنن، شایدم خدای ناکرده ما دل کسی رو بشکونیم. چرا اینقدر غر بزنیم؟ آدم‌ها فلان شدن و بیسار شدن. خب خود ما هم از همین آدم‌ها هستیم. برای همین از خدا خواستم امسال یه کاری کنه بیشتر آدم خوبی باشم و کمتر بدی کنم. توان شکست‌هام رو داشته باشم و برای آرزوهام بجنگم. اگر اتفاقی افتاد که دست من نیست و از اختیار من خارجه بتونم تحملش کنم. صبرم بیشتر باشه.

خلاصه که هر اتفاقی میفته اینقدر تحمل و ظرفیت داشته باشم که بتونم شادی‌هام رو پررنگ تر از غم‌هام ببینم. اگر هم نشد؛ خب آدمه دیگه. به قول تو گوربابای روان شناسی زرد. چیزی که دست خودمه از خدا می‌خوام توانش رو بهم بده و چیزی دست من نیست تحملش رو.

یا به قول یه دکلمه‌ای: خداوندا آنچه که در تقدیرم هست و دوستش ندارم؛ تحمل آن را نیز به من ده، و اگر می‌توانم آن تقدیر را تغییر دهم، توانش را ده!

آروم شدم. یاد خیلی از لحظه‌های خاص زندگیم توی سال ۱۴۰۲ افتادم. کیوان وقتی به حرف می‌فته دیگه نمیشه جلوش رو گرفت. الان یک ساعت گذشته از حرف‌های من و کیوان باهم. اون یه لحظه‌ی دیگه هم بهم گفت: اینکه دلیلی نداره همیشه آدم موفق باشه! این چه استرسیه آدم به خودش می‌ده. زندگیتو کن آقا. تفاوت‌هاتو با دیگران رو تحمل کن. ادامه بده! هی اصرار اصرار موفق باید باشی، قوی باید باشی! چه کاریه…

راستش من توی اینستاگرام لحظه‌ی خاص زندیگم رو به اشتراک نذاشتم چون از خیلی از لحظه‌های خاص اصلا عکسی ندارم! ولی یه پیام تبریک خاص به ذهنم رسید که می‌خواستم به یکی از عزیرترین آدم‌های زندگی‌م بدم.

سلام

آمدن ۱۴۰۳ مبارک

به امید و آرزو برای این‌که شادی‌ها در سال جدید بر غم‌هایش غلبه کند.

شادی و غم هر دو به سبب یک اتفاقی، پدید می‌آیند؛ برات آرزو می‌کنم، اون اتفاق‌های شادی که برای‌ات پدید می‌آیند، غم‌های پیش رویت را بشوره و ببره و صبور باشی.

سالِ «نو» مبارکت عزیزم…

امیدوارم کنار هم سلامت باشیم و در هر شرایطی بتونیم ادامه بدیم…راستی می‌گن امسال، سال اژدهاس.

اژدهایمان شعله‌ور باشه از عشق و سلامتی و پول و کار و برکت و رحمت

دوستت دارم… 

 

 

نویسنده و طراحی متن: فرید اخباری

 

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    231/063/671/400
  • تمساح خونی
    168/255/197/250
  • مست عشق
    120/024/440/750
  • خجالت‌نکش۲
    83/565/115/200
  • پول و پارتی
    75/236/463/500
  • سال گربه
    64/591/860/000
  • قیف
    16/316/080/500
  • یادگار جنوب
    12/104/059/550
  • ملاقات با جادوگر
    10/154/125/000
  • مفت بر
    9/605/872/500
  • ساعت 6صبح
    6/682/846/250
  • قلب رقه
    6/682/092/000
  • شهرگربه‌ها۲
    5/039/137/000
  • در آغوش درخت
    4/758/831/500
  • شه‌سوار
    2/867/932/500
  • روزی روزگاری آبادان
    2/689/395/000
  • آغوش باز
    691/497/500
  • کارزار
    189/070/000
  • سودابه
    128/322/500
  • لختگی
    25/100/000