به گزارش خبرنگار سینما صبا، رابعه مدنی متولد دی ماه سال۱۳۲۰ بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون دانشآموختهٔ رشتهٔ مربیگری کودک و بازنشستهٔ آموزش و پرورش است و فعالیت سینمایی خود را از سال ۱۳۸۰ با فیلم سفر مردان خاکستری ساخته پسرش امیرشهاب رضویان آغاز کرد و بوسیدن روی ماه و وضعیت سفید از آثار ماندگار او به شمار میرود. ما با او یک احوالپرسی نوروزی داشتیم تا خاطرات قدیمیاش از نوروز را برایمان بازگو کند و از تفاوت آن روزها با حالا بگوید.
٭٭٭از حال و هوای قبل از عید نوروز برایمان تعریف کنید.
مادر من آن زمان قبل از اسفند با کمک خانمی خانه تکانی را تمام میکرد. از اول اسفند که چهارهفته داشت، پدرم از شیرینی فروشیها وسایل شیرینی میخرید. مادرم من و برادرم را مینشاند کنارش و نخودچی، توت با مغز بادام خام را که از قبل خیس کردهبودیم، در هاون چوبی میکوبیدیم. کمی هم خاکهی بادام مییختیم. مادرم آن خمیر را با کمی زعفران یا آب مربای آلبالو که ما به آن «خوشآب» میگوییم مخلوط میکرد. خمیر را با دست شبیه توت میکردیم و در نعلبکی با شکردرشت و خرفه میریختیم. این شیرینیها را در ظرف عید که معمولا ظرف سفالی بود روی میز یا کرسی میگذاشتیم و بهجای پلاستیک که آن موقعها نبود با یک ظرف دیگر روی آن را میپوشاندیم. ما با لذت زیادی این توتها را درست میکردیم و خندیدن بود که مزه میداد. از مادرم که میپرسیدیم ما شیرینیها را بخوریم میگفت برای شما درست کردم. آنوقت ما هفت هشت تا شیرینی میخوردیم.
آن موقعها زنانگی، عزت بود. خانمها سعی میکردند با صرفهجویی و استفاده درست از هرچیزی زندگی کنند. مثلا مادر من تابستانها که برای برگه زردآلو هستهها را جدا میکرد بادام آن را نگه میداشت و در کنار بادام عید استفاده میکرد. ما همدانی هستیم. عید برای خانمهای همدانی جزء لاینفک زندگی آنهاست و سعی میکنند برای عید شیرینی، مربا و ترشی درست کنند.
مادرم قطاب هم درست میکرد، خود من هم با سه فرزندم درست میکردم. متاسفانه الان هرچقدر سعی میکنم نسبت درست خمیر را به یاد بیاورم نمیتوانم و به خوبی گذشته نمیشود. برای قطاب هم خمیر درست میکردم. با وردنه یا لوله و نی خمیر را صاف و با سر استکان از آن دایره جدا میکردم. کمی مغز گردو، دارچین و پودرقند میریختم و لب آن را با کمی آب به هم میچسباندم. آنها را سرخ میکردم و از دما که میافتاد در پودرفند میغلتاندم و درظرف میچیدم.
٭٭٭چه عیدیهایی میگرفتید؟
برای عیدی بزرگترها اسکناس پنج هزاری میدادند. به من و برادرم هرکدام یک تومنی میدادند.
٭٭٭ از دید و بازدیدها چه خاطراتی دارید؟
عیدهای خوب، با آرامش و سادگی داشتیم. فامیلهای پدر و مادرم شب عید به خانهی ما میآمدند. مادرم یک شب قرمهسبزی و رشتهپلو و یک شب سبزیپلو ماهی میپخت. در طول ایام عید هم یا به مهمانی میرفتیم یا برایمان مهمان میآمد. آنوقت ها در طول عید هم برف بود و ما برف بازی میکردیم. سالهای آینده که بزرگتر شدم برای عید از همدان به تهران میآمدیم.
٭٭٭ چطور هفت سین میچیدید؟
سه چهار روز مانده به عید هفت سین میچیدیم. مادرم با گندم سبزه را درست میکرد. روی کرسی دو لحاف میگذاشتند و ظرف گندم را هم بین آن دو میگذاشتیم و زودتر جوانه میزد. من نخود برمیداشتم و یک چادر کوچک میبریدم روی آن میگذاشتم. برای آن چشن و ابرو و مو میگذاشتم. این نخودهای رنگاوارنگ را روی سبزهها میگذاشتیم و بچهها که برای عید به خانه ما میآمدند مادرم میگفت به بچههای خوب یک خانم نخودی میدهم. خانمی هم که برای کمک به مادرم به خانه ما میآمد با رنگ فرش تخممرغ رنگ میکرد و هر بچهای که به خانه ما میآمد یکی از آنها میگرفت.
٭٭٭ تصویری از آن روزها دارید؟
در آن زمان دوربینی نبود. اصلا رسم بر این نبود که هر لحظه عکس بگیریم. انقدر بگو و بخند بود که اصلا وقت عکس انداختن نمیماند. حالا که پسر من خودش کارگردان هست خودش دوربین دارد و گاهی عکسبرداری میکند.
٭٭٭ حال و هوای این روزها با روزگار گذشته برایتان چه تفاوتی دارد؟
الآن بیشتر داشتههایم فکر میکنم و به جای مقایسه خودم با آنهایی که از من بالاترند، به پایینتر از خودم نگاه میکنم. مگر ما با قشر کارگر چه تفاوتی داریم؟ گفتهمیشود «ما فاتَ مَضی وَ ما سیأتیکَ فَاَیْنَ؟ قُمْ فَاغْتَنِم الفُرصَهَ بَینَ العَدَمَین» که میگوید آنچه که گذشته از دست رفته است، پس بلند شو و زمان حال را دریاب. همه این سخنان الهی اگر به آنها خوب دقت کنیم بسیار مفیدند.
مریم مختاریان
There are no comments yet